فیک خانه وحشت
پارت۲۹
(ببخشید دیر کردم اومدم تا پارت اخر آپ کنم🙂)
ی حسی نسبت ب این ازدواج دارم حس میکنم قرارعه ی اتفاق بدی بیوفته ی چن دقیقه تو اتاق منتظر بودم که جیمین اومد تو اتاق رفتارش یکم عجیب بود اومد جلو و دستمو محکم گرفت و
گفت: بریم؟
ا.ت: عا باشه ولی جیمین تو خوبی؟
جیمین:عاره چطور؟
ا.ت: چرا اینشکلی هستی و بوی عطر زنونه میدی این بو آشناست ببینم نکنه توو جیمین نیستی..
عصبی دستمو ول کرد و پوزخند زد و حالت چهرش عوض شد فهمیدم اون جیمین نبود جنی بود اومده بود ب شکل جیمین...
ا.ت: ج...جنی
جنی: هه چیه فک کردی میزارم ب همین سادگی خوشبخت بشی؟
ا.ت: چی میخای؟
جنی: بت گفتم از جیمین دوری کن ولی تو گوش نکردی ب جیمین هم گفتم نزلیک تو نیاد ولی اون گفت دست خودش نیس نمیتونه وقتی تورو میبینه نمیتونه خودشو کنترل کنه منم تصمیم گرفتم تورو از سر راهم بردارمم و راحت بجای تو با جیمین باشمم هوم؟ نقشع خوبیه ن؟
ا.ت: اون بلخره میفهمه ک تو من نیستی اونموقعه تو عم میای پیش من یعنی اون دنیا
جنی: تا اون موقعه ازدواج کردیم و بچهدارم شدیم کاری نمیتونه بکنه نگرا نباش خانم کوچولو تو فعلا باید با من بیایی..
دستمو میخاست بگیر رفتم عقب که در باز شد و کای اومد و جنی رو دید..
کای: تو اینجا چ غلطی میکنیی؟
جنی:اوو اقای کای تشریف آوردن
کای: نزلیک ا.ت نشو وگرنه...
جنی: وگرنه چی؟هان؟ نمیدوم این دختر اصکول و بیریخت چی داره ک همتون کشته مردش شدین
کای: اون هرچیم باشه از تو هرزه بهترعه😏
جنی: اوو واقعا پس این اخرین دیدارتونه بای بای
دست ا.ت رو میگیره و با خودش میبرعه کای هم دنبالش میره ولی ردش رو گم میکنه بعد از دقایقی ب جیمین خبر میرسه ک هر جا ک ب ذهنش میرسه بگردن حتی اون مخفی گاهی ک جنی داشت رو هم گشتن درسته ا.ت تو اون مخفی گاه بود ولی اونا رفتن ولی نتونستن پیدا کنن چون اونا نمیدونن که ا.ت تو آیینه ایی که اونجا هس گیر کرد و نمیتونه خارج بشهه ... یعنی جیمین پیداش میکنه یا تا اخر عمر اونجا گیر میکنه؟ تنها فردی که میتونه اونو از تو آیینه جادویی ک بود بیرون بیاره کسی بود ک اونو اونجا گیر انداخته بود شاید جیمین اگه جنی رو بکشه دیگ نمیتونه ا.ت رو ببینه سرنوشت چه خاهد شد....
(ببخشید دیر کردم اومدم تا پارت اخر آپ کنم🙂)
ی حسی نسبت ب این ازدواج دارم حس میکنم قرارعه ی اتفاق بدی بیوفته ی چن دقیقه تو اتاق منتظر بودم که جیمین اومد تو اتاق رفتارش یکم عجیب بود اومد جلو و دستمو محکم گرفت و
گفت: بریم؟
ا.ت: عا باشه ولی جیمین تو خوبی؟
جیمین:عاره چطور؟
ا.ت: چرا اینشکلی هستی و بوی عطر زنونه میدی این بو آشناست ببینم نکنه توو جیمین نیستی..
عصبی دستمو ول کرد و پوزخند زد و حالت چهرش عوض شد فهمیدم اون جیمین نبود جنی بود اومده بود ب شکل جیمین...
ا.ت: ج...جنی
جنی: هه چیه فک کردی میزارم ب همین سادگی خوشبخت بشی؟
ا.ت: چی میخای؟
جنی: بت گفتم از جیمین دوری کن ولی تو گوش نکردی ب جیمین هم گفتم نزلیک تو نیاد ولی اون گفت دست خودش نیس نمیتونه وقتی تورو میبینه نمیتونه خودشو کنترل کنه منم تصمیم گرفتم تورو از سر راهم بردارمم و راحت بجای تو با جیمین باشمم هوم؟ نقشع خوبیه ن؟
ا.ت: اون بلخره میفهمه ک تو من نیستی اونموقعه تو عم میای پیش من یعنی اون دنیا
جنی: تا اون موقعه ازدواج کردیم و بچهدارم شدیم کاری نمیتونه بکنه نگرا نباش خانم کوچولو تو فعلا باید با من بیایی..
دستمو میخاست بگیر رفتم عقب که در باز شد و کای اومد و جنی رو دید..
کای: تو اینجا چ غلطی میکنیی؟
جنی:اوو اقای کای تشریف آوردن
کای: نزلیک ا.ت نشو وگرنه...
جنی: وگرنه چی؟هان؟ نمیدوم این دختر اصکول و بیریخت چی داره ک همتون کشته مردش شدین
کای: اون هرچیم باشه از تو هرزه بهترعه😏
جنی: اوو واقعا پس این اخرین دیدارتونه بای بای
دست ا.ت رو میگیره و با خودش میبرعه کای هم دنبالش میره ولی ردش رو گم میکنه بعد از دقایقی ب جیمین خبر میرسه ک هر جا ک ب ذهنش میرسه بگردن حتی اون مخفی گاهی ک جنی داشت رو هم گشتن درسته ا.ت تو اون مخفی گاه بود ولی اونا رفتن ولی نتونستن پیدا کنن چون اونا نمیدونن که ا.ت تو آیینه ایی که اونجا هس گیر کرد و نمیتونه خارج بشهه ... یعنی جیمین پیداش میکنه یا تا اخر عمر اونجا گیر میکنه؟ تنها فردی که میتونه اونو از تو آیینه جادویی ک بود بیرون بیاره کسی بود ک اونو اونجا گیر انداخته بود شاید جیمین اگه جنی رو بکشه دیگ نمیتونه ا.ت رو ببینه سرنوشت چه خاهد شد....
۴۷.۰k
۱۳ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.