part : 6
ویو ادمین عزیزتون 🥺🤍
که یوهو برادر هانا لوسیفر زد زیر خنده و گفت
/ هانا .. حیح .. واقعاً که .. حیح .. چرا می خوای دِویل رو بد جلوه بدی ؟ حیح
_ بیا ... توهم حرفامو باور نمی کنی ( بغض ) چرا ؟ چراااا منننن ااانننننققققدددررررر ببببدددددببببخخخختتتتممممم ؟ ( عربده ی همراه با گریه )
هانا از پیش برادرش رفت ... وانگ ییبو هم از پیش میکائیل و جبرئیل رفت و بین راه باهم برخورد کردن که ...
ویو وانگ ییبو
همونطور که ادمین گفت با هانا برخورد کردم و وقتی دیدم چشای خوشگلش خیسه ... ناراحت و نگران شدم
+ ه ... هانا ... چیزی شده ؟ ( نگران )
_ هق ... هق چرا ؟ ... هق چرا هق کسی ح هق حرفمو ب هق باور نمی کنه ؟
+ هی هی ... چی شده ؟ چرا این حرفو می زنی ؟ من ... من با اینکه تو یه شیطانی به حرفات باور دارم ... ت ... تو چطوری همچین چیزیو می گی ؟
_ هق ... ت هق تو ح ... هق ... حتی روحتم هق ... خ .. خبر نداره که هق چی شده
+ خب اینجام که بشنوم ...
_ کل ماجرای اینکه چرا دِویل فکر کرد هانا سوکیونگ رو اذیت کرده و برادرش هم توضیح داد
هانا داشت با هق هق توضیح می داد که ....
بقیه تو پارت بعدی 🤍🤞🏼
که یوهو برادر هانا لوسیفر زد زیر خنده و گفت
/ هانا .. حیح .. واقعاً که .. حیح .. چرا می خوای دِویل رو بد جلوه بدی ؟ حیح
_ بیا ... توهم حرفامو باور نمی کنی ( بغض ) چرا ؟ چراااا منننن ااانننننققققدددررررر ببببدددددببببخخخختتتتممممم ؟ ( عربده ی همراه با گریه )
هانا از پیش برادرش رفت ... وانگ ییبو هم از پیش میکائیل و جبرئیل رفت و بین راه باهم برخورد کردن که ...
ویو وانگ ییبو
همونطور که ادمین گفت با هانا برخورد کردم و وقتی دیدم چشای خوشگلش خیسه ... ناراحت و نگران شدم
+ ه ... هانا ... چیزی شده ؟ ( نگران )
_ هق ... هق چرا ؟ ... هق چرا هق کسی ح هق حرفمو ب هق باور نمی کنه ؟
+ هی هی ... چی شده ؟ چرا این حرفو می زنی ؟ من ... من با اینکه تو یه شیطانی به حرفات باور دارم ... ت ... تو چطوری همچین چیزیو می گی ؟
_ هق ... ت هق تو ح ... هق ... حتی روحتم هق ... خ .. خبر نداره که هق چی شده
+ خب اینجام که بشنوم ...
_ کل ماجرای اینکه چرا دِویل فکر کرد هانا سوکیونگ رو اذیت کرده و برادرش هم توضیح داد
هانا داشت با هق هق توضیح می داد که ....
بقیه تو پارت بعدی 🤍🤞🏼
۶.۹k
۱۶ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.