فیک: black fate
فیک: black fate
پارت14
لینو:...ممنونم...دستتون درد نکنه...
مینا:...نوش جونت پسرم...
رفتم نشستم...دیگه کم کم...همه پاشدن میز و جمع کردن
ویو انیش~~~~
بعد جمع کردم ظرفا و شستن..من قهوه درست کردم و همه دور هم نشستیم... و حرف میزدیم...منم تو بغل ای ان بودم...
=همونطور که سکوتی بین اعضای خانواده بود
هان یو: خب...همه گوش کنید...خب ما یه عمارت یا مثل یه قصر خریدیم
=همه عادی بودن ولی انیش تعجب میکرد
لینو:...خب...چرا...
اونهی:باید تویه یه خونه دیگه زندگی کنیم...باید باهم.باشیم...اینطوری خیلی اشتباهه
ای ان:....اخه همه ما زیادیم...
سوهو:...نگران نباش...انقدر بزرگه باید از این سر خونه تا اون.سر خونه ماشین بگیری
لینو:..چند مترعه
یوری: هزار و سیصد...متره.. حیاط یه پارکینگ بزرگ ۱۰ تا اتاق و کلا....همه چی
لینو:....عالیه....کی اماده میشه...
سوهو: اماده اس....وسایل و همه چیزشم
انیش:....کی....چطوری...
جویا:...خب..من مینا و دونگی...همه چیزش با سلیقه ی خودمون.اناده کردیم
انیش:...فک کنم فقط ما نمیدونستیم...
ای ان:من میدونستم
لینو:...منم...
=با خشم به لینو و ای ان نگاهی خشمگین میکرد
انیش:....یعنیییییییییییی...فقط,من.نمیدونستم
مینا:...ظاهرا....اره....
انیش:...تو این خونه فقط من ادم حساب نمیشم
ای ان .لینو: والا فقط تو ادم حساب میشی
انیش: ولم...کنید... خب...کی میریم
یوری: فردا
=چشاشو گرد کرد
انیش:..چیع...چطوری
سوهو:..فقط لباسا و وسایل هاتونو جمع کنید
انیش:....اوکیه
=با خنده ی که حالت مسخره کردن داشت
ای ان:..قبلش باید ۱۰ تا چمدون واسه انیش بخریم...
=چشاشو ریز کرد
انیش:...خودت...چی...
مینا:.بسههههه....
=همه ساکت شدن
اوهی:...دیگه ما بریم
یوری: بریم...فردا کلی کار داریم
همه پا شدن و رفتن خداحافظی کردن و رفتن
ای ان:....ووو...چتع...
انیش:...تو حرف نزن
مینا:....بچه...ها....بسه خودوتون...برید الان وسایل هاتونو جمع کنید و یه دس لباس بزارید فردا تن کنید....
=خشم از چشاشون میبارید
ای ان:...باشه...
انیش:...باشههه
ادامه دارد.
سلاممممممم توروخوداااا حمات گرلا🥺🤟🏻
پارت14
لینو:...ممنونم...دستتون درد نکنه...
مینا:...نوش جونت پسرم...
رفتم نشستم...دیگه کم کم...همه پاشدن میز و جمع کردن
ویو انیش~~~~
بعد جمع کردم ظرفا و شستن..من قهوه درست کردم و همه دور هم نشستیم... و حرف میزدیم...منم تو بغل ای ان بودم...
=همونطور که سکوتی بین اعضای خانواده بود
هان یو: خب...همه گوش کنید...خب ما یه عمارت یا مثل یه قصر خریدیم
=همه عادی بودن ولی انیش تعجب میکرد
لینو:...خب...چرا...
اونهی:باید تویه یه خونه دیگه زندگی کنیم...باید باهم.باشیم...اینطوری خیلی اشتباهه
ای ان:....اخه همه ما زیادیم...
سوهو:...نگران نباش...انقدر بزرگه باید از این سر خونه تا اون.سر خونه ماشین بگیری
لینو:..چند مترعه
یوری: هزار و سیصد...متره.. حیاط یه پارکینگ بزرگ ۱۰ تا اتاق و کلا....همه چی
لینو:....عالیه....کی اماده میشه...
سوهو: اماده اس....وسایل و همه چیزشم
انیش:....کی....چطوری...
جویا:...خب..من مینا و دونگی...همه چیزش با سلیقه ی خودمون.اناده کردیم
انیش:...فک کنم فقط ما نمیدونستیم...
ای ان:من میدونستم
لینو:...منم...
=با خشم به لینو و ای ان نگاهی خشمگین میکرد
انیش:....یعنیییییییییییی...فقط,من.نمیدونستم
مینا:...ظاهرا....اره....
انیش:...تو این خونه فقط من ادم حساب نمیشم
ای ان .لینو: والا فقط تو ادم حساب میشی
انیش: ولم...کنید... خب...کی میریم
یوری: فردا
=چشاشو گرد کرد
انیش:..چیع...چطوری
سوهو:..فقط لباسا و وسایل هاتونو جمع کنید
انیش:....اوکیه
=با خنده ی که حالت مسخره کردن داشت
ای ان:..قبلش باید ۱۰ تا چمدون واسه انیش بخریم...
=چشاشو ریز کرد
انیش:...خودت...چی...
مینا:.بسههههه....
=همه ساکت شدن
اوهی:...دیگه ما بریم
یوری: بریم...فردا کلی کار داریم
همه پا شدن و رفتن خداحافظی کردن و رفتن
ای ان:....ووو...چتع...
انیش:...تو حرف نزن
مینا:....بچه...ها....بسه خودوتون...برید الان وسایل هاتونو جمع کنید و یه دس لباس بزارید فردا تن کنید....
=خشم از چشاشون میبارید
ای ان:...باشه...
انیش:...باشههه
ادامه دارد.
سلاممممممم توروخوداااا حمات گرلا🥺🤟🏻
۲.۱k
۰۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.