پارت127
#پارت127
شیطونکِ بابا🥺💜
_ چرا گفتی بیاد ها؟ میخوای چه غلطی کنی؟؟
+ میخوام تورو زن خودم کنم
_ خفه شو بابام هرگز راضی نمیشه
چشماشو بازو بسته کرد و با اعتماد به نفس گفت:
+ اونم راضی میشه نترس
خواستم چیزی بگم که با قفل شدن لباش رو لبم خفه خون گرفتم ، بو سه ی محکمی روی لبام نشوند که با تنفر هولش دادم عقب و لبمو با آستین لباسم پاک کردم
با بغض گفتم:
_ خیلی عوضی ای
+ باشه من عوضی
همینجا میمونی تا بیام
به سمت در رفت و بازم اجازه نداد من برم بیرون ، نمیدونم میخواست چه غلطی کنه و این بیشتر عصبیم میکرد
تمام مدت توی اتاق راه میرفتم و توی دلم صلوات میدادم ، بعد از چند دقیقه که نمیدونم چقد گذشته بود در اتاق باز شد و افراز خوشحال اومد داخل
+ بریم پیش بابات
وحشت زده پرسیدم:
_ چی بهش گفتی؟!
+ واقعیتو. گفتم که زنمی و ما باهم رابطه داشتیم
از حرفش تیک عصبی گرفتم و پلکم چند بار پرید
خشمگین فریاد کشیدم:
_ تو چه گهی خوردی عوضییی
انگشت اشارشو آورد بالا و گفت:
+ خفه شو غنچه ، بابات بیرون نشسته منتظرت برو پیشش
چجوری میرفتم پیشش؟؟ من دیگه نمیخوام هیچکسو ببینم.....
_ نمیرم ، همینجا بمیرم بهتره تا بابامو ببینم
+ مگه دست خودته؟!
دستمو محکم گرفت و منو به سمت پذیرایی برد ، هرچی دستو پا زدم ولم نکرد و همونجوری منو کشون کشون برد تا پیش بابا....
شیطونکِ بابا🥺💜
_ چرا گفتی بیاد ها؟ میخوای چه غلطی کنی؟؟
+ میخوام تورو زن خودم کنم
_ خفه شو بابام هرگز راضی نمیشه
چشماشو بازو بسته کرد و با اعتماد به نفس گفت:
+ اونم راضی میشه نترس
خواستم چیزی بگم که با قفل شدن لباش رو لبم خفه خون گرفتم ، بو سه ی محکمی روی لبام نشوند که با تنفر هولش دادم عقب و لبمو با آستین لباسم پاک کردم
با بغض گفتم:
_ خیلی عوضی ای
+ باشه من عوضی
همینجا میمونی تا بیام
به سمت در رفت و بازم اجازه نداد من برم بیرون ، نمیدونم میخواست چه غلطی کنه و این بیشتر عصبیم میکرد
تمام مدت توی اتاق راه میرفتم و توی دلم صلوات میدادم ، بعد از چند دقیقه که نمیدونم چقد گذشته بود در اتاق باز شد و افراز خوشحال اومد داخل
+ بریم پیش بابات
وحشت زده پرسیدم:
_ چی بهش گفتی؟!
+ واقعیتو. گفتم که زنمی و ما باهم رابطه داشتیم
از حرفش تیک عصبی گرفتم و پلکم چند بار پرید
خشمگین فریاد کشیدم:
_ تو چه گهی خوردی عوضییی
انگشت اشارشو آورد بالا و گفت:
+ خفه شو غنچه ، بابات بیرون نشسته منتظرت برو پیشش
چجوری میرفتم پیشش؟؟ من دیگه نمیخوام هیچکسو ببینم.....
_ نمیرم ، همینجا بمیرم بهتره تا بابامو ببینم
+ مگه دست خودته؟!
دستمو محکم گرفت و منو به سمت پذیرایی برد ، هرچی دستو پا زدم ولم نکرد و همونجوری منو کشون کشون برد تا پیش بابا....
۷.۰k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.