❦𝐩𝐚𝐫𝐭𝟐𝟎❦
با چشمای گرد شده به چشمای بسته جیمین که لبامو میبوسید نگاه میکردم
از درک همچی خارج شده بودم من کجام؟ این چه اتفاقیه؟ خوابه؟ قطعا مثل دفعه پیش خوابه
اما چطوری با حس اون لبای داغ ممکنه این خواب باشه حتی جرعت گریه کردنم نداشتم مغزم خالی شده بود
من اینو میخواستم؟
تو این دوماه که بیشتر از اینو میخواستم اما الان چرا اینقدر ترسیدم
به حدی که یادم رفت الان یک دقیقه اس که نفس نکشیدم
با تکون نخوردنم لبامو ول کرد اما یه ذره هم عقب نرفت جوری که با حرف زدنش لبای قلوه ایش به لبای متورم قرمز شدم میخوردن
جیمین"چرا میخواستی دروغ بگی وقتی من همچی و میدونم"
چشماشو باز کرد و اول به شاهکاری که رو لبم کاشته بود بعد به چشمای اشکیم نگاه کرد خواست حرفی بزنه که صدای ماشین های پشت سری خبر از حرکت کردن میدادن قطع شده
با عصبانیت سرجاش برگشت اما من دیگه نمیتونستم حتی یک ثانیه هم تو اون فضای متشنج بمونم در یک لحظه در ماشین و بازم کردم و خودم و بیرون پرت کردم بدون اهمیت به بوق ماشين هاو جیغ جیمین شروع دویدم کردم
به حدی دویدم که مطمئن شم که نمیتونه دنبالم بیاد هرچند اون همینجوریشم نیومده بود
معنی این کارش چی بود! این براش مثل بازیه؟ از چی خبر داشت وقتی من حتی یکبارم درباره احساساتم بهش نگفته بودم
دیگه نزدیکای مدرسه بودم و با این وضع اصلا نمیتونستم برم از جلوی مغازه ای که رد شدم خودمو تو شیشه اش دیدم چشمای قرمز از گریه لبی که بخاطره بوسه وحشی عموش کبود و زخم شده بود
ماسکی از دارو خونه گرفتم و با رسیدن بلافاصله قبل دیدن لیسا چپیدم تو دستشویی خداروشکر وسایل آرایشی همرام بود یکم با کرم و خط چشم از اون وضع درامد بودم با اینکه رژلب زده بودم اما هنوز دیده میشد ماسکی خریده بودم و باز کردم و زدم میدونستم که لیسا کلی سوال پیچم میکنه اما چاره ای نبود
از درک همچی خارج شده بودم من کجام؟ این چه اتفاقیه؟ خوابه؟ قطعا مثل دفعه پیش خوابه
اما چطوری با حس اون لبای داغ ممکنه این خواب باشه حتی جرعت گریه کردنم نداشتم مغزم خالی شده بود
من اینو میخواستم؟
تو این دوماه که بیشتر از اینو میخواستم اما الان چرا اینقدر ترسیدم
به حدی که یادم رفت الان یک دقیقه اس که نفس نکشیدم
با تکون نخوردنم لبامو ول کرد اما یه ذره هم عقب نرفت جوری که با حرف زدنش لبای قلوه ایش به لبای متورم قرمز شدم میخوردن
جیمین"چرا میخواستی دروغ بگی وقتی من همچی و میدونم"
چشماشو باز کرد و اول به شاهکاری که رو لبم کاشته بود بعد به چشمای اشکیم نگاه کرد خواست حرفی بزنه که صدای ماشین های پشت سری خبر از حرکت کردن میدادن قطع شده
با عصبانیت سرجاش برگشت اما من دیگه نمیتونستم حتی یک ثانیه هم تو اون فضای متشنج بمونم در یک لحظه در ماشین و بازم کردم و خودم و بیرون پرت کردم بدون اهمیت به بوق ماشين هاو جیغ جیمین شروع دویدم کردم
به حدی دویدم که مطمئن شم که نمیتونه دنبالم بیاد هرچند اون همینجوریشم نیومده بود
معنی این کارش چی بود! این براش مثل بازیه؟ از چی خبر داشت وقتی من حتی یکبارم درباره احساساتم بهش نگفته بودم
دیگه نزدیکای مدرسه بودم و با این وضع اصلا نمیتونستم برم از جلوی مغازه ای که رد شدم خودمو تو شیشه اش دیدم چشمای قرمز از گریه لبی که بخاطره بوسه وحشی عموش کبود و زخم شده بود
ماسکی از دارو خونه گرفتم و با رسیدن بلافاصله قبل دیدن لیسا چپیدم تو دستشویی خداروشکر وسایل آرایشی همرام بود یکم با کرم و خط چشم از اون وضع درامد بودم با اینکه رژلب زده بودم اما هنوز دیده میشد ماسکی خریده بودم و باز کردم و زدم میدونستم که لیسا کلی سوال پیچم میکنه اما چاره ای نبود
۳۳.۸k
۰۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.