part: 34
*
ساعت 2نصف شب از استودیو ضبط اومدیم بیرون انقد اهنگ تمرین کرده بودیم گلوم درد میکرد امیدوارم تا فردا خوب شم
***
تو سالن کنسرت داشتیم رو استیج تمرین میکردیم که چشمم افتاد به کسی که تو جایگاه فن ها نشسته بود و هم ماسک و هم کلاه داشت و تشخیص دادن اینکه کیه سخت بود بعد چن دقیقع ینفر دیگه با ماسک و کلاه اومد نشست پیش اون واسم سوال بود بفهمم کین اینا چون الان فنا اجازه نداشتن بیان اینجا
هانا: اقای چوی اونا کین که اونجا نشستن
منیجر: نمیدونم شما بکارتون ادامه بدین تا من برم بپرسم که ببینم کی هستن
منیجر رف و من عینه چی زل زدم بشون که یکیشون دست تکون داد و چون که نزدیک بودن میتونستم خوب ببینمشون ولی نمیدونستم کین چون صورتشونو کامل پوشوندع بودن ولی وقتی یکی دستشو تکون داد از دستبند داخل دستش فهمیدم که کیه دستبندی که بعنوان نماد دوستیمون خریده بودیم و البته بهم قول دادیم هیچوقت درشون نیارین(اسلاید 1)
لبخندی زدم و تمریتو ول کردمو از استیج رفتم پایین و به سمت اون دونفر رفتم
هانا: یاااا چرا نگفتین میخواین بیاین
ماسکاشونو دراووردن
مونبین: میخواستیم سوپرایزت کنیم
اونوو: راس میگه
هانا: دلم براتون تنگ شده بود
سه تایی همو بغل کردیم
اونوو: مام همینطور
مونبین: من حس میکنم یا لاغرتر شدی
هانا: نمیدونم لاغر شدم
اونوو: ارع راس میگ
هانا: نمیدونم
مونبین:مراقب سلامتیت باش خرگوش
لقب خرگوش شیطون و از مونبین گرفته بودم همیشه بم میگف خرگوش شیطون
هانا: باشه
مونبین: چن وقتی میشه باهم نرفتیم بیرون
هانا: بیرون منظورت خارجه مگه نه
مونبین: ارع خیلی خوب میشه
اونوو: تا حالا کشور هایی که دوست داشتیمو باهم رفتیم مثلا ژاپن، فرانسه، چین، روسیه، ایتالیا
هانا: روسیه خیلی حال داد از همه بهتر بود
اونوو:ارع وقتی رفتیم تو کیفتو گم کردی بین هم گم شده بود به چه بدبختی پیداش کردیم
مونبین: ایندفعه بریم استرالیا
اونوو: باید کمپانی ها اجازه بدن
هانا: الانا که داریم رو کامبکای جدیدمون کار میکنیم عمرا بتونیم بریم
مونبین: اشکال نداره بعدش میریم
اونوو: اونموقعم کمپانی باید اجازه بده
مونبین: اونوقت اجازه میده
هانا: امیدوارم
مونبین: خب ما بریم دیگه توام برو سر تمرینت
هانا: باشه
اونوو: اجازه میدن حداقل بریم بوسان و برگردیم
هانا: از کمپانی میپرسیم و بهم خبر میدیم
مونبین: راس میگه
هانا: خدافظ(خنده)
مونبین، اونوو: خدافظ(خنده)
دوباره همو بغل کردیم اونا رفتن و منم رفتم بک استیج پیش بقیه
داشتن واسه کنسرت اماده میشدن داشتم از گرسنگی میمردم از صبح چیزی نخورده بودم ینی وقت نمیکردم که بخورم
منیجر: غذا برات گرفتم اگه گرسنه ای اول غذا بخور بعد بیا اماده شو
هانا: باشه، مرسی
رفتم نشستم رو کاناپه ای که پشت میکاپرا بود و مشغول غذا خوردن شدم
هانا: اقای چوی بعد کامبک جدیدمون کاری نداریم
منیجر: نه باید برای کنسرت اماده بشین
یونجی: میخواید برید کجا
هانا: استرالیا
سوجین: 3تایی
هانا: ارع
هانا:این اخر هفته میتونیم با بچه ها بریم بیرون دیگ نه
منیجر: از رئیس میپرسم
هانا: اجازه نده هم میرم
منیجر: از دست این بچه
سوهی: کجا میخواید برید
هانا: بوسان
لونا: ارع برو واسه این کامبکمون خیلی اذیت شدی یکم استراحت کنی
غذامو تموم کردم و اول لباس رو از استایلیست گرفتم و بعد پوشیدمش
و نشستم رو صندلی تا میکاپرا میکاپم کنن دوباره به استایل پسرونم برگشتم از وقتی دبیو کردیم فقط من بودم که مث افتاب پرست که رنگ عوض میکنه استایلمو تغییر میدم بعضی وقتا کلا تیپم پسرونس بعضی وقتاهم همون دخترونه با اینکه کمپانی گیر میده ولی اهمیتی بهش نمیدم چن بار از طرف کمپانی تنبیه شدم بخاطر این قانون شکنی هام ولی بازم به این قانون شکنیم ادامه میدادم هرچقدر کمپانی تنبیهم میکرد بازم دس برنمیداشتم حتی یبار سر همین کارام نزدیک بود اخراج شم ولی فهمید که اگه اخراج شم چقدر سهامش افت میکنه دیگع درموردش حرفی نزد
مانیتور ها رو پشت کمرمون وصل کردن وبعدش ایرفون هامون که هرکدوم رنگ میکروفون هامون بودو علامت فندوممون روش بود تو گوشمون گذاشتن
مایک هامونم گذاشتیم تو گوشمون و بعد خوردن اون قرص که نمیدونیم چی بود رفتیم رو استیج
با صدای پخش شدن ریتم اهنگ از ایرفون تو گوشمون فهمیدیم که وقت شروعه
*
این کنسرتمون دنس داشت و قشنگ پدرمون درومد بعد اینکه 2تا اهنگ تموم شد دیگه وقت صحیت با فنامون بود
انقد عرق کرده بودم که حتی لباسمم به بدنم چسبیده بود و عرق از سرو صورتم میچکید
و نفس نفس میزدم
روبه عقب خم شدم ودستمو رو مایکم گذاشتم و داد زدم
هانا: مانالیییییییییییییییییی(داد)
بعد 1ساعت و نیم حرف زدن با مانالی ها دیگه رفتیم بک استیج هر کدوممون ی جا افتادیم من رو زمین دراز کشیدم بدنم خیلی درد میکرد
ساعت 2نصف شب از استودیو ضبط اومدیم بیرون انقد اهنگ تمرین کرده بودیم گلوم درد میکرد امیدوارم تا فردا خوب شم
***
تو سالن کنسرت داشتیم رو استیج تمرین میکردیم که چشمم افتاد به کسی که تو جایگاه فن ها نشسته بود و هم ماسک و هم کلاه داشت و تشخیص دادن اینکه کیه سخت بود بعد چن دقیقع ینفر دیگه با ماسک و کلاه اومد نشست پیش اون واسم سوال بود بفهمم کین اینا چون الان فنا اجازه نداشتن بیان اینجا
هانا: اقای چوی اونا کین که اونجا نشستن
منیجر: نمیدونم شما بکارتون ادامه بدین تا من برم بپرسم که ببینم کی هستن
منیجر رف و من عینه چی زل زدم بشون که یکیشون دست تکون داد و چون که نزدیک بودن میتونستم خوب ببینمشون ولی نمیدونستم کین چون صورتشونو کامل پوشوندع بودن ولی وقتی یکی دستشو تکون داد از دستبند داخل دستش فهمیدم که کیه دستبندی که بعنوان نماد دوستیمون خریده بودیم و البته بهم قول دادیم هیچوقت درشون نیارین(اسلاید 1)
لبخندی زدم و تمریتو ول کردمو از استیج رفتم پایین و به سمت اون دونفر رفتم
هانا: یاااا چرا نگفتین میخواین بیاین
ماسکاشونو دراووردن
مونبین: میخواستیم سوپرایزت کنیم
اونوو: راس میگه
هانا: دلم براتون تنگ شده بود
سه تایی همو بغل کردیم
اونوو: مام همینطور
مونبین: من حس میکنم یا لاغرتر شدی
هانا: نمیدونم لاغر شدم
اونوو: ارع راس میگ
هانا: نمیدونم
مونبین:مراقب سلامتیت باش خرگوش
لقب خرگوش شیطون و از مونبین گرفته بودم همیشه بم میگف خرگوش شیطون
هانا: باشه
مونبین: چن وقتی میشه باهم نرفتیم بیرون
هانا: بیرون منظورت خارجه مگه نه
مونبین: ارع خیلی خوب میشه
اونوو: تا حالا کشور هایی که دوست داشتیمو باهم رفتیم مثلا ژاپن، فرانسه، چین، روسیه، ایتالیا
هانا: روسیه خیلی حال داد از همه بهتر بود
اونوو:ارع وقتی رفتیم تو کیفتو گم کردی بین هم گم شده بود به چه بدبختی پیداش کردیم
مونبین: ایندفعه بریم استرالیا
اونوو: باید کمپانی ها اجازه بدن
هانا: الانا که داریم رو کامبکای جدیدمون کار میکنیم عمرا بتونیم بریم
مونبین: اشکال نداره بعدش میریم
اونوو: اونموقعم کمپانی باید اجازه بده
مونبین: اونوقت اجازه میده
هانا: امیدوارم
مونبین: خب ما بریم دیگه توام برو سر تمرینت
هانا: باشه
اونوو: اجازه میدن حداقل بریم بوسان و برگردیم
هانا: از کمپانی میپرسیم و بهم خبر میدیم
مونبین: راس میگه
هانا: خدافظ(خنده)
مونبین، اونوو: خدافظ(خنده)
دوباره همو بغل کردیم اونا رفتن و منم رفتم بک استیج پیش بقیه
داشتن واسه کنسرت اماده میشدن داشتم از گرسنگی میمردم از صبح چیزی نخورده بودم ینی وقت نمیکردم که بخورم
منیجر: غذا برات گرفتم اگه گرسنه ای اول غذا بخور بعد بیا اماده شو
هانا: باشه، مرسی
رفتم نشستم رو کاناپه ای که پشت میکاپرا بود و مشغول غذا خوردن شدم
هانا: اقای چوی بعد کامبک جدیدمون کاری نداریم
منیجر: نه باید برای کنسرت اماده بشین
یونجی: میخواید برید کجا
هانا: استرالیا
سوجین: 3تایی
هانا: ارع
هانا:این اخر هفته میتونیم با بچه ها بریم بیرون دیگ نه
منیجر: از رئیس میپرسم
هانا: اجازه نده هم میرم
منیجر: از دست این بچه
سوهی: کجا میخواید برید
هانا: بوسان
لونا: ارع برو واسه این کامبکمون خیلی اذیت شدی یکم استراحت کنی
غذامو تموم کردم و اول لباس رو از استایلیست گرفتم و بعد پوشیدمش
و نشستم رو صندلی تا میکاپرا میکاپم کنن دوباره به استایل پسرونم برگشتم از وقتی دبیو کردیم فقط من بودم که مث افتاب پرست که رنگ عوض میکنه استایلمو تغییر میدم بعضی وقتا کلا تیپم پسرونس بعضی وقتاهم همون دخترونه با اینکه کمپانی گیر میده ولی اهمیتی بهش نمیدم چن بار از طرف کمپانی تنبیه شدم بخاطر این قانون شکنی هام ولی بازم به این قانون شکنیم ادامه میدادم هرچقدر کمپانی تنبیهم میکرد بازم دس برنمیداشتم حتی یبار سر همین کارام نزدیک بود اخراج شم ولی فهمید که اگه اخراج شم چقدر سهامش افت میکنه دیگع درموردش حرفی نزد
مانیتور ها رو پشت کمرمون وصل کردن وبعدش ایرفون هامون که هرکدوم رنگ میکروفون هامون بودو علامت فندوممون روش بود تو گوشمون گذاشتن
مایک هامونم گذاشتیم تو گوشمون و بعد خوردن اون قرص که نمیدونیم چی بود رفتیم رو استیج
با صدای پخش شدن ریتم اهنگ از ایرفون تو گوشمون فهمیدیم که وقت شروعه
*
این کنسرتمون دنس داشت و قشنگ پدرمون درومد بعد اینکه 2تا اهنگ تموم شد دیگه وقت صحیت با فنامون بود
انقد عرق کرده بودم که حتی لباسمم به بدنم چسبیده بود و عرق از سرو صورتم میچکید
و نفس نفس میزدم
روبه عقب خم شدم ودستمو رو مایکم گذاشتم و داد زدم
هانا: مانالیییییییییییییییییی(داد)
بعد 1ساعت و نیم حرف زدن با مانالی ها دیگه رفتیم بک استیج هر کدوممون ی جا افتادیم من رو زمین دراز کشیدم بدنم خیلی درد میکرد
۱۲.۸k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.