عشق دنباله دار 《☆》پارت۱۷
عشق دنباله دار 《☆》پارت۱۷
که دیرم ارا حالش بد شد و رفت منم رفتم دنبالش خواستم از علایقش بدونم که گفت کار داره و رفت این دختره چرا اینجوریه درس لین زنگم تموم شد که کوک رفت پیش ارا و بعد باهم رفتن اتاق آزمایش منم رفتم پیش جیمین باهم حرف بزنیم.....
آرا ویو:
با پسره رفتیم اتاق آزمایش مواد رو درست کردیم که زنگ خورد
ارا:پسره تو با خودت اینو ببر
کوک:من اسم دارما
ارا:برام مهم نیس
کوک:هییی
بی اهمیت رفتم کلاس الان زنگ سوم بود درسته این زنگ باید نقشمو عملی کنم به لیرا پیام دادم که آماده باشه معلم اومد و درس داد......ساعت ۱۱و نیم بود با پام به سوا علامت دادم و دستمو گزاشتم رو قلبم
ارا:اییییی
و تظاهر به غش کردن کردم
استاد:ای وای چیشد تهیونگ ببرش پیش دکتر لی
ته:چشم
منو بلند کرد و برد گزاشت رو تخت
لی:برو بیرون پسرم
ته:چشم
پسره رفت بیرون که بلند شدم
لی:دخترم خوبی
ارا:خوبم خانم لی ولی ازتون کمک میخوام
لی:چی
ارا:میشه بگین حالش بده باید استراحت کنه
لی: چی چرا
ارا:لطفا من باید فرار کنم کار مهمی دارم خواهش میکنم ازتون
لی:باشه ولی کارت بده هاا
ارا:میدونم ولی مجبورم
لی:خیلی خب برو
ارا:ممنونم
پنجره رو باز کردم ارتفاع زیاد نبود پریدم پایین
لی :مراقب باش
ارا:چشم
خودمو تکوندم و آروم رفتم کنار مدرسه نگهبان داشت قدم میزد که چشمم به سمت من خورد سریع قائم شدم انگار داشت میومد طرفم که یهو صدای جیغ یکی بلند شد نگهبان سریع رفت تو ببینه چیشده منم سریع از مدرسه زدم بیرون هوفف چرا جون وو نیومده که دیدم رسید سریع سوار شدم
لیا:ارا خوبی
ارا:خوبم
+:خب خانم کوچولو لیا ماجرا رو بم گفت
ارا:باشه
چند مین بعد رسیدیم
ارا:لیا به سوا و لیرا پیام بده بگو به خانم لی بگن اگه مدرسه تموم شد کسی پرسید ارا کجاست بگه حالش خوب شد رفت خونه کیفمم بردارن بزارن پشت دیوار عمارت لوکیشن عمارتم براشون بفرست
لیا:باشه
+خب خانم کوچولو رسیدیم
ارا:باشه من میرم
لیا:مراقب خودت باش
ارا:باشه
پیاده شدم رفتم کسی نبود رفتم جلوتر که خونه ای حواسم رو پرت کرد دیدم یه پیر زن و یه مرد دارن حرف میزنن چهرشون معلوم نبود کنجکاو شدم گوش وایسادم.....
*احتمالا بخواد بیاد اینجا حواست باشه بهتره چند روزی گم و گور بشی
.
٪ولی اون یکروزی میفهمه
.
*ولی الان نه
.
صداشون واضح نبود رفتم جلوتر که پام رفت رو چوب و شکست و صدا داد پشت دیوار قائم شدم یه نردبان دیدم رفتم بالا شیروانی که مرده اومد بیرون
*کسی اینجاست
*اگه کسی اینجاست بیاد بیرون
*اگه نیای برات بد تموم میشه
و بعد رفت تو خواستم برم پایین که پام پیچ خورد و افتادم از خونه پایین ولی پسره منو گرفته بود از بغلش اومدم پایین
ارا:تو اینجا چیکار میکنی
ته:خودت اینجا چیکار داری اصلا چرا مدرسه رو پیچوندی؟
......
که دیرم ارا حالش بد شد و رفت منم رفتم دنبالش خواستم از علایقش بدونم که گفت کار داره و رفت این دختره چرا اینجوریه درس لین زنگم تموم شد که کوک رفت پیش ارا و بعد باهم رفتن اتاق آزمایش منم رفتم پیش جیمین باهم حرف بزنیم.....
آرا ویو:
با پسره رفتیم اتاق آزمایش مواد رو درست کردیم که زنگ خورد
ارا:پسره تو با خودت اینو ببر
کوک:من اسم دارما
ارا:برام مهم نیس
کوک:هییی
بی اهمیت رفتم کلاس الان زنگ سوم بود درسته این زنگ باید نقشمو عملی کنم به لیرا پیام دادم که آماده باشه معلم اومد و درس داد......ساعت ۱۱و نیم بود با پام به سوا علامت دادم و دستمو گزاشتم رو قلبم
ارا:اییییی
و تظاهر به غش کردن کردم
استاد:ای وای چیشد تهیونگ ببرش پیش دکتر لی
ته:چشم
منو بلند کرد و برد گزاشت رو تخت
لی:برو بیرون پسرم
ته:چشم
پسره رفت بیرون که بلند شدم
لی:دخترم خوبی
ارا:خوبم خانم لی ولی ازتون کمک میخوام
لی:چی
ارا:میشه بگین حالش بده باید استراحت کنه
لی: چی چرا
ارا:لطفا من باید فرار کنم کار مهمی دارم خواهش میکنم ازتون
لی:باشه ولی کارت بده هاا
ارا:میدونم ولی مجبورم
لی:خیلی خب برو
ارا:ممنونم
پنجره رو باز کردم ارتفاع زیاد نبود پریدم پایین
لی :مراقب باش
ارا:چشم
خودمو تکوندم و آروم رفتم کنار مدرسه نگهبان داشت قدم میزد که چشمم به سمت من خورد سریع قائم شدم انگار داشت میومد طرفم که یهو صدای جیغ یکی بلند شد نگهبان سریع رفت تو ببینه چیشده منم سریع از مدرسه زدم بیرون هوفف چرا جون وو نیومده که دیدم رسید سریع سوار شدم
لیا:ارا خوبی
ارا:خوبم
+:خب خانم کوچولو لیا ماجرا رو بم گفت
ارا:باشه
چند مین بعد رسیدیم
ارا:لیا به سوا و لیرا پیام بده بگو به خانم لی بگن اگه مدرسه تموم شد کسی پرسید ارا کجاست بگه حالش خوب شد رفت خونه کیفمم بردارن بزارن پشت دیوار عمارت لوکیشن عمارتم براشون بفرست
لیا:باشه
+خب خانم کوچولو رسیدیم
ارا:باشه من میرم
لیا:مراقب خودت باش
ارا:باشه
پیاده شدم رفتم کسی نبود رفتم جلوتر که خونه ای حواسم رو پرت کرد دیدم یه پیر زن و یه مرد دارن حرف میزنن چهرشون معلوم نبود کنجکاو شدم گوش وایسادم.....
*احتمالا بخواد بیاد اینجا حواست باشه بهتره چند روزی گم و گور بشی
.
٪ولی اون یکروزی میفهمه
.
*ولی الان نه
.
صداشون واضح نبود رفتم جلوتر که پام رفت رو چوب و شکست و صدا داد پشت دیوار قائم شدم یه نردبان دیدم رفتم بالا شیروانی که مرده اومد بیرون
*کسی اینجاست
*اگه کسی اینجاست بیاد بیرون
*اگه نیای برات بد تموم میشه
و بعد رفت تو خواستم برم پایین که پام پیچ خورد و افتادم از خونه پایین ولی پسره منو گرفته بود از بغلش اومدم پایین
ارا:تو اینجا چیکار میکنی
ته:خودت اینجا چیکار داری اصلا چرا مدرسه رو پیچوندی؟
......
۲.۴k
۰۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.