Bitter or sweet ending p.10
جولی : یاا ا/ت اونو نگاه کن چقدر خوشگلههههه...فک کنم خیلی بهت بیاد...
ا/ت : *پوکر*....سه ساعت داشتم برات زر میزدم بعد برگشتی به من اینطور میگی....
جولی : خوبه خودتم میگی زر حالا هم چیزی نگو بیا بریم....
بدون اینکه منتظر حرفی از جانب من باشه دستمو کشیدو برد داخل مغازه....
جولی : سلام.. اگه میشه اون پیراهن سایزه...
یه نگاه از سرتا پا بهم کرد که گفتم....
ا/ت : چته چرا داری مث بز بهم نگاه میکنی....
جولی : فقط برای چند لحظه خفه شو... اگه میشه سایز این خانمو بدین....
خانومه : چشم...
بعد از دو دقیقه لباس رو آورد که جولی گفت...
جولی : گمشو برو اتاق پرو تا منم لباسی که انتخاب کردمو پرو کنم.....
بدون هیچ حرفی سری تکون دادمو رفتم لباس رو پرو کردم...
بعد از پرو کردن اومدم بیرون که دیدم جولی همینجور ایستاده گفتم.....
ا/ت : مگه پرو نکردی....
جولی : چرا تازه پرداختم کردم...
(عکس لباسشو گذاشتم)
میخواستم چیزی بگم که یهو توجهش به لباس توی تنم جلب شد گفت....
جولی : واییی خدا نگاش کننن میگن تبدیل لولو به هلو الان دقیقا تویی....
خنده ای به خاطر حرفش کردمو گفتم....
ا/ت : میگم دامنش یکم تَ...
جولی : دهنت رو به بند ( با لبخند)..خانم ما همین رو برمیداریم.....
ا/ت : ......(سکوت)
جولی: چته چرا داری مث جنه بوداده منو نگاه میکنی برو لباسارو بِکن باید بریم خونه لباسا رو جمع کنیم تا دیر نشده......
سری از تاسف براش تکون دادمو رفت داخل اتاق تا لباسا رو عوض کنم....بعد از پرداختن پول تشکر کردیمو بیرون اومدیم....که یهو دیدم جولی ایستاد سریع گفتم....
ا/ت : به خوای بایستی یه جوری همینجا جرت میدم که نفهمی از کجا جر خوردی گمشو بیا بریم تو ماشین همه خریداتو کردی بسته دیگه....
جولی : خیله خب حالا...یه جور میگه انگار چند ساعته اومدیم بیرون.....
ا/ت : مرگو چیشده، دردو چیشده از ساعت ۵ رفتیم خرید الان ساعت ۹ انقدر که الان راه رفتم تو عمرم راه نرفته بودم.....
جولی : درعوض یه لباس شیک گرفتم برات اینجا نتونستم چارت کنم حداقل اونجا آبرو برامون بزاری....
نفس عمیقی کشیدمو گفتم....
ا/ت : *پوکر*....سه ساعت داشتم برات زر میزدم بعد برگشتی به من اینطور میگی....
جولی : خوبه خودتم میگی زر حالا هم چیزی نگو بیا بریم....
بدون اینکه منتظر حرفی از جانب من باشه دستمو کشیدو برد داخل مغازه....
جولی : سلام.. اگه میشه اون پیراهن سایزه...
یه نگاه از سرتا پا بهم کرد که گفتم....
ا/ت : چته چرا داری مث بز بهم نگاه میکنی....
جولی : فقط برای چند لحظه خفه شو... اگه میشه سایز این خانمو بدین....
خانومه : چشم...
بعد از دو دقیقه لباس رو آورد که جولی گفت...
جولی : گمشو برو اتاق پرو تا منم لباسی که انتخاب کردمو پرو کنم.....
بدون هیچ حرفی سری تکون دادمو رفتم لباس رو پرو کردم...
بعد از پرو کردن اومدم بیرون که دیدم جولی همینجور ایستاده گفتم.....
ا/ت : مگه پرو نکردی....
جولی : چرا تازه پرداختم کردم...
(عکس لباسشو گذاشتم)
میخواستم چیزی بگم که یهو توجهش به لباس توی تنم جلب شد گفت....
جولی : واییی خدا نگاش کننن میگن تبدیل لولو به هلو الان دقیقا تویی....
خنده ای به خاطر حرفش کردمو گفتم....
ا/ت : میگم دامنش یکم تَ...
جولی : دهنت رو به بند ( با لبخند)..خانم ما همین رو برمیداریم.....
ا/ت : ......(سکوت)
جولی: چته چرا داری مث جنه بوداده منو نگاه میکنی برو لباسارو بِکن باید بریم خونه لباسا رو جمع کنیم تا دیر نشده......
سری از تاسف براش تکون دادمو رفت داخل اتاق تا لباسا رو عوض کنم....بعد از پرداختن پول تشکر کردیمو بیرون اومدیم....که یهو دیدم جولی ایستاد سریع گفتم....
ا/ت : به خوای بایستی یه جوری همینجا جرت میدم که نفهمی از کجا جر خوردی گمشو بیا بریم تو ماشین همه خریداتو کردی بسته دیگه....
جولی : خیله خب حالا...یه جور میگه انگار چند ساعته اومدیم بیرون.....
ا/ت : مرگو چیشده، دردو چیشده از ساعت ۵ رفتیم خرید الان ساعت ۹ انقدر که الان راه رفتم تو عمرم راه نرفته بودم.....
جولی : درعوض یه لباس شیک گرفتم برات اینجا نتونستم چارت کنم حداقل اونجا آبرو برامون بزاری....
نفس عمیقی کشیدمو گفتم....
۴۲.۳k
۱۵ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.