فن فیک عشق دبیرستانی من پارت ۲
ویو تهیا بعد از اینکه زنگ تفریح خورد رفتم یه گوشه و توی فکر فرو رفتم امروز روز خیلیییی خاصی برای من بود امروز قرار بود بهترین دوستمو که سال های سال بود ندیده بودم رو تو مدرسه اینجا که نشستم ببینم. ولی هرچقدر منتظر موندم نیومد اومدم پاشم برم که یهو یه پسره دستشو گذاشت زو شونم گفت
همون پسره: بشین سرجات پیرزن
تهیا : کاییییییییییییییییییییییبببییییییییی خیلی وقته ندیدمت آشغال آشغال خودمی پدر سگگگگگگگ (درحال بغل کردن کای)
کای :هی چه خبر از نیرااااا
تهیا : اتفاقا قرار بود امروز تومدرسه دقیقا تو همین نقطه ای که تو نشستی ببینمش
کای :منم
که یهو زنگ خور
کای :ببینمت پیرزن کلاست کجاست ؟؟؟؟؟؟؟
از پله ها بالا رفتیم تا رسیدم به کلاس من
تهیا : اینجاست
کای : چطوری هم کلاسی
معلم سلام دوباره بچه ها
رن : ببخشید استاد
معلم :بله چی شده آقای کیم
رن :می شه برم بیرون حالم خوب نیست
معلم :بله حتما
همون پسره: بشین سرجات پیرزن
تهیا : کاییییییییییییییییییییییبببییییییییی خیلی وقته ندیدمت آشغال آشغال خودمی پدر سگگگگگگگ (درحال بغل کردن کای)
کای :هی چه خبر از نیرااااا
تهیا : اتفاقا قرار بود امروز تومدرسه دقیقا تو همین نقطه ای که تو نشستی ببینمش
کای :منم
که یهو زنگ خور
کای :ببینمت پیرزن کلاست کجاست ؟؟؟؟؟؟؟
از پله ها بالا رفتیم تا رسیدم به کلاس من
تهیا : اینجاست
کای : چطوری هم کلاسی
معلم سلام دوباره بچه ها
رن : ببخشید استاد
معلم :بله چی شده آقای کیم
رن :می شه برم بیرون حالم خوب نیست
معلم :بله حتما
۱.۶k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲