New life
پارت ۴
فردا صبح
ویو بکهیون
تو دبیرستان همه چی خوب پیش رفت ولی چانیول از اول بهم خیره شده بود. وقتی رفتم ازش پرسیدم جوابی نداد و منم ولش کردم.
داخل خونه
هوف تموم شد. یچیزی بخورم و برم استراحت کنم ، ساعت ۵ باید اونجا باشم و چون دوره باید زودتر حرکت کنم.
ساعت ۳ و نیم
خب دیگه وقت اماده شدنه. شروع کردم به اماده شدن. ساعت ۴ از خونه زدم بیرون مجبور بودم پیاده برم چون پول انچنانی ندارم که بخوام خرج اینا کنم. بعد تقریبا ۴۰ دقیقه رسیدم اونجا. وایی اینجا شبیه یه کاخه!! چقدر بزرگه! رفتم و ایفون رو زدم.
(....): بله؟
بکهیون: برای اگهی خدمتکار اومدم دیروز باهاتون تماس گرفتم.
(....): آها بله بفرمایین ، اومدین داخل مستقیم بیاین میرسین به خونه همون رو وارد شین.
بکهیون: باشه ممنون.
در رو باز کرد و رفتم داخل. چقدر حیاطش بزرگه! تا بخوام برسم به خونه شب شده. بعد از ۱۰ دقیقه رسیدم به خونه رفتم داخل.
(....): سلام جناب ، همراه من بیاین.
بکهیون: چشم.
به دنبالش رفتم و وارد یک اتاق تقربیا بزرگ شدم.
(....): همینجا بشین رییس الان میاد.
سری تکون دادم. بهد چند دقیقه یک مرد کت و شلواری و قد بلند وارد شد. برای احترام از جایم بلند شدم.
بکهیون: سلام!
مین سو: سلام ، بشین.
نشستم سر جام و اون هم رفت نشست پشت میزش.
مین سو: خب از خودت بگو.
بکهیون: من بکهیون هستم..بیون بکهیون..اهل سئول هستم و ۱۷ سالمه.
مین سو: خب...قبلا جایی کار کردی؟
بکهیون: قبلا گارسون یه رستوران بودم.
مین سو: اها
تویه یه برگه همه چیز رو نوشت.
مین سو: خب تو استخدامی...فقط باید چند تا چیز بهت بگم.
بکهیون: چی؟
مین سو: تو قراره خدمتکار شخصی پسرم بشی پارک چانیول.
وایسا ببینم چی؟! چا-چانیول؟
مین سو: از اونجایی که دبیرستان میری و پسر خودمم هم سن توعه بعد دبیرستان باید اینجا باشی یعنی ساعت ۲. اگه بخوای میتونم همینجا بهت یه اتاق بدم چون باید زمان زیادی رو اینجا بمونی..و اینکه پسرم نتونسته با هیچ خدمتکاریش بسازه اگه بتونی باهاش راه بیای حقوقت رو چند برابر میکنم.
بکهیون: باشه فهمیدم..
مین سو: خب حالا همینجا میمونی؟
بکهیون: اره
مین سو: خیلیم خوب اتاقت کنار اتاق خود چانیول هست ، وسایلت رو جمع کن و فردا بیا.
بکهیون: فقط آقای...
مین سو: اقای مین..مین سو
بکهیون: آفای مین من با پسرتون تویه یه دبیرستان و تویه یه کلاس هستیم.
مین سو: چقدر خوب..بعد مدرسه با راننده شخصیش مستقیم میای همینجا.
بکهیون: باشه
مثلا میخواستم ازش فاصله بگیرم ولی بد تر شد. نباید هیچ کار اضافی بکنم.
.
یهو در باز شد و چانیول با عصبانیت اومد داخل.
چانیول: بابا مگه نگفتم من خدمتکار نمیخوام!
ادامش تو کامنت
فردا صبح
ویو بکهیون
تو دبیرستان همه چی خوب پیش رفت ولی چانیول از اول بهم خیره شده بود. وقتی رفتم ازش پرسیدم جوابی نداد و منم ولش کردم.
داخل خونه
هوف تموم شد. یچیزی بخورم و برم استراحت کنم ، ساعت ۵ باید اونجا باشم و چون دوره باید زودتر حرکت کنم.
ساعت ۳ و نیم
خب دیگه وقت اماده شدنه. شروع کردم به اماده شدن. ساعت ۴ از خونه زدم بیرون مجبور بودم پیاده برم چون پول انچنانی ندارم که بخوام خرج اینا کنم. بعد تقریبا ۴۰ دقیقه رسیدم اونجا. وایی اینجا شبیه یه کاخه!! چقدر بزرگه! رفتم و ایفون رو زدم.
(....): بله؟
بکهیون: برای اگهی خدمتکار اومدم دیروز باهاتون تماس گرفتم.
(....): آها بله بفرمایین ، اومدین داخل مستقیم بیاین میرسین به خونه همون رو وارد شین.
بکهیون: باشه ممنون.
در رو باز کرد و رفتم داخل. چقدر حیاطش بزرگه! تا بخوام برسم به خونه شب شده. بعد از ۱۰ دقیقه رسیدم به خونه رفتم داخل.
(....): سلام جناب ، همراه من بیاین.
بکهیون: چشم.
به دنبالش رفتم و وارد یک اتاق تقربیا بزرگ شدم.
(....): همینجا بشین رییس الان میاد.
سری تکون دادم. بهد چند دقیقه یک مرد کت و شلواری و قد بلند وارد شد. برای احترام از جایم بلند شدم.
بکهیون: سلام!
مین سو: سلام ، بشین.
نشستم سر جام و اون هم رفت نشست پشت میزش.
مین سو: خب از خودت بگو.
بکهیون: من بکهیون هستم..بیون بکهیون..اهل سئول هستم و ۱۷ سالمه.
مین سو: خب...قبلا جایی کار کردی؟
بکهیون: قبلا گارسون یه رستوران بودم.
مین سو: اها
تویه یه برگه همه چیز رو نوشت.
مین سو: خب تو استخدامی...فقط باید چند تا چیز بهت بگم.
بکهیون: چی؟
مین سو: تو قراره خدمتکار شخصی پسرم بشی پارک چانیول.
وایسا ببینم چی؟! چا-چانیول؟
مین سو: از اونجایی که دبیرستان میری و پسر خودمم هم سن توعه بعد دبیرستان باید اینجا باشی یعنی ساعت ۲. اگه بخوای میتونم همینجا بهت یه اتاق بدم چون باید زمان زیادی رو اینجا بمونی..و اینکه پسرم نتونسته با هیچ خدمتکاریش بسازه اگه بتونی باهاش راه بیای حقوقت رو چند برابر میکنم.
بکهیون: باشه فهمیدم..
مین سو: خب حالا همینجا میمونی؟
بکهیون: اره
مین سو: خیلیم خوب اتاقت کنار اتاق خود چانیول هست ، وسایلت رو جمع کن و فردا بیا.
بکهیون: فقط آقای...
مین سو: اقای مین..مین سو
بکهیون: آفای مین من با پسرتون تویه یه دبیرستان و تویه یه کلاس هستیم.
مین سو: چقدر خوب..بعد مدرسه با راننده شخصیش مستقیم میای همینجا.
بکهیون: باشه
مثلا میخواستم ازش فاصله بگیرم ولی بد تر شد. نباید هیچ کار اضافی بکنم.
.
یهو در باز شد و چانیول با عصبانیت اومد داخل.
چانیول: بابا مگه نگفتم من خدمتکار نمیخوام!
ادامش تو کامنت
۳۵۲
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.