60
ویو هلن
به خودم تومدم و ازش جدا شدم
هلن: خب این عالیه مگه نه؟
کوک: مثل تو(نزدیک شدن بهش)
هلن: کوک نکن
کوک: نمیشه
اقای کوک لب هایش را بر روی گردن هلن قرار داد و.....
(مکالمه هلن و ادمین:
هلن: تو نمیبینی اینجا بچه نشسته؟
ادمین: به من چیو
هلن: یک بار دیگه ببینم همچین کاری کردی از کیف لف میدم
ادمین: فعلا تا دو سه پارت دیگه پیشمونی
هلن: خدا ازت نگذره
ادمین: خیلی وقته گذشته
هلن: کوک رو یکم اروم کن
ادمین: قول نمیدم خوافظ
هلن: نه نه وایساااااا
پایان مکالمه)
هلن: امممم... اهییی(ناله های ریز)
کوک: اومممم(در حال مارک کردن)
بعد دو سه مین
کوک: تمام شد
هلن: هههه خیلی درد داشت(خودش رو انداخت روی کوک
کوک: ولی تمام شد
هلن: خیلی بی حال شدم بیا بریم این رو حساب کنیم بریم خونه
کوک: وای من اراشگاه دارمممم
هلن: منمممممم
کوک: برو کنار وایساده اینجا من رو مجبور میکنه مارکش کنم
هلن: بیشعور(یکی محکم زد پس کله کوک)
کوک: ببخشید
هلن: زود باش برو بیرون عوض کن
کوک: اهم، بیرون؟
هلن: اها اره خدافظ من بیرون مغازه هستم
کوک: باشه، اون چشماتم درویش کن
هلن: چشم
رفتم بیرون که یکی رو دیدم قیافش خیلی اشنا بود.... اهااااااااااااااا اسن همون فامیل دورمونهههههههههههه
من خیلی با اون صمیمی بودم قبلنا
اسمش ایانه
رفتم پیشش
ایان: عه عه سلام هلن خانمممممممم
هلن: وای ایان میدونی چند ساله ندیدمت؟
ایان: منممممم
یهو کمرم گرفت بغلم کرد
من اون لحظع خوشحال بودم که دیدمش پس منم متقابل بغلش کردم
و....
به خودم تومدم و ازش جدا شدم
هلن: خب این عالیه مگه نه؟
کوک: مثل تو(نزدیک شدن بهش)
هلن: کوک نکن
کوک: نمیشه
اقای کوک لب هایش را بر روی گردن هلن قرار داد و.....
(مکالمه هلن و ادمین:
هلن: تو نمیبینی اینجا بچه نشسته؟
ادمین: به من چیو
هلن: یک بار دیگه ببینم همچین کاری کردی از کیف لف میدم
ادمین: فعلا تا دو سه پارت دیگه پیشمونی
هلن: خدا ازت نگذره
ادمین: خیلی وقته گذشته
هلن: کوک رو یکم اروم کن
ادمین: قول نمیدم خوافظ
هلن: نه نه وایساااااا
پایان مکالمه)
هلن: امممم... اهییی(ناله های ریز)
کوک: اومممم(در حال مارک کردن)
بعد دو سه مین
کوک: تمام شد
هلن: هههه خیلی درد داشت(خودش رو انداخت روی کوک
کوک: ولی تمام شد
هلن: خیلی بی حال شدم بیا بریم این رو حساب کنیم بریم خونه
کوک: وای من اراشگاه دارمممم
هلن: منمممممم
کوک: برو کنار وایساده اینجا من رو مجبور میکنه مارکش کنم
هلن: بیشعور(یکی محکم زد پس کله کوک)
کوک: ببخشید
هلن: زود باش برو بیرون عوض کن
کوک: اهم، بیرون؟
هلن: اها اره خدافظ من بیرون مغازه هستم
کوک: باشه، اون چشماتم درویش کن
هلن: چشم
رفتم بیرون که یکی رو دیدم قیافش خیلی اشنا بود.... اهااااااااااااااا اسن همون فامیل دورمونهههههههههههه
من خیلی با اون صمیمی بودم قبلنا
اسمش ایانه
رفتم پیشش
ایان: عه عه سلام هلن خانمممممممم
هلن: وای ایان میدونی چند ساله ندیدمت؟
ایان: منممممم
یهو کمرم گرفت بغلم کرد
من اون لحظع خوشحال بودم که دیدمش پس منم متقابل بغلش کردم
و....
۱.۵k
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.