پارت ۴۸ *My alpha*
تهیونگ با لبخند اجباریی روی لبش گفت
"زمان مراسم سولمین رو دیدم"
الفا با تمسخر گفت.
"اه..مراسم.پس جای پدرت رو گرفتی..امیدوارم از پس مسئولیتت بر بیای...میدونی که!با وجود جفتی ضعیف کار سختیه"
تهیونگ با جدیت گفت
"سولمین ضعیف نیست"
نامجون زمزمه کرد.
"پدر تمومش کنید"
اما الفا ادامه داد.
"ضعیفه..یه امگا هیچوقت نمیتونه شایستهی یه الفا باشه..اون هم یه امگای نر"
سولمین که تا این زمان ساکت کنار تهیونگ نشسته بود حالا با نیشخندی روی لبش جمله ای رو به زبون اورد که باعث سکوت همه شد.
"پس برای همین بود که مادرتون رو کشتید؟چون فکر های مسخرهای مثل این رو توی ذهنتون داشتید؟...اره..شاید فکر میکردید یه امگا شایستهی الفایی مثل پدرتون نیست"
الفا کیم با اخم ترسناکی گفت
"این حرف ها شایعه ای بیش نیستند"
سولمین با تمسخر خندید و گفت
"اه...باید زود تر میفهمیدم.پس شما مادرتون رو نکشید...بله درسته..اشتباه کردم"
لبخندش محو شد و با جدیت ادامه داد.
"بله اشتباه کردم شما بعد از اخراجتون از پک به الفای یک پک دیگه حمله کردید و مثل وحشیا اون رو کشتید و جای اون رو گرفتید...عذر میخوام اشتباه شد"
الفا عصبی شده بود و نامجون و جینا میترسیدن هر لحظه کنترلش رو از دست بده و بلایی سر سولمین بیاره ولی الفا چشماشو روی هم گذاشت و بعد با ارامشی که اصلا نشونهی خوبی نبود رو به تهیونگ گفت
"میخواستم با ارامش و سر فرصت مناسب دلیل اومدنم رو بهت بگم ولی زود میگم تا زود تر برگردم"
تهیونگ سری تکون داد و الفا ادامه داد.
"تهیونگ خودت هم میدونی اونقدر با تجربه نیستی تا از پس مسئولتی به سنگینی این بر بیای جفت شایستهای هم نداری.پس بهتره زود تر با خواستهی خودت و بدون اجباری بذاری نامجون جای پدرت رو بگیره"
تهیونگ مات و مبهوت به عموش زل زده بود و حرفی نزد.اما سولمین خیلی سریع و عصبی گفت
"مسخرهاست یعنی شما فکر میکنید پسرتون از تهیونگ با تجربه تره؟"
الفا نگاه سردی به سولی انداخت و با جدیت گفت
"بله دقیقا همین فکر رو میکنم"
سولمین با تمسخر گفت
"پس باید بگم اصلا تهیونگ رو نمیشناسید"
"زمان مراسم سولمین رو دیدم"
الفا با تمسخر گفت.
"اه..مراسم.پس جای پدرت رو گرفتی..امیدوارم از پس مسئولیتت بر بیای...میدونی که!با وجود جفتی ضعیف کار سختیه"
تهیونگ با جدیت گفت
"سولمین ضعیف نیست"
نامجون زمزمه کرد.
"پدر تمومش کنید"
اما الفا ادامه داد.
"ضعیفه..یه امگا هیچوقت نمیتونه شایستهی یه الفا باشه..اون هم یه امگای نر"
سولمین که تا این زمان ساکت کنار تهیونگ نشسته بود حالا با نیشخندی روی لبش جمله ای رو به زبون اورد که باعث سکوت همه شد.
"پس برای همین بود که مادرتون رو کشتید؟چون فکر های مسخرهای مثل این رو توی ذهنتون داشتید؟...اره..شاید فکر میکردید یه امگا شایستهی الفایی مثل پدرتون نیست"
الفا کیم با اخم ترسناکی گفت
"این حرف ها شایعه ای بیش نیستند"
سولمین با تمسخر خندید و گفت
"اه...باید زود تر میفهمیدم.پس شما مادرتون رو نکشید...بله درسته..اشتباه کردم"
لبخندش محو شد و با جدیت ادامه داد.
"بله اشتباه کردم شما بعد از اخراجتون از پک به الفای یک پک دیگه حمله کردید و مثل وحشیا اون رو کشتید و جای اون رو گرفتید...عذر میخوام اشتباه شد"
الفا عصبی شده بود و نامجون و جینا میترسیدن هر لحظه کنترلش رو از دست بده و بلایی سر سولمین بیاره ولی الفا چشماشو روی هم گذاشت و بعد با ارامشی که اصلا نشونهی خوبی نبود رو به تهیونگ گفت
"میخواستم با ارامش و سر فرصت مناسب دلیل اومدنم رو بهت بگم ولی زود میگم تا زود تر برگردم"
تهیونگ سری تکون داد و الفا ادامه داد.
"تهیونگ خودت هم میدونی اونقدر با تجربه نیستی تا از پس مسئولتی به سنگینی این بر بیای جفت شایستهای هم نداری.پس بهتره زود تر با خواستهی خودت و بدون اجباری بذاری نامجون جای پدرت رو بگیره"
تهیونگ مات و مبهوت به عموش زل زده بود و حرفی نزد.اما سولمین خیلی سریع و عصبی گفت
"مسخرهاست یعنی شما فکر میکنید پسرتون از تهیونگ با تجربه تره؟"
الفا نگاه سردی به سولی انداخت و با جدیت گفت
"بله دقیقا همین فکر رو میکنم"
سولمین با تمسخر گفت
"پس باید بگم اصلا تهیونگ رو نمیشناسید"
۵۳.۱k
۰۱ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.