عشق فراموش شده پارت: 36
یونا: اونا.... نفس عمیقی کشیدم واسه قلبن
سئونگ هو: قلب چرا؟ هانا مشکل قلبی نداش
یونا: نداش ولی بعد مرگ خاله و سویون مشکلی قلبی پیدا کرد
مین هو: همین الان همچیو راجب امریکا تعریف کن
نا: باشه، خب وقتی هانا تازه اومده بود امریکا چن بار میخواس خودکشی کنه که به موقع رسیدیم و نزاشتیم چیزیش بشه بعدشم هانا افسردگی شدید گرفته بود حتی شبا هم نمیتونس راحت بخوابه کلا وقتی میخوابید کابوس میدید تا چن سال پیش روانشناس رف تا بزور یکم بهتر شد اون قرصارم روانشناس بهش داد که هروقت قلبش درد گرف بخوره دلیل اینکه قلبش درد میگیره اینه که یاد خاطرات بد میوفته (گریه) هانا خیلی سختی کشید این چن سال اگه هرکی جای اون بود الان داغون میشد ولی هانا با همه فرق داره اون خیلی قویه همیشه ازمن محافظت میکنه چون مامان قبل مرگش به هانا گف مراقبم باشه الان فقط تنها چیزی که حالش رو خوب میکنه شکنجه دادن و کشتن ادماس
اون بی احساس، بیرحم، سرد نیس فقط مشکلات اونو ازون هانای کیوت، مظلوم، مهربون، دل رحم به قول خودش به این هیولا تبدیل کردن(گریه) این همع درد واسه یه بچه ی14ساله خیلی سخته ولی هانا ازهمشون گذشت اولاش حتی شبا نمیتونست بخوابه چون همش خواب اون روز (مرگ مادزش و سویون) رو میدید و از خواب میپرید دکتر براش قرص خواب نوش که بتونه راحت بخوابه بعضی وقتا اونام جوابگو نبودن خیلی وقتا میرف باشگاه اینقد ورزش میکرد که از خستگی بیهوش میشد چون اینجوری یه چن دقیقه رات میتونست بخوابه
همه داشتن گریه میکردن
چان: اگه شما میزاشتین هانا اینجا بمونه خواهرم با اون سنه کمش این همه درد نمیکشید(داد و گریه)
هیون بین: چطور ممکنه(گریه)
مین هو: تقصیر منه همش مثلا میخواستم ازش محافظت کنم ولی دخترم بخاطرم چه درداییو تحمل کرده(بغض)
جون وو: هانا میدونه اون کی بوده (اشکاشو پاک کرد)
یونا: نه ولی یه سرنخ هایی داره، طوریکه بهم گف انگار وقتی امریکا بودیم هم زیر نظرش داشته
سئونگ هو: قلب چرا؟ هانا مشکل قلبی نداش
یونا: نداش ولی بعد مرگ خاله و سویون مشکلی قلبی پیدا کرد
مین هو: همین الان همچیو راجب امریکا تعریف کن
نا: باشه، خب وقتی هانا تازه اومده بود امریکا چن بار میخواس خودکشی کنه که به موقع رسیدیم و نزاشتیم چیزیش بشه بعدشم هانا افسردگی شدید گرفته بود حتی شبا هم نمیتونس راحت بخوابه کلا وقتی میخوابید کابوس میدید تا چن سال پیش روانشناس رف تا بزور یکم بهتر شد اون قرصارم روانشناس بهش داد که هروقت قلبش درد گرف بخوره دلیل اینکه قلبش درد میگیره اینه که یاد خاطرات بد میوفته (گریه) هانا خیلی سختی کشید این چن سال اگه هرکی جای اون بود الان داغون میشد ولی هانا با همه فرق داره اون خیلی قویه همیشه ازمن محافظت میکنه چون مامان قبل مرگش به هانا گف مراقبم باشه الان فقط تنها چیزی که حالش رو خوب میکنه شکنجه دادن و کشتن ادماس
اون بی احساس، بیرحم، سرد نیس فقط مشکلات اونو ازون هانای کیوت، مظلوم، مهربون، دل رحم به قول خودش به این هیولا تبدیل کردن(گریه) این همع درد واسه یه بچه ی14ساله خیلی سخته ولی هانا ازهمشون گذشت اولاش حتی شبا نمیتونست بخوابه چون همش خواب اون روز (مرگ مادزش و سویون) رو میدید و از خواب میپرید دکتر براش قرص خواب نوش که بتونه راحت بخوابه بعضی وقتا اونام جوابگو نبودن خیلی وقتا میرف باشگاه اینقد ورزش میکرد که از خستگی بیهوش میشد چون اینجوری یه چن دقیقه رات میتونست بخوابه
همه داشتن گریه میکردن
چان: اگه شما میزاشتین هانا اینجا بمونه خواهرم با اون سنه کمش این همه درد نمیکشید(داد و گریه)
هیون بین: چطور ممکنه(گریه)
مین هو: تقصیر منه همش مثلا میخواستم ازش محافظت کنم ولی دخترم بخاطرم چه درداییو تحمل کرده(بغض)
جون وو: هانا میدونه اون کی بوده (اشکاشو پاک کرد)
یونا: نه ولی یه سرنخ هایی داره، طوریکه بهم گف انگار وقتی امریکا بودیم هم زیر نظرش داشته
۹.۴k
۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.