p18
ویو ادمین و اعضا
همه متعجب بودن که یهو کوک اومد سمت ات و بوسه ای کوتا روی لبای ات گذاشت
ویو کوک
نتونستم تحمل منم و رفتم سمتش و بوسه ای روی لبش گذاشتم
ات: چی... چیکار میکنی
کوک: ببخشید... نتونستم جلوی خودمو بگیرم ات
ات: خو... خوب... خوب حالا نوبت باز کردن کادوهاست
...
ات: دیروقته من میرم میخوابم خوش بگذره
اعضا: شب به خیر
ویو ات
یا خدااااااااااااا چی شدددددددد توبههههههه
تهیونگ: کوک خیلی غیر منتظره بود چطور تونستی انقدر خوب با احساس باشی و نقش بازی کنی خجالت بکش دیوونه احمق
کوک: راستش... خوب
نامجون: نقش بازی نکرد
همه: چییییییییییییی
راستی عکس لباس ات برای تولد کوک رو میزارم
ویو ات
چند هفته هست بدون هیئت مدیره کار میکنم وای خدا باید یه نفرو به عنوان هیئت مدیرم انتخاب کنم کوک میتونه گزینه خوبی باشه فکر کنم اشکال نداشته باشه الان بهش بگم او قویه میتونه کمکم کنه
عکس لباس ات رو هم برای شرکت مافیا میزارم
ات: کوک راستش من من
کوک: چیزی شده از من بدت میاد
ات: نه راستش راجع به شغلم
کوک: خوب
ات: من رئیس یه شرکت مافیام و میخوام به عنوان هیئت مدیره کمکم کنی
کوک: چی چرا زود تر نگفتی (ذهن کوک: بر طبل شادانه بکوووووووووب) باشه
ات: به هیچ کس نگو
کوک: باشه
...
کوک: بچه ها خبر دست اول دارم (بلند)
یونگی: ها چی کی حامله شده (بچم خواب بود)
همه متعجب بودن که یهو کوک اومد سمت ات و بوسه ای کوتا روی لبای ات گذاشت
ویو کوک
نتونستم تحمل منم و رفتم سمتش و بوسه ای روی لبش گذاشتم
ات: چی... چیکار میکنی
کوک: ببخشید... نتونستم جلوی خودمو بگیرم ات
ات: خو... خوب... خوب حالا نوبت باز کردن کادوهاست
...
ات: دیروقته من میرم میخوابم خوش بگذره
اعضا: شب به خیر
ویو ات
یا خدااااااااااااا چی شدددددددد توبههههههه
تهیونگ: کوک خیلی غیر منتظره بود چطور تونستی انقدر خوب با احساس باشی و نقش بازی کنی خجالت بکش دیوونه احمق
کوک: راستش... خوب
نامجون: نقش بازی نکرد
همه: چییییییییییییی
راستی عکس لباس ات برای تولد کوک رو میزارم
ویو ات
چند هفته هست بدون هیئت مدیره کار میکنم وای خدا باید یه نفرو به عنوان هیئت مدیرم انتخاب کنم کوک میتونه گزینه خوبی باشه فکر کنم اشکال نداشته باشه الان بهش بگم او قویه میتونه کمکم کنه
عکس لباس ات رو هم برای شرکت مافیا میزارم
ات: کوک راستش من من
کوک: چیزی شده از من بدت میاد
ات: نه راستش راجع به شغلم
کوک: خوب
ات: من رئیس یه شرکت مافیام و میخوام به عنوان هیئت مدیره کمکم کنی
کوک: چی چرا زود تر نگفتی (ذهن کوک: بر طبل شادانه بکوووووووووب) باشه
ات: به هیچ کس نگو
کوک: باشه
...
کوک: بچه ها خبر دست اول دارم (بلند)
یونگی: ها چی کی حامله شده (بچم خواب بود)
۶.۹k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.