ادامه پارت یک...
کوک با قیافه مضحکی نگاهش میکرد و توی چشماش و دف موج میزد.
+ صبور باش فرزندم! اهم بله! اونطوری که بابابزرگم میگفت این کتاب، یک کتاب اجدادیه از خاندان پارک! اون میگفت خطرناکه و عمیق و غمگین!
_ عمیق؟
+ میگفت اونقد عمیق ک تو رو توی خودش غرق میکنه ... غرق توی ترس و وحشت... غرق توی غم بزرگش! ولیییی
من اعتقادی به این چیزا ندارم پس بازش میکنیم و ثابت میکنیم عمق من بیشتر از این کتابه!
هردو کمی ترسیده بودن چشماشون به نوشته روی جلد کتاب گره خورد. قلب عمیق دریا !
+ بیخیال کدوم احمقی همچین اسمی واسه کتابش میزاره؟
و همون موقع کمر جیمین بشدت درد گرفت. درسته توجهی نکرد ولی باز هم اون دو متوجه نشدن! متوجه پوزخند و اخمی ک درست بالای سرشون شکل گرفته بود!
چشماشون رو بستن و بعد یا مسیح گویان جلد کتاب رو اروم کنار زدن... بر اساس حرفای جیمین هر دو منتظر بودن چیزی روشون بپره یا کلی روح از وسط برگه ها بلند بشه! ولی تنها چیز ترسناکی که رخ داد...بادی بود ک از طرف کوک وزیده شد!
و باز هم خنده ای بلند که به گوش هیچکس نرسید!
+ واقعا...الان؟ لازم بود؟
_ دهنتو وا کن میخوام بعدی رو توی دهنت بنوازم!
صفحه اول رو شروع به خوندن کردن...
_ به دنیای من خوش اومدین پسران تازه به بلوغ رسیده عزیز! میتونید این کتاب رو داشته باشید یا حتی بخونید ولی قبلش توجه کنید به محض اینکه به صفحه اخر کتاب برید و عکسی که اونجا قرار داره رو نگاه کنید ( لمس کنید ) یا اخرین جمله این صفحه رو بخونید...غرق خواهید شد!
+ صبور باش فرزندم! اهم بله! اونطوری که بابابزرگم میگفت این کتاب، یک کتاب اجدادیه از خاندان پارک! اون میگفت خطرناکه و عمیق و غمگین!
_ عمیق؟
+ میگفت اونقد عمیق ک تو رو توی خودش غرق میکنه ... غرق توی ترس و وحشت... غرق توی غم بزرگش! ولیییی
من اعتقادی به این چیزا ندارم پس بازش میکنیم و ثابت میکنیم عمق من بیشتر از این کتابه!
هردو کمی ترسیده بودن چشماشون به نوشته روی جلد کتاب گره خورد. قلب عمیق دریا !
+ بیخیال کدوم احمقی همچین اسمی واسه کتابش میزاره؟
و همون موقع کمر جیمین بشدت درد گرفت. درسته توجهی نکرد ولی باز هم اون دو متوجه نشدن! متوجه پوزخند و اخمی ک درست بالای سرشون شکل گرفته بود!
چشماشون رو بستن و بعد یا مسیح گویان جلد کتاب رو اروم کنار زدن... بر اساس حرفای جیمین هر دو منتظر بودن چیزی روشون بپره یا کلی روح از وسط برگه ها بلند بشه! ولی تنها چیز ترسناکی که رخ داد...بادی بود ک از طرف کوک وزیده شد!
و باز هم خنده ای بلند که به گوش هیچکس نرسید!
+ واقعا...الان؟ لازم بود؟
_ دهنتو وا کن میخوام بعدی رو توی دهنت بنوازم!
صفحه اول رو شروع به خوندن کردن...
_ به دنیای من خوش اومدین پسران تازه به بلوغ رسیده عزیز! میتونید این کتاب رو داشته باشید یا حتی بخونید ولی قبلش توجه کنید به محض اینکه به صفحه اخر کتاب برید و عکسی که اونجا قرار داره رو نگاه کنید ( لمس کنید ) یا اخرین جمله این صفحه رو بخونید...غرق خواهید شد!
۴.۸k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.