Did I crush my victim?
پارت ۲۷
ویو شب
ویو بنگ چان
ساعت تقریبا ۷ بود.
بنگ چان: بیب اماده ای؟
سونگمین: اره چانی بریم.
با سونگمین سوار ماشین شدیم و به سمت رستوران حرکت کردیم.
سونگمین: چانی ، اشکال نداره میریم رستوران جلوعه کلی ادم؟
بنگ چان: بیبی نگران نباش رستوران مال مافیاس کسی جز ما اونجا نیست.
سونگمین: واقعا؟ چه خوب.
بعد ۱۹ دقیقه رسیدیم. چانکبین زودتر از اما رسیده بود و معلوم بود کلی استرس داشت ، تاحالا اینجوری ندیده بودمش.
چانگبین: سلام سونگمین سلام بنگ چان.
سونگمین: سلام چانگبین امیدوارم موفق بشی.
بنگ چان: سلام منم امیدوارم موفق شی.
چانگبی: سعی نکن جلو سونگمین خوب به نظر بیای از اون رویه شیطانیت با خبرم.
زدم زیر خنده. درو میز نشستیم و منتظر جونگین موندیم.
سونگمین: فک کنم هنوز مغزش قفله.
بنگ چان: اره
۵ دقیقه بعد جونگین اومد داخل و تا مارو دید با استرس اومد سمتون.
جونگین: سلام سونگمین، سلام چانگبین و سلام....استاد؟
بنگ چان: همون بنگ چان صدام کن سلام!
سونگمین: سلامم.
چانگبین: س..سلام.
جفتشون از استرس داشتن عرق میکردن ، خیلی صحنه خنده داری بود.
بنگ چان: جونگین حتما مغزت قفل کرده بود.
جونگین: خیلی مغزم قفل کرد۶ بود تا همین الان برای همین یکم دیر کردم.
گارسون اومد و سفارش ها رو گرفت.
بنگ چان: خب میدونی برای چی اینجایی دیگه؟
جونگین: اره
بنگ چان: منو سونگمین اولش میشینیم پیشتون بعد میریم رو یه میز دیگه که خصوصی حرف هاتونو بزنین.
جونگ چانگ: چییییییییی؟!
سونگمین: همینی که چانی گفت.
جونگین: سونگمین....نمیبخشمت...
چانگبین: بنگ چان منم تورو نمیبخشم....
۳۰ دقیقه بعد
بنگ چان: بیبی وقتشه تنها شون بزاریم.
سونگمین: باشه چانی.
جونگین: بیبی؟! سونگمین از کی شما.....
سونگمین: از ۱ ماه پیش
جونگین: آااااا
چانمین از میز بلند شدن و رفتن رو یه میز دیگه.
ویو جونگین
الان چی بگممم؟! ار
ز حق نگذریم خودمم روش کراشم ولی خب چی بگمممم؟!
چانگبین: خب میتونم بپرسم تو حست نسبت به من چیه؟
جونگین: اوم خب....... من....من..
باید بهش بگم!
جونگین: من روت کراش دارم(اروم)
چانگبین: چی؟
جونگین: روت کراش دارم!
وایی الانه که عش کنم..
چانگبین: پس میتونیم باهم قرار بزاریم برای چند ماه تا باهم اشنا شیم؟
جونگین: اره! فقط من خیلی خجالیتم ممکنه هر دفعه میام پیشت اینجوری باشم....
چانگبین: خب مشکلش چیه؟
جونگین: آزارت نمیده؟
چانگبین: چرا باید آزارم بده؟ من تورو دوس دارم و با تمام چیزات پذیرفتمت.
عررررررررررر الانه که از شدت ذوق سکته کنمممممم.
جونگین: عرررررررر.
چانگبین: خوشحال شدی؟
جونگین: ارهه ووییی.
ویو شب
ویو بنگ چان
ساعت تقریبا ۷ بود.
بنگ چان: بیب اماده ای؟
سونگمین: اره چانی بریم.
با سونگمین سوار ماشین شدیم و به سمت رستوران حرکت کردیم.
سونگمین: چانی ، اشکال نداره میریم رستوران جلوعه کلی ادم؟
بنگ چان: بیبی نگران نباش رستوران مال مافیاس کسی جز ما اونجا نیست.
سونگمین: واقعا؟ چه خوب.
بعد ۱۹ دقیقه رسیدیم. چانکبین زودتر از اما رسیده بود و معلوم بود کلی استرس داشت ، تاحالا اینجوری ندیده بودمش.
چانگبین: سلام سونگمین سلام بنگ چان.
سونگمین: سلام چانگبین امیدوارم موفق بشی.
بنگ چان: سلام منم امیدوارم موفق شی.
چانگبی: سعی نکن جلو سونگمین خوب به نظر بیای از اون رویه شیطانیت با خبرم.
زدم زیر خنده. درو میز نشستیم و منتظر جونگین موندیم.
سونگمین: فک کنم هنوز مغزش قفله.
بنگ چان: اره
۵ دقیقه بعد جونگین اومد داخل و تا مارو دید با استرس اومد سمتون.
جونگین: سلام سونگمین، سلام چانگبین و سلام....استاد؟
بنگ چان: همون بنگ چان صدام کن سلام!
سونگمین: سلامم.
چانگبین: س..سلام.
جفتشون از استرس داشتن عرق میکردن ، خیلی صحنه خنده داری بود.
بنگ چان: جونگین حتما مغزت قفل کرده بود.
جونگین: خیلی مغزم قفل کرد۶ بود تا همین الان برای همین یکم دیر کردم.
گارسون اومد و سفارش ها رو گرفت.
بنگ چان: خب میدونی برای چی اینجایی دیگه؟
جونگین: اره
بنگ چان: منو سونگمین اولش میشینیم پیشتون بعد میریم رو یه میز دیگه که خصوصی حرف هاتونو بزنین.
جونگ چانگ: چییییییییی؟!
سونگمین: همینی که چانی گفت.
جونگین: سونگمین....نمیبخشمت...
چانگبین: بنگ چان منم تورو نمیبخشم....
۳۰ دقیقه بعد
بنگ چان: بیبی وقتشه تنها شون بزاریم.
سونگمین: باشه چانی.
جونگین: بیبی؟! سونگمین از کی شما.....
سونگمین: از ۱ ماه پیش
جونگین: آااااا
چانمین از میز بلند شدن و رفتن رو یه میز دیگه.
ویو جونگین
الان چی بگممم؟! ار
ز حق نگذریم خودمم روش کراشم ولی خب چی بگمممم؟!
چانگبین: خب میتونم بپرسم تو حست نسبت به من چیه؟
جونگین: اوم خب....... من....من..
باید بهش بگم!
جونگین: من روت کراش دارم(اروم)
چانگبین: چی؟
جونگین: روت کراش دارم!
وایی الانه که عش کنم..
چانگبین: پس میتونیم باهم قرار بزاریم برای چند ماه تا باهم اشنا شیم؟
جونگین: اره! فقط من خیلی خجالیتم ممکنه هر دفعه میام پیشت اینجوری باشم....
چانگبین: خب مشکلش چیه؟
جونگین: آزارت نمیده؟
چانگبین: چرا باید آزارم بده؟ من تورو دوس دارم و با تمام چیزات پذیرفتمت.
عررررررررررر الانه که از شدت ذوق سکته کنمممممم.
جونگین: عرررررررر.
چانگبین: خوشحال شدی؟
جونگین: ارهه ووییی.
۱۰.۳k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.