تکپارتی وقتی اعضا پیش خانوادشون....درخواستی
تکپارتی وقتی اعضا پیش خانوادشون تحریک میشن
درخواستی
_علامت اعضا
+علامت ا/ت
×علامت خانوادشون
بنگچان🐺 : نشسته بودم روی کاناپه که فکری به سرم زد
_بیب...
+جانم چانی؟
_دلم برای مامانمینا تنگ شده میشه بریم خونشون؟(🥺)
+اوم...باشه من رفتم آماده...شم
(بعد از رسیدن به خونه خانواده چانی"وقت شام")ویو🐺 لباس ا/ت خیلی باز بود و پاهای خوش فرم و سفیدش خیلی به چشم میومد اصلا نمیتونستم نگاهش نکنم بدون اینکه دست خودم باشه دستم رو گذاشتم روی رون پاهاش که حس کردم لرزید
+عزیزم الان داریم شام میخوریم بزارش برای خونه(آروم)
_الان واقعا نمیتونم خودمو کنترل کنم بیب
+که یهو لباش رو کوبوند رو لبام
×عام...کلید خونتون رو بدین ما میریم خونتون شما همینجا کارتون رو بکنید نظرتون چیه؟
+از چان جدا شدم و لب زدم.. نه مادر جان
معذرت میخوام که شاهد همچین صحنه ای شدید
_یعنی چی که نمیتونم بیبیم رو ببوسم؟پس میریم خونه
+پس مرضت چی بود که گفتی بیایم اینجا؟
(و این بحث ادامه دارد که وقتی به خونه رسیدند ا/ت تا دو هفته ویلچر نشین شد)
لینو🐰 : میخواستین برین تولد بچه برادر لینو خونه ی مامانشینا
(ویو ا/ت)
توی اتاق جلوی آیینه روی صندلی نشسته بودم داشتم گوشواره هان رد مینداختم تو گوشم که لینو از پشت اومد منو بغلم کرد و لب زد
_عزیزم...امشب خیلی زیبا شدی...مثل ماه میدرخشی
+ممنون ددی...
_...لباست خیلی بهت میاد عزیزم..ولی..میدونی که خط قرمزهای من رو رد کردی...مگه نه؟
پوزخندی زد و چونش رو گذاشت روی شونه ی من
لیسی به گوشام زد و گفت
_امشب از پیش من جم نمیخوری...متوجه شدی بیبی؟(پوزخند)
+پوزخندی زد و شونه های لختش رو بوسید
(لباس ا/ت اسلاید دوم)
( ویو لینو/ زمان تولد)
ا/ت نشسته بود پیشم ... نگاهم فقط رو پاش تا گردن لختش بود ... داشتم نگاهش میکردم فقط و فقط یکلحظه روم رو بردگردونم اونور که دستش رو گذاشت و چند ثانیه محکم عضوم رو فشار داد
میدونست تحریک شدم ولی با اون حرکتش بیشتر تحریک کرد که یهو ا/ت به طرف مامانم لب زد...
+مادر جان...من کمی حالم خوب نیست با اجازه شما میتونیم برین خونه؟(با صدای آروم)
×اوم بله عروس قشنگم حالت خوب شد بهم زنگ بزن مادر... باشه؟(نگران)
+چشم مادر جان
دستم رو گرفت و به سمت ماشین حرکت کردیم
_بیب...تو هم حسابی دلت شیطونی میخواد نه؟
+هوم...
(وقتی رسیدن خونه ا/ت بیچاره پریود شد و لینو برای اولین بار به خود/ا/رضا/یی رو کرد...)
.
.
.
(بقیه اعضا پارت های بعد)
حمایت کن بیب★;
درخواستی
_علامت اعضا
+علامت ا/ت
×علامت خانوادشون
بنگچان🐺 : نشسته بودم روی کاناپه که فکری به سرم زد
_بیب...
+جانم چانی؟
_دلم برای مامانمینا تنگ شده میشه بریم خونشون؟(🥺)
+اوم...باشه من رفتم آماده...شم
(بعد از رسیدن به خونه خانواده چانی"وقت شام")ویو🐺 لباس ا/ت خیلی باز بود و پاهای خوش فرم و سفیدش خیلی به چشم میومد اصلا نمیتونستم نگاهش نکنم بدون اینکه دست خودم باشه دستم رو گذاشتم روی رون پاهاش که حس کردم لرزید
+عزیزم الان داریم شام میخوریم بزارش برای خونه(آروم)
_الان واقعا نمیتونم خودمو کنترل کنم بیب
+که یهو لباش رو کوبوند رو لبام
×عام...کلید خونتون رو بدین ما میریم خونتون شما همینجا کارتون رو بکنید نظرتون چیه؟
+از چان جدا شدم و لب زدم.. نه مادر جان
معذرت میخوام که شاهد همچین صحنه ای شدید
_یعنی چی که نمیتونم بیبیم رو ببوسم؟پس میریم خونه
+پس مرضت چی بود که گفتی بیایم اینجا؟
(و این بحث ادامه دارد که وقتی به خونه رسیدند ا/ت تا دو هفته ویلچر نشین شد)
لینو🐰 : میخواستین برین تولد بچه برادر لینو خونه ی مامانشینا
(ویو ا/ت)
توی اتاق جلوی آیینه روی صندلی نشسته بودم داشتم گوشواره هان رد مینداختم تو گوشم که لینو از پشت اومد منو بغلم کرد و لب زد
_عزیزم...امشب خیلی زیبا شدی...مثل ماه میدرخشی
+ممنون ددی...
_...لباست خیلی بهت میاد عزیزم..ولی..میدونی که خط قرمزهای من رو رد کردی...مگه نه؟
پوزخندی زد و چونش رو گذاشت روی شونه ی من
لیسی به گوشام زد و گفت
_امشب از پیش من جم نمیخوری...متوجه شدی بیبی؟(پوزخند)
+پوزخندی زد و شونه های لختش رو بوسید
(لباس ا/ت اسلاید دوم)
( ویو لینو/ زمان تولد)
ا/ت نشسته بود پیشم ... نگاهم فقط رو پاش تا گردن لختش بود ... داشتم نگاهش میکردم فقط و فقط یکلحظه روم رو بردگردونم اونور که دستش رو گذاشت و چند ثانیه محکم عضوم رو فشار داد
میدونست تحریک شدم ولی با اون حرکتش بیشتر تحریک کرد که یهو ا/ت به طرف مامانم لب زد...
+مادر جان...من کمی حالم خوب نیست با اجازه شما میتونیم برین خونه؟(با صدای آروم)
×اوم بله عروس قشنگم حالت خوب شد بهم زنگ بزن مادر... باشه؟(نگران)
+چشم مادر جان
دستم رو گرفت و به سمت ماشین حرکت کردیم
_بیب...تو هم حسابی دلت شیطونی میخواد نه؟
+هوم...
(وقتی رسیدن خونه ا/ت بیچاره پریود شد و لینو برای اولین بار به خود/ا/رضا/یی رو کرد...)
.
.
.
(بقیه اعضا پارت های بعد)
حمایت کن بیب★;
۵.۷k
۲۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.