صلح یا انتقام:)
پارت ۱
ویو سانا
ساعت هفت از خواب بیدار شدم و کار های لازم و کردم و رفتم پایین صبحونه آماده کردم و میز و چیدم ، ک آقای تهیونگ اومدن پایین
سانا: صبح بخیر آقا
ته: صبح بخیر ، صبحونه رو خوردم و بلند شدم
سانا: نوش جونتون آقا
ته: مرسی ، راستی سانا
سانا: بله آقا
ته: لطفا دیگه بهم آقا نگو
سانا: پس چی صداتون کنم
ته: تهیونگ خوبه
سانا : آخه من اینطوری راحت نیستم
ته: چرا راحت نیستی
سانا: خوب من به عنوان خدمتکار اینجا هستند نه چیز دیگه ای
ته: چند قدم نزدیک سانا شدم و گفتم ، شاید در آینده دیگه خدمتکار این خونه نباشی
سانا: یعنی......چ.....چی ( با استرس )
ته: نمیدونم ، خودت بفهم ( نیشخند )
سانا: ولی آ... آ... آقا
ته: گفتم بهم آقا نگو ، اگه خودت میگی نمیتونم پس به عنوان یک دستور بهت میگم ک دیگه به من آقا نمیگی
سانا: چشم
ته: رسمی هم باهام حرف نمی زنی ، به عنوان یک دستور
سانا: چش... باشه
ته: آفرین ( لبخند ) رفتم جلوی سانا
سانا: تهیونگ اومد نزدیکم ک نفسش به صورتم میخورد که یهو......
ویو سانا
ساعت هفت از خواب بیدار شدم و کار های لازم و کردم و رفتم پایین صبحونه آماده کردم و میز و چیدم ، ک آقای تهیونگ اومدن پایین
سانا: صبح بخیر آقا
ته: صبح بخیر ، صبحونه رو خوردم و بلند شدم
سانا: نوش جونتون آقا
ته: مرسی ، راستی سانا
سانا: بله آقا
ته: لطفا دیگه بهم آقا نگو
سانا: پس چی صداتون کنم
ته: تهیونگ خوبه
سانا : آخه من اینطوری راحت نیستم
ته: چرا راحت نیستی
سانا: خوب من به عنوان خدمتکار اینجا هستند نه چیز دیگه ای
ته: چند قدم نزدیک سانا شدم و گفتم ، شاید در آینده دیگه خدمتکار این خونه نباشی
سانا: یعنی......چ.....چی ( با استرس )
ته: نمیدونم ، خودت بفهم ( نیشخند )
سانا: ولی آ... آ... آقا
ته: گفتم بهم آقا نگو ، اگه خودت میگی نمیتونم پس به عنوان یک دستور بهت میگم ک دیگه به من آقا نمیگی
سانا: چشم
ته: رسمی هم باهام حرف نمی زنی ، به عنوان یک دستور
سانا: چش... باشه
ته: آفرین ( لبخند ) رفتم جلوی سانا
سانا: تهیونگ اومد نزدیکم ک نفسش به صورتم میخورد که یهو......
۵.۲k
۰۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.