سناریو
بچه ها اولین سناریومه امیدوارم حمایت شه
وقتی وسط دعوا شدیدتون به مامانت تهمت میزنن در صورتی که مامانت تازه مرده و تو تازه حالت خوب شده بود و با این حرفش دوباره یاد مامانت می افتی
نامجون:تازه فهمیده چی گفته..بیب .ب.ببخشید ا.اصلا حواسم نبود م.من معذرت میخوام(آروم)
ات:فقط برو گمشووووو(داد و گریه)و ات از خونه میزنه بیرون
نامجون:واییی چه غلتی کردم من...باید برم دنبالش
جین:.....تقصیر خودت بو..(میپری وسط حرفش)
ات:تقصیر من بود؟(داد و گریه)تقصیر من بود که به مامانم که تازه فوت شده تهمت بزنی(داد و گریه)
جین:ا..ت م.من متاسفم
یونگی:(سکوت)تو ذهنش(واییی چه غلطی کردم..)
ات:اشتباه کردم
یونگی:چی؟!
ات:اشتباه کردم که تورو انتخاب کردم(آروم و اشک میریخت)
هوسوک:ا.ات م.من متاسفم دست خ.خودم ن.نبود
ات:دیگه نمیخوام ببینمت(آروم و اشک میریخت)
جیمین:از حرفش شکه شدی....ا.ات ب.ببخشید
ات:میری اتاق و در رو محکم میبندی و بلند بلند گریه میکنی
تهیونگ:از حرفش خیلی پشیمونه ولی غرورش بهش این اجازه رو نمیداد....میگه:چیه؟ناراحت شدی؟(تمسرخ)کاش توهم مثل اون بمیری
ات:فقط اشک میریخت و رفت بیرون
کوکی:بعد از حرفش سریع اومد بغلت کرد:هانی ببخشید من حرفام دست خودم نبود من فقط عصبی بودم
ات:متقابلا بغلش کردی و تو بغلش بلند بلند گریه میکردی و اونم موهاتو نوازش میکرد و آروم با زمزمه ازت معذرت خواهی میکرد
وقتی وسط دعوا شدیدتون به مامانت تهمت میزنن در صورتی که مامانت تازه مرده و تو تازه حالت خوب شده بود و با این حرفش دوباره یاد مامانت می افتی
نامجون:تازه فهمیده چی گفته..بیب .ب.ببخشید ا.اصلا حواسم نبود م.من معذرت میخوام(آروم)
ات:فقط برو گمشووووو(داد و گریه)و ات از خونه میزنه بیرون
نامجون:واییی چه غلتی کردم من...باید برم دنبالش
جین:.....تقصیر خودت بو..(میپری وسط حرفش)
ات:تقصیر من بود؟(داد و گریه)تقصیر من بود که به مامانم که تازه فوت شده تهمت بزنی(داد و گریه)
جین:ا..ت م.من متاسفم
یونگی:(سکوت)تو ذهنش(واییی چه غلطی کردم..)
ات:اشتباه کردم
یونگی:چی؟!
ات:اشتباه کردم که تورو انتخاب کردم(آروم و اشک میریخت)
هوسوک:ا.ات م.من متاسفم دست خ.خودم ن.نبود
ات:دیگه نمیخوام ببینمت(آروم و اشک میریخت)
جیمین:از حرفش شکه شدی....ا.ات ب.ببخشید
ات:میری اتاق و در رو محکم میبندی و بلند بلند گریه میکنی
تهیونگ:از حرفش خیلی پشیمونه ولی غرورش بهش این اجازه رو نمیداد....میگه:چیه؟ناراحت شدی؟(تمسرخ)کاش توهم مثل اون بمیری
ات:فقط اشک میریخت و رفت بیرون
کوکی:بعد از حرفش سریع اومد بغلت کرد:هانی ببخشید من حرفام دست خودم نبود من فقط عصبی بودم
ات:متقابلا بغلش کردی و تو بغلش بلند بلند گریه میکردی و اونم موهاتو نوازش میکرد و آروم با زمزمه ازت معذرت خواهی میکرد
۲۵.۶k
۳۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.