DOCTORS OF GONGILL🥼part 53
یونگی لعنتی فرستاد و به سمت جی هیون دوید. یک دستش را زیر سرش برد و با دست
دیگرش زیر پاهایش را گرفت. بلندش کرد و او را داخل وان گذاشت.
+ تهویه ی هوا رو روشن کنید!
یکی از پرستار ها به سمت کلید کولر رفت و روشنش کرد.
یونگی به ساعتش نگاه کرد و زیر لب گفت: ده دقیقه زمان میگیریم.
تمام حاضران در اتاق با قلب های تپنده و عرق روی پیشانی شان، ده دقیقه را سپری کردند تا
جی هیون باالخره چشم هایش را باز کرد.
یونگی با دیدن چشم های باز جی هیون، با خوشحالی، بدون در نظر گرفتن اب یخ داخل وان،
دستش را گرفت و گفت: منو میبینی؟!
جی هیون چند بار پلک زد و بعد از دیدن چشم های دکتر مین زیر ان عینک مخصوص، لبخند
زد.
_ سونبه.
یونگی نفس راحتی کشید. همه نفس راحتی کشیدند.
+ همگی خسته نباشید. برید استراحت کنید.
پرستار ها تعظیم کردند و بیرون رفتند.
یونگی سرم دیگری به جی هیون وصل کرد و کنارش نشست. دستش را روی شانه اش گذاشت
و گفت: کار تو از همه سخت تر بود. خوشحالم زنده موندی.
_ اوه خودم از همه خوشحال ترم.
ناگهان جی هیون یاد چیزی افتاد.
_ مادربزرگم! سونبه! موبایلم... موبایلمو بدید.
یونگی موبایل جی هیون را از روی تختش برداشت و به سمتش گرفت. جی هیون سریع پیغام
صوتی اش را پاک کرد و تلفنش را خاموش کرد.
_ اه... نزدیک بود.
کمی جا به جا شد و گفت: راستی... خیلی سرده. میتونم بلند شم؟
+ بهتره یکم دیگه بمونی.
جی هیون با اکراه سرش را به لبه ی وان تکیه داد و سعی کرد سرما را نادیده بگیرد.
--
خانم مین، تکه ی دیگری استیک در دهانش گذاشت و رو به منشی اش گفت: هنوز نمرده؟
+ نه خانم. حالش خیلی بده اما هنوز زنده ست.
زن دستش را دراز کرد و قلوپی از شرابش نوشید.
+ وصیت نامه چطور؟
+ هنوز همونیه که بود. هنوز میخوان ارثشون رو به یونگی منتقل کنن.
خانم مین با خشم چاقو و چنگالش را روی میز کوباند و داد زد: موش کثیف! چرا نمیخواد
لجبازیشو بزاره کنار؟!
اما بعد خشمش فرو کش کرد و جام شرابش را به لب هایش نزدیک کرد.
+ البته هنوز یه صالح مخفی داریم...
--
_ اااا داغه.
یونگی سشوار را خاموش کرد و با کالفگی اه کشید.
+ چقدر غر میزنی.......
#BTS
دیگرش زیر پاهایش را گرفت. بلندش کرد و او را داخل وان گذاشت.
+ تهویه ی هوا رو روشن کنید!
یکی از پرستار ها به سمت کلید کولر رفت و روشنش کرد.
یونگی به ساعتش نگاه کرد و زیر لب گفت: ده دقیقه زمان میگیریم.
تمام حاضران در اتاق با قلب های تپنده و عرق روی پیشانی شان، ده دقیقه را سپری کردند تا
جی هیون باالخره چشم هایش را باز کرد.
یونگی با دیدن چشم های باز جی هیون، با خوشحالی، بدون در نظر گرفتن اب یخ داخل وان،
دستش را گرفت و گفت: منو میبینی؟!
جی هیون چند بار پلک زد و بعد از دیدن چشم های دکتر مین زیر ان عینک مخصوص، لبخند
زد.
_ سونبه.
یونگی نفس راحتی کشید. همه نفس راحتی کشیدند.
+ همگی خسته نباشید. برید استراحت کنید.
پرستار ها تعظیم کردند و بیرون رفتند.
یونگی سرم دیگری به جی هیون وصل کرد و کنارش نشست. دستش را روی شانه اش گذاشت
و گفت: کار تو از همه سخت تر بود. خوشحالم زنده موندی.
_ اوه خودم از همه خوشحال ترم.
ناگهان جی هیون یاد چیزی افتاد.
_ مادربزرگم! سونبه! موبایلم... موبایلمو بدید.
یونگی موبایل جی هیون را از روی تختش برداشت و به سمتش گرفت. جی هیون سریع پیغام
صوتی اش را پاک کرد و تلفنش را خاموش کرد.
_ اه... نزدیک بود.
کمی جا به جا شد و گفت: راستی... خیلی سرده. میتونم بلند شم؟
+ بهتره یکم دیگه بمونی.
جی هیون با اکراه سرش را به لبه ی وان تکیه داد و سعی کرد سرما را نادیده بگیرد.
--
خانم مین، تکه ی دیگری استیک در دهانش گذاشت و رو به منشی اش گفت: هنوز نمرده؟
+ نه خانم. حالش خیلی بده اما هنوز زنده ست.
زن دستش را دراز کرد و قلوپی از شرابش نوشید.
+ وصیت نامه چطور؟
+ هنوز همونیه که بود. هنوز میخوان ارثشون رو به یونگی منتقل کنن.
خانم مین با خشم چاقو و چنگالش را روی میز کوباند و داد زد: موش کثیف! چرا نمیخواد
لجبازیشو بزاره کنار؟!
اما بعد خشمش فرو کش کرد و جام شرابش را به لب هایش نزدیک کرد.
+ البته هنوز یه صالح مخفی داریم...
--
_ اااا داغه.
یونگی سشوار را خاموش کرد و با کالفگی اه کشید.
+ چقدر غر میزنی.......
#BTS
۱۵.۱k
۲۶ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.