هفت ارباب من پارت ۱۰
جونگ کوک : پدرمون از دختر متنفر بود برای همین وقتی که تو به دنیا اومدی تورو به یه زوج جوون فروخت بعد چند سال ما تورو پیدا کردیم و نمیخواستیم که بهت بگیم پس تورو به عنوان خدمتکار استخدام کردیم تا بتونیم ازت محافظت کنیم ا/ت: ینی واقعا شما برادرای منین جیمین: آره
ا/ت: خب پس چرا منتظرین اگه ما باهم خواهر و برادریم باید هوای همدیگرو داشته باشیم تهیونگ الان به ما احتیاج داره شوگا : خب میگی چیکار کنیم ا/ت: بریم توکیو -پرش زمانی - ۱۲ شب رفتیم سمت فرود گاه تا سوار هواپیما شیم -۱۲ شب توکیو-
♤: هی تو تهیونگ: چیه؟♤: اینجا جای منه برو یجا دیگه بخواب تهیونگ: نرم چی سرباز : آروم باشین دیگه وگرنه جا خواب امشبتون افرادی
تهیونگ: من همینجا میخوابم شنیدی فکر نکن چون فقط حیکلت گندس میتونی منو بترسونی الان مایه دارم وگرنه قبلا با کسایی مثل تو در میافتادم ♤: اسم مستعارت تهیونگ: ببر سیاه ♤: من واقعا شرمندم قربان
تهیونگ: چت شد یهو ♤: شما استوری مایی بچها ببینین کی هم سلولی ماست ببر سیاه استوری بزرگ ●: مایع افتخار همه ی ماست به افتخارش -دست- تهیونگ: ممنون ممنون سرباز : ساکت شین دیگه آخرین باریه که هشدار میدم -۱۲:۳۰ فرودگاه سئول-
ا/ت: خب پس چرا منتظرین اگه ما باهم خواهر و برادریم باید هوای همدیگرو داشته باشیم تهیونگ الان به ما احتیاج داره شوگا : خب میگی چیکار کنیم ا/ت: بریم توکیو -پرش زمانی - ۱۲ شب رفتیم سمت فرود گاه تا سوار هواپیما شیم -۱۲ شب توکیو-
♤: هی تو تهیونگ: چیه؟♤: اینجا جای منه برو یجا دیگه بخواب تهیونگ: نرم چی سرباز : آروم باشین دیگه وگرنه جا خواب امشبتون افرادی
تهیونگ: من همینجا میخوابم شنیدی فکر نکن چون فقط حیکلت گندس میتونی منو بترسونی الان مایه دارم وگرنه قبلا با کسایی مثل تو در میافتادم ♤: اسم مستعارت تهیونگ: ببر سیاه ♤: من واقعا شرمندم قربان
تهیونگ: چت شد یهو ♤: شما استوری مایی بچها ببینین کی هم سلولی ماست ببر سیاه استوری بزرگ ●: مایع افتخار همه ی ماست به افتخارش -دست- تهیونگ: ممنون ممنون سرباز : ساکت شین دیگه آخرین باریه که هشدار میدم -۱۲:۳۰ فرودگاه سئول-
۵.۳k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.