تکپارتی:)
«پروانه کوچولو ؟
تو هم میخوای تنهام بزاری؟
چرا ؟
ت..تو به من قول دادی
که همیشه پیشم بمونی
منو با این آدما تنها نزاری
حالا میخوای بری ؟»
«باید برم.. نمیتونم دیگه، نمیتونم بمونم پیشت!»
«میشه نری ؟
میشه تنهام نزاری ؟
قول میدم
قول میدم هر کاری بخوای انجام بدم »
«نه.. نمیشه! باید برم چون بعضی افراد و بعضی موقعیت ها نمیزارن... سرنوشت ما باهم نوشته نشده!»
«ولی من نابود میشم ! »
«نابود شدن؟ فکر میکنی واسم مهمه؟ حتی اگه بمیری هم برای هیچ کس مهم نیست! تهش باید همسایه ها؛ با بوی بد جسدت بفهمن و باید بیان جسد تجزیه شدت رو تحویل بقیه بدن تا خاکت کنن..
چرا فکر کردی کسی بهت اهمیت میده احمق؟»
«هیچکس بهم اهمیت نمیداد
تا وقتی که تو اومدی
هیچکس منو نمیدید
تا وقتی که تو اومدی
هیچکس منو دوست نداشت
تا وقتی که تو اومدی
تویی که همیشه جونمو براش میدادم
تویی که خودمو براش فدا میکردم
تویی که شده بودی دار و ندارم
ولی خود تو...
فرقی با اونا نداشتی
توهم مثل اونا بودی
تو هم منو شکستی !
اصلا تاحالا برات اهمیت داشتم ؟
منو دوست داشتی ؟»
«کی میخوای یاد بگیری اعتماد نکنی؟
کی میخوای بفهمی هیچ کس توی دنیا فرشته نیست؟
و... اگه سوالت اینه که دوست داشتم یا نه، باید در جواب بگم یه موقعی، اولاش؛ اره...
ولی هر ادمی تنوع طلبه... الان چیزی بجز اشغال توی زندگی من نیستی، پس میندازم سطل آشغال!»
«تنوع طلب ؟
اشغال ؟
چه توصیفه قشنگی
ولی فراموش نکن
که همین اشغال روزی تو رو خدای خودش میدونست
که روزی تو رو میپرستید !»
پروانه ی کوچکم پر زد و رفت
مرا با عالم گل های سیه تنها گذاشت و رفت
شیرینی شهد را برایم تلخ کرد و رفت
بال هایم را بشکست و رفت
جانم را گرفت و رفت
اما در نگاهم رفتنش نیز زیبا بود !
خیلی زیبا !
همکاری باهات، مثل سفر به بهشت بود:)
https://wisgoon.com/chelsey_ambivalenced
تو هم میخوای تنهام بزاری؟
چرا ؟
ت..تو به من قول دادی
که همیشه پیشم بمونی
منو با این آدما تنها نزاری
حالا میخوای بری ؟»
«باید برم.. نمیتونم دیگه، نمیتونم بمونم پیشت!»
«میشه نری ؟
میشه تنهام نزاری ؟
قول میدم
قول میدم هر کاری بخوای انجام بدم »
«نه.. نمیشه! باید برم چون بعضی افراد و بعضی موقعیت ها نمیزارن... سرنوشت ما باهم نوشته نشده!»
«ولی من نابود میشم ! »
«نابود شدن؟ فکر میکنی واسم مهمه؟ حتی اگه بمیری هم برای هیچ کس مهم نیست! تهش باید همسایه ها؛ با بوی بد جسدت بفهمن و باید بیان جسد تجزیه شدت رو تحویل بقیه بدن تا خاکت کنن..
چرا فکر کردی کسی بهت اهمیت میده احمق؟»
«هیچکس بهم اهمیت نمیداد
تا وقتی که تو اومدی
هیچکس منو نمیدید
تا وقتی که تو اومدی
هیچکس منو دوست نداشت
تا وقتی که تو اومدی
تویی که همیشه جونمو براش میدادم
تویی که خودمو براش فدا میکردم
تویی که شده بودی دار و ندارم
ولی خود تو...
فرقی با اونا نداشتی
توهم مثل اونا بودی
تو هم منو شکستی !
اصلا تاحالا برات اهمیت داشتم ؟
منو دوست داشتی ؟»
«کی میخوای یاد بگیری اعتماد نکنی؟
کی میخوای بفهمی هیچ کس توی دنیا فرشته نیست؟
و... اگه سوالت اینه که دوست داشتم یا نه، باید در جواب بگم یه موقعی، اولاش؛ اره...
ولی هر ادمی تنوع طلبه... الان چیزی بجز اشغال توی زندگی من نیستی، پس میندازم سطل آشغال!»
«تنوع طلب ؟
اشغال ؟
چه توصیفه قشنگی
ولی فراموش نکن
که همین اشغال روزی تو رو خدای خودش میدونست
که روزی تو رو میپرستید !»
پروانه ی کوچکم پر زد و رفت
مرا با عالم گل های سیه تنها گذاشت و رفت
شیرینی شهد را برایم تلخ کرد و رفت
بال هایم را بشکست و رفت
جانم را گرفت و رفت
اما در نگاهم رفتنش نیز زیبا بود !
خیلی زیبا !
همکاری باهات، مثل سفر به بهشت بود:)
https://wisgoon.com/chelsey_ambivalenced
۱۱.۹k
۲۴ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.