p18
من:من هرکاری از دستم بر میاد برا شادیت میکنم عشقم یکم دیگه تحمل کن موادارو بفروشیم باهم فرار میکنیم وقتی کار نیم تموممو تموم کردم میریم عزیزم یه جایه دور که شادی کنیم بغلش کردم از پشت محکم تو بغلم گرفتمش نشوندمش رو یکی از پاهام سوپ رو گذاشتم رو تخت جیسو:اشتها ندارم من:عزیزم دو روزه هیچی نخوردی افتادی یه گوشه واسه قلبتم خوب نیست نمی تونم ببینم بیشتر از این ضعیف میشی نمیخوام از دستت بدم باید قلبت روبه بهبودی بره فهمیدی سرشو تکون داد
از زبون خودم
سوپ رو آروم آروم بهم میداد کوک:آفرین عزیزم واقعا گشنم بود تموم شد آبم بهم داد خوردم تکیه داد به تخت منم چسبیدم بهش سرمو رو شونش گذاشتم گرفتم بالا حس آرامش و امنیت داشتم تو بغلش من:میشه همینجوری بمونیم کوک:بمونیم نگاش کردم من:بوسم کن لبامو بوسید مک زد منم همراهیش کردم که یهو خوابم برد
از زبون جونگ کوک
داشتم همینجوری بوسش میکردم که دیدم همراهی نمیکنه فهمیدم خوابیده به چهرش نگاه کردم مظلوم و خوشگل سرمو تو گردنش بردم من:خیلی دوست دارم هرلحظه بیشتر عاشقت میشم نمیزارم درد بکشی کسی جرعت نداره ازیتت کنه گردنشو بوسیدم و خوابوندم رو تخت پتو رو کشیدم روش منم کارامو کردم یسری برگه بود که باید امضاشون میکردم و چک میکردم بعد چند دقیقه یه سایه افتاد رو برگه هام سرمو گرفتم بالا دیدم جیسو من:عشقم جیسو:مزاحم شدم من:نه عزیزم چرا بیدار شدی جیسو:قلبم درد میکنه من:الهی دورت بگردم برگه ها رو مرتب کردم گذاشتم کنار رفتم سمتش دستمو دور بازوش پیچیدم نشوندمش رو تخت دستشو رو قلبش گذاشته بود داروشو دادم خورد جیسو:بمالش من:چشم دستمو کشیدم رو قلبش من:عشق منو ازیت نکن آروم بگیر بهش احتیاج دارم
از زبون خودم
با این حرفش انگار قلبم آروم گرفت درد نمیکرد من:وقتی ازم جدا باشی درد میگیره چون بهت وابستس
از زبون خودم
سوپ رو آروم آروم بهم میداد کوک:آفرین عزیزم واقعا گشنم بود تموم شد آبم بهم داد خوردم تکیه داد به تخت منم چسبیدم بهش سرمو رو شونش گذاشتم گرفتم بالا حس آرامش و امنیت داشتم تو بغلش من:میشه همینجوری بمونیم کوک:بمونیم نگاش کردم من:بوسم کن لبامو بوسید مک زد منم همراهیش کردم که یهو خوابم برد
از زبون جونگ کوک
داشتم همینجوری بوسش میکردم که دیدم همراهی نمیکنه فهمیدم خوابیده به چهرش نگاه کردم مظلوم و خوشگل سرمو تو گردنش بردم من:خیلی دوست دارم هرلحظه بیشتر عاشقت میشم نمیزارم درد بکشی کسی جرعت نداره ازیتت کنه گردنشو بوسیدم و خوابوندم رو تخت پتو رو کشیدم روش منم کارامو کردم یسری برگه بود که باید امضاشون میکردم و چک میکردم بعد چند دقیقه یه سایه افتاد رو برگه هام سرمو گرفتم بالا دیدم جیسو من:عشقم جیسو:مزاحم شدم من:نه عزیزم چرا بیدار شدی جیسو:قلبم درد میکنه من:الهی دورت بگردم برگه ها رو مرتب کردم گذاشتم کنار رفتم سمتش دستمو دور بازوش پیچیدم نشوندمش رو تخت دستشو رو قلبش گذاشته بود داروشو دادم خورد جیسو:بمالش من:چشم دستمو کشیدم رو قلبش من:عشق منو ازیت نکن آروم بگیر بهش احتیاج دارم
از زبون خودم
با این حرفش انگار قلبم آروم گرفت درد نمیکرد من:وقتی ازم جدا باشی درد میگیره چون بهت وابستس
۴۵.۶k
۱۵ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.