ارباب من
ارباب من
p6
(دروز بعد)
ویو ته
دیگه نمیتوانستم تحمل کنم دلم میخواست برم ات رو بغل کنم ولی اگر میرفتم شرت می باختم اها راستی بخاطر اینکه حرس اتو دربیارم با هانول اشتی کردم
ویو ات
بااینکه خیلی راحت داشتم زندگی میکردم وعشق میکردم اون هانول پ.د.ر.ص.گ هی نزدیک ته میشد
اخه احمق ته مال منه
(ادمین: خفه خفه ته پسر خودمه🤣)
هانول: تهیونگ اوپااااااااااا
ته: چیشده
ات: اجوما من میرم بیرون هوا بخورم
اجوما: ارباب ات میخواد بره بیرون اجا.....(به به ات در رفت تو اتاقش)
ته: چیزی شده اجوما
اجوما: نمیدونم ات میخواست بره بیرون ولی اومدم اجازه بگیرم در رفت تو اتاقش
ذهن ته
دیگه واقعا نمیتوانستم تحمل کنم اه اصلا من باختم
صدای در
تق تق
ات: کیه
ته: ات درو واز کن
ات: باشه بفرما
ذهن ات
وقتی درو برای ته واز کردم اومد محکم بغلم کرد
ات: ته ولی تو باختی
ته: مشکلی نداره من داشتم بدون تو دیونه میشدم
ات: اخی خرس کوچولو ناز
ته: حالا که من باختم میخوای چیکار کنی
ات: اول میخوام به همه بگی دوسم داری دوم باهام ازدواج کنی
(ادمین: به به چه پر توقع 😑😒 مگه بیکارم پسر قند عسلم رو بهت بدم)
ته: باشه قبوله
ات: ولی اول باید داداشم و خواهرت و کوک و مامان و بابا هامون بفهمن دوستات هم باید بدونن من که از دار دنیا فقط با ایو دوست هستم ولی تو 6تا دوست داری
ته: باشه به همه میگم امشب بیان
(شب)
ویو ات
داشتم تو اتاق با خودم بازی میکردم که یادم اومد امشب مهمون داریم پی رفتم حموم و بعد موهامو درست کردم یه ارایش خیلی ساده کردم که ی موقع اجوما نفهمه چون ته به همه گفته یه لباس مثل لباس عروس خیلی خوشگل بپوشن منم رفتم یه لباس خیلی خیلی خوشگل و براق پوشیدم و رفتم پیش اجوما وای اجوما خیلی خوشگل شده بود
اجوما: ات از نظرت خیلی تو چشم نیست
ات: اجوما لباس دیگه ای نداشتم همش لش و یا مشکی بود ولی ارباب گفته بود مشکی نباشه مجلس هم باشه منم فقط همینو دارم
اجوما: باشه خب بیا بریم چیز هارا بچینیم
ته; اجوما لازم نیست شما و ات استراحت کنید منو هانول هستیم
هانوللللللللللل
هانول; چیه ته اوپا واو ات چقدر خوشگل شدی ته نگاه ببین ات چقدر خوشگله
ات: لطف داری هانول جان خودتم خوشگل شدی
ته: بسه بسه بیا هانول اینارو بزاریم رو میز هیچکدوم از ندیمه ها نباید امروز کار بکنن
هانول: باشه
ات: منم میخوام کمک کنم
صدای زنگ
زینگ زینگ
ات: من میرم ببینم کیه
وای ایو کوک داداشی شما اومدید
ایو: ات چقدر خوشگل شدی
ات: مگه چه شکلی شدم که همه بهم میگن
اجوما: من نگفتم
ته; منم نگفتم
ات: باشه باشه ارباب و اجوما نگفتن
هوسوک: ات من چرا باید بیام
ات: سوال نپرس چون جواب نمیدم
کوک; ات بیا کاریت دارم
ایو: عزیزم چیکار ات داری
کوک: ایو برو بشین میخوام یه چیزی به ات بگم
ایو: باشه
ات:من
p6
(دروز بعد)
ویو ته
دیگه نمیتوانستم تحمل کنم دلم میخواست برم ات رو بغل کنم ولی اگر میرفتم شرت می باختم اها راستی بخاطر اینکه حرس اتو دربیارم با هانول اشتی کردم
ویو ات
بااینکه خیلی راحت داشتم زندگی میکردم وعشق میکردم اون هانول پ.د.ر.ص.گ هی نزدیک ته میشد
اخه احمق ته مال منه
(ادمین: خفه خفه ته پسر خودمه🤣)
هانول: تهیونگ اوپااااااااااا
ته: چیشده
ات: اجوما من میرم بیرون هوا بخورم
اجوما: ارباب ات میخواد بره بیرون اجا.....(به به ات در رفت تو اتاقش)
ته: چیزی شده اجوما
اجوما: نمیدونم ات میخواست بره بیرون ولی اومدم اجازه بگیرم در رفت تو اتاقش
ذهن ته
دیگه واقعا نمیتوانستم تحمل کنم اه اصلا من باختم
صدای در
تق تق
ات: کیه
ته: ات درو واز کن
ات: باشه بفرما
ذهن ات
وقتی درو برای ته واز کردم اومد محکم بغلم کرد
ات: ته ولی تو باختی
ته: مشکلی نداره من داشتم بدون تو دیونه میشدم
ات: اخی خرس کوچولو ناز
ته: حالا که من باختم میخوای چیکار کنی
ات: اول میخوام به همه بگی دوسم داری دوم باهام ازدواج کنی
(ادمین: به به چه پر توقع 😑😒 مگه بیکارم پسر قند عسلم رو بهت بدم)
ته: باشه قبوله
ات: ولی اول باید داداشم و خواهرت و کوک و مامان و بابا هامون بفهمن دوستات هم باید بدونن من که از دار دنیا فقط با ایو دوست هستم ولی تو 6تا دوست داری
ته: باشه به همه میگم امشب بیان
(شب)
ویو ات
داشتم تو اتاق با خودم بازی میکردم که یادم اومد امشب مهمون داریم پی رفتم حموم و بعد موهامو درست کردم یه ارایش خیلی ساده کردم که ی موقع اجوما نفهمه چون ته به همه گفته یه لباس مثل لباس عروس خیلی خوشگل بپوشن منم رفتم یه لباس خیلی خیلی خوشگل و براق پوشیدم و رفتم پیش اجوما وای اجوما خیلی خوشگل شده بود
اجوما: ات از نظرت خیلی تو چشم نیست
ات: اجوما لباس دیگه ای نداشتم همش لش و یا مشکی بود ولی ارباب گفته بود مشکی نباشه مجلس هم باشه منم فقط همینو دارم
اجوما: باشه خب بیا بریم چیز هارا بچینیم
ته; اجوما لازم نیست شما و ات استراحت کنید منو هانول هستیم
هانوللللللللللل
هانول; چیه ته اوپا واو ات چقدر خوشگل شدی ته نگاه ببین ات چقدر خوشگله
ات: لطف داری هانول جان خودتم خوشگل شدی
ته: بسه بسه بیا هانول اینارو بزاریم رو میز هیچکدوم از ندیمه ها نباید امروز کار بکنن
هانول: باشه
ات: منم میخوام کمک کنم
صدای زنگ
زینگ زینگ
ات: من میرم ببینم کیه
وای ایو کوک داداشی شما اومدید
ایو: ات چقدر خوشگل شدی
ات: مگه چه شکلی شدم که همه بهم میگن
اجوما: من نگفتم
ته; منم نگفتم
ات: باشه باشه ارباب و اجوما نگفتن
هوسوک: ات من چرا باید بیام
ات: سوال نپرس چون جواب نمیدم
کوک; ات بیا کاریت دارم
ایو: عزیزم چیکار ات داری
کوک: ایو برو بشین میخوام یه چیزی به ات بگم
ایو: باشه
ات:من
۶.۶k
۲۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.