پارت۵۶
#پارت۵۶
امیر :میخوای منو حرص بدی وروجک؟
من:میخوای یه شعر واست بخونم؟؟
امیر:اوممم... اره
شروع کردم به خوندن
جانان من.....
پاییز با همه ی سوز و سرمایش با تبسم گرم و شیرین تو ، مثل چله ی تابستان میشود برایم
پاییز با تو برایم معنا میشود
قدم های تو روی چوب های ریز پخش شده روی زمین و شکستن انها زیر پای تو این امید را در من زنده میکند که جانان من امده است
اما.... زمانی که تو نیستی
پاییز بدجور بی رحم میشود...
نبودنت را ثانیه به ثانیه به رخم میکشد...
ولی..
امیر بالخند زل زد تو چشام که ادامه دادم
زمانی که می ایی بهار صدساله برایم تداعی میشود...
شاخه ها شکوفه ی گیلاس میدهند....
سوز سرمایش ، عطش تابستان میشود برایم....
بمان جانانه من..
جانانه بمان جانان من
امیر که شوکه شده بود با تعجب گفت:وروجک تو شعرم بلد بودی و نمیگفتی؟؟؟
من:اول اینکه من وروجک نیستم ، دوما ارع اونم واسه ادمای خاص میخونم و یه چشمک خوشگل بهش زدم
امیر :اولا تو وروجک منی ، دوما تو خاص ترین منیییی
بهم لبخند زدیم که گفتم:ای وای من یادم رفت که باید دوش بگیرم و بریم خونه مریم اینا
سریع از تو یغلش اومدم بیرون و پریدم تو حموم ، بعد ۲۰دقیقه ای اومدم بیرون و لباسامو پوشیدم
نشستم رو صندلی کنار میز توالت که موهامو خشک کنم
امیر:بزار من موهاتو خشک کنم
من:اههه .... بیا
اومد و سشوار رو برداشت و دست کرد تو موهام و اروم اروم خشک میکرد ، وقتی دستش به موهام میخورد ، قلقلکم میومد و همش میخندیدم .... یه حس خیلی خوبی بود که تاحالا تجربش نکرده بودم
وقتی موهامو کامل خشک کرد ، شونه رو برداشت و موهامو صاف کرد .....
من:مرسی اقایی
امیر:قابل خانومم رو نداره
موهامو دم اسبی بستم و بردمش بالا و حالتش دادم ، جلوی موهامو با اتو مو یکم فرفری کردم و به صورت کج ریختم تو صورتم
شال قرمزی خوش رنگی که توش طرح های ریزی به کار رفته بود رو پوشیدم ، اینو امیر بهم هدیه داده بود
گوشی و کیفم رو برداشتم و همراه امیر رفتیم بیرون
ادامه دارد.....
قسمت بعدی فردا
دوستان این رمان نیاز به وقت میخواد ، هیچکس متوجه نمیشه ، این رمان رو دارم مینویسم ، رمان کامل نیس که بگین سریع پازت هارو بزار ، یکم صبر داشته باشین عزیزای دلم
برای درک کامل این رمان اهنگ گذاشتم ، پارت های بعدی میگم که دانلود کنین و کوش بدین😍 👑 👑 💖 ✌ ✌ 💓
امیر :میخوای منو حرص بدی وروجک؟
من:میخوای یه شعر واست بخونم؟؟
امیر:اوممم... اره
شروع کردم به خوندن
جانان من.....
پاییز با همه ی سوز و سرمایش با تبسم گرم و شیرین تو ، مثل چله ی تابستان میشود برایم
پاییز با تو برایم معنا میشود
قدم های تو روی چوب های ریز پخش شده روی زمین و شکستن انها زیر پای تو این امید را در من زنده میکند که جانان من امده است
اما.... زمانی که تو نیستی
پاییز بدجور بی رحم میشود...
نبودنت را ثانیه به ثانیه به رخم میکشد...
ولی..
امیر بالخند زل زد تو چشام که ادامه دادم
زمانی که می ایی بهار صدساله برایم تداعی میشود...
شاخه ها شکوفه ی گیلاس میدهند....
سوز سرمایش ، عطش تابستان میشود برایم....
بمان جانانه من..
جانانه بمان جانان من
امیر که شوکه شده بود با تعجب گفت:وروجک تو شعرم بلد بودی و نمیگفتی؟؟؟
من:اول اینکه من وروجک نیستم ، دوما ارع اونم واسه ادمای خاص میخونم و یه چشمک خوشگل بهش زدم
امیر :اولا تو وروجک منی ، دوما تو خاص ترین منیییی
بهم لبخند زدیم که گفتم:ای وای من یادم رفت که باید دوش بگیرم و بریم خونه مریم اینا
سریع از تو یغلش اومدم بیرون و پریدم تو حموم ، بعد ۲۰دقیقه ای اومدم بیرون و لباسامو پوشیدم
نشستم رو صندلی کنار میز توالت که موهامو خشک کنم
امیر:بزار من موهاتو خشک کنم
من:اههه .... بیا
اومد و سشوار رو برداشت و دست کرد تو موهام و اروم اروم خشک میکرد ، وقتی دستش به موهام میخورد ، قلقلکم میومد و همش میخندیدم .... یه حس خیلی خوبی بود که تاحالا تجربش نکرده بودم
وقتی موهامو کامل خشک کرد ، شونه رو برداشت و موهامو صاف کرد .....
من:مرسی اقایی
امیر:قابل خانومم رو نداره
موهامو دم اسبی بستم و بردمش بالا و حالتش دادم ، جلوی موهامو با اتو مو یکم فرفری کردم و به صورت کج ریختم تو صورتم
شال قرمزی خوش رنگی که توش طرح های ریزی به کار رفته بود رو پوشیدم ، اینو امیر بهم هدیه داده بود
گوشی و کیفم رو برداشتم و همراه امیر رفتیم بیرون
ادامه دارد.....
قسمت بعدی فردا
دوستان این رمان نیاز به وقت میخواد ، هیچکس متوجه نمیشه ، این رمان رو دارم مینویسم ، رمان کامل نیس که بگین سریع پازت هارو بزار ، یکم صبر داشته باشین عزیزای دلم
برای درک کامل این رمان اهنگ گذاشتم ، پارت های بعدی میگم که دانلود کنین و کوش بدین😍 👑 👑 💖 ✌ ✌ 💓
۷.۶k
۰۵ شهریور ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.