•••زندگی دروغین••• پارت دوم
پسر تکونی به سرش داد و پوزخندی زد:با خودش چی فکر کرده؟
با دو به سمت دختر رفت و بلاخره بعد چند دقیقه دویدن،بهش رسید و موهاشو گرفت.
دختری که الان استرس هم به خستگیش اضافه شده بود سعی کرد موهاشو از دست کای جدا کنه تا بتونه فرار کنه،اما شخصی که پشتش ایستاده بود قبل از اینکه بهش اجازه ی حرکت دیگه ای بده،با تموم قدرتی که داشت،با پاش به ساق پای دختر ضربه زد که باعث شد به طور فجیعی با زمین برخورد کنه.
کای به سمت دختری که سعی داشت از روی زمین بلند شه رفت:هی،هان سویا،چرا نمیای مثل دو تا ادم عاقل با هم صحبت کنیم؟هوم؟
هان سو سرشو رو به سمت کای کرد و با پوزخند بی جونی گفت:عاقل؟اصلا معنیشو میدونی؟
قبل از اینکه بزار شخص روبهروش حرف دیگه ای بزنه ادامه داد:بیخیال،چرا انقدر اذیتم میکنی؟چی میخوای؟
برات جالبه با درد کسی بازی کنی؟
جمله ی اخرشو با صدای بلندتری گفت:فکر کردی چون میدونی چه اتفاقی توی زندگیم افتاده میتونی ازم باج بگیری؟
کای سرشو نزدیک تر اورد و با لبخند مرموزانه ای گفت:فکر نمیکنم،مطمئنم
هان سو با کمک دستاش به سختی بلند شد:چیکار میخوای برات کنم؟
کای انگار که از قبل فکر همه چیز رو کرده و الان حرفای هان سو این وسط اضافه هستن با اطمینان گفت:مشخصه،هر کاری که من بگم.
هان سو همینطور که گرده خاک لباسشو تمیز میکرد صاف شد و سرشو بخاطر افکار فرد مقابلش تکون داد:حاضرم همین الان پنج تا سیلی ازت بخورم ولی قبول نکنم!
یکدفعه با گرفته شدن یعقه ی لباس فرمش تعجب کرد!
اما قبل از هر واکنشی سیلی ها پشت سر هم روی صورتش فرود اومدن
سیلی پنجم که شد یعقشو ول کرد و باعث شد دوباره به طرف زمین پرتاب بشه.
سوزش بدی در ناحیه ی لبش حس کرد.
درسته حتما بخاطر سیلی ها لبش پاره شده بود.
سرشو سریع به سمت کای کج کرد و تیز بهش نگاه کرد
کای با لبخند ملیحی بهش زل زده بود و شونه هاشو بالا انداخت:خودت گفتی حاضری پنج تا سیلی بخوری
قیافشو خیلی فیک تو هم فرو برد و نزدیک هان سو شد:اوخییی،بزار ببینم لبت زخم شده؟!
تا دستشو نزدیک صورت دختر برد هان سو با عصبانیت دستشو به عقب هل داد:دست کثیفتو به صورتم نزن
کای ابروشو بالا انداخت:زیادی مهربون بودم؟ها؟
از جاش بلند شد و لگد بدی نصیب پهلوش کرد.
هان سو که از درد تو خودش جمع شده بود با لگدی دیگه که به کمرش خورد "اخ" بلندی گفت
پسر با تیکه گفت:چیه،اذیت شدی؟
پاشو بلند کرد تا لگد دیگه ای بزنه.پلکاشو روی هم فشرد اما متوجه هیچ ضربه ای نشد...
چی شد؟پشیمون شد؟
اروم بین چشامو باز کردم که با چیزی که دیدم چشمام درشت شد...
ادامه دارد...💚🌾
لطفا لایک کنید و کامنت بزارید(:♡
این پیجمو فالو کنید با پیج دومم بک میدم🤍
با دو به سمت دختر رفت و بلاخره بعد چند دقیقه دویدن،بهش رسید و موهاشو گرفت.
دختری که الان استرس هم به خستگیش اضافه شده بود سعی کرد موهاشو از دست کای جدا کنه تا بتونه فرار کنه،اما شخصی که پشتش ایستاده بود قبل از اینکه بهش اجازه ی حرکت دیگه ای بده،با تموم قدرتی که داشت،با پاش به ساق پای دختر ضربه زد که باعث شد به طور فجیعی با زمین برخورد کنه.
کای به سمت دختری که سعی داشت از روی زمین بلند شه رفت:هی،هان سویا،چرا نمیای مثل دو تا ادم عاقل با هم صحبت کنیم؟هوم؟
هان سو سرشو رو به سمت کای کرد و با پوزخند بی جونی گفت:عاقل؟اصلا معنیشو میدونی؟
قبل از اینکه بزار شخص روبهروش حرف دیگه ای بزنه ادامه داد:بیخیال،چرا انقدر اذیتم میکنی؟چی میخوای؟
برات جالبه با درد کسی بازی کنی؟
جمله ی اخرشو با صدای بلندتری گفت:فکر کردی چون میدونی چه اتفاقی توی زندگیم افتاده میتونی ازم باج بگیری؟
کای سرشو نزدیک تر اورد و با لبخند مرموزانه ای گفت:فکر نمیکنم،مطمئنم
هان سو با کمک دستاش به سختی بلند شد:چیکار میخوای برات کنم؟
کای انگار که از قبل فکر همه چیز رو کرده و الان حرفای هان سو این وسط اضافه هستن با اطمینان گفت:مشخصه،هر کاری که من بگم.
هان سو همینطور که گرده خاک لباسشو تمیز میکرد صاف شد و سرشو بخاطر افکار فرد مقابلش تکون داد:حاضرم همین الان پنج تا سیلی ازت بخورم ولی قبول نکنم!
یکدفعه با گرفته شدن یعقه ی لباس فرمش تعجب کرد!
اما قبل از هر واکنشی سیلی ها پشت سر هم روی صورتش فرود اومدن
سیلی پنجم که شد یعقشو ول کرد و باعث شد دوباره به طرف زمین پرتاب بشه.
سوزش بدی در ناحیه ی لبش حس کرد.
درسته حتما بخاطر سیلی ها لبش پاره شده بود.
سرشو سریع به سمت کای کج کرد و تیز بهش نگاه کرد
کای با لبخند ملیحی بهش زل زده بود و شونه هاشو بالا انداخت:خودت گفتی حاضری پنج تا سیلی بخوری
قیافشو خیلی فیک تو هم فرو برد و نزدیک هان سو شد:اوخییی،بزار ببینم لبت زخم شده؟!
تا دستشو نزدیک صورت دختر برد هان سو با عصبانیت دستشو به عقب هل داد:دست کثیفتو به صورتم نزن
کای ابروشو بالا انداخت:زیادی مهربون بودم؟ها؟
از جاش بلند شد و لگد بدی نصیب پهلوش کرد.
هان سو که از درد تو خودش جمع شده بود با لگدی دیگه که به کمرش خورد "اخ" بلندی گفت
پسر با تیکه گفت:چیه،اذیت شدی؟
پاشو بلند کرد تا لگد دیگه ای بزنه.پلکاشو روی هم فشرد اما متوجه هیچ ضربه ای نشد...
چی شد؟پشیمون شد؟
اروم بین چشامو باز کردم که با چیزی که دیدم چشمام درشت شد...
ادامه دارد...💚🌾
لطفا لایک کنید و کامنت بزارید(:♡
این پیجمو فالو کنید با پیج دومم بک میدم🤍
۸.۰k
۰۸ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.