پارت شش:کیم تهیونگ همسر سابق ا.ت رفتم سمتش با عضبانیت هنو
پارت شش:کیم تهیونگ همسر سابق ا.ت رفتم سمتش با عضبانیت هنوز داشت داد و بیدادی میکرد و چشماش اشکی بود چقدر حالش خراب بود! رفتم سمتش با اخم - اینجا چیکار میکنی نگاهم کرد توی چشماش غمبزرگی بود = ا.ت ا.ت کجاستتتتت با داد بلند - صداتو بیار پایین اینجا بیمارستانه = نمیتونم نمیتونم کجاست کجاستو قطره اشکی از گوشه چشمش چکید اخمی کردم یعنی چی چرا برای زن من گریه میکنه با اخم و صدای کمی بلند گفتم - همرام بیا راه. نشونش دادم منتظر ری اکشنش بودم وقتی ا.ت رو توی اون حالت دید بلند بلند زد زیر گریه = ا.تتتت چشاتو باز کن اون چشای خوشگلتو باز کن ا.ت چرا خوابیدی بیدار شو نمیگی تهیونگت میره دیگه خون بهم مغزم نرسید از عصبانیت مهم سوت کشید با داد - یعنی چی چرا اینجوری حرف میزنی هی خودمو کنترل میکنم چیزی نگم هی پرو تر میشی اون زن منع و الان هیچ کارت نیست با چشمای اشکیش نگام کرد = ولی قبلا عشق من بوده زندگی من بوده زن من بوده سعی کردم عصبانیتمو کنترل کنم نفس عمیقی کشیدم - باید قبل اینکه بهش خیانت کنی فکر اینجاهارومیکردی آقای کیم لطفاً برو = بزار حداقل پیشش باشم بزار ببینمش دلم براش سوخت و گذاشتم بمونه دو روز بعد:دو روز گذشته و ا.ت هنوز به هوش نیومده یونا پیش مین هو هست و سوجون هی سر میزنم و منو عصبی میکنه تهیونگم همش اینجاست و به این ا.ت از پشت پنجره نگاش میکرد و سوجون تازه رسیده بود دکتر باز رفت ا.ت رو چک کنه بعد از نیم ساعت چک کردن اومد بیرون رفتم سمتش - دکتر حالش چطوره ÷ معجزه شده باورم نمیشه علائمش طبیعی شده و به هوش اومده من و تهیونگ و سوجون اینو شنیدیم نفس عمیقی کشیدیم بلاخره بهوش اومد ا.تم به هوش اومد با حالت خوشحالی رو به دکتر کردم - میتونم ببینمش ÷ حتما ولی معلومه دوتاتونن دوسش دارید مخصوصا تو مرد جوان و به تهیونگ اشاره کرد با این کارش خیلی عصبی شدم و نگاه برزخی به تهیونگ کردم لبخندی روی لب داشت به سمت اتاق ا.ت رفتم درو باز کردم ا.ت روی تخت نشسته نگاش کردم نگاهی بهم کرد خواستم برم سمتش که سوجون از کنارم سریع رفت و ا.ت رو بغل کرد و به خوش فشرد با این حرکتش خیلی عصبی شدم ولی خودمو کنترل کردم نگاهی به تهیونگکردم اونم معلوم بود خیلی عصبیه ا.ت سوجون رو متقابل بغل کرد + اوپااا له شدم × دختره احمق نمیدونی چقدر نگرانت شدم + ببخشید اوپا و لپشو بوسید! جلومن ! ته هم با حالت عصبی و برزخی نگاشون میکرد منم خیلی عصبانی بودم خیلیی ا.ت : چشمامو باز کردم نوری توی چشمم بود توی بیمارستان بودم چرا اینجا بودم؟ یاد تصادف افتادم روی تخت نشستم که یهو کوک اومد داخل دوتامون یه چشای هم نگاه کردیم که سوجون با بدو بغلم کرد منم متقابل بغلش کردم + اوپاا له شدممم× دختره احمق نمیدونی چقدر نگرانت شدم + ببخشید اوپا و لپشو بوسیدم به تهیونگ وکوک نگاه کردم با عصبانیت بهم نگاه کردن یا ابرفضل اینا چرا این شکلی نگاه میکنن + کوک و ته چرا وایسادین بیایین پیشم سوجون دستمو محکم گرفته بود + چی شده سوجونا × دلتنگت بودم لبخندی زدم یهو دلم هوای دخترمو کرد رو به کوک کردم + کوک مین هو کوش دلتنگشم - پیش یوناعه + دلتنگشونم بهشون بگو بیان - باشه کوک به اونا گفت و سوجون رفت دنبالشون کوک اومد توی اتاق ته هم که مطمئنم شد حالم خوبه رفت کوک نگاه مظلوم خرگوشیشو بهم دوخت نمیدونم چرا دلم براش رفت + چی شده چاگی - چرا با سوجون اینطوری بودی + چطوری - بغلش کردی بوسش کردی فهمیدم حسادت کرده لبخندی زدم + اون جای داداشمع نگام کرد و لبخند خوگوشی زدم که کنترلمو از دست دادم و لباشو محکم بوسیدم اونم شروع به همراهی کردن کرد
۵۸.۷k
۱۱ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.