‹☆When he was your friend's brother2☆›
‹☆When he was your friend's brother2☆›
‹☆part_¹¹☆›
ات ویو
باهم داشتیم میرفتیم پایین و بهم محل نمیدادیم..... رفتیم پایین جیا داشت میدویید و آجوما دنبالش اومد جفتم گرفتمش
ات: شیطونی
جیا: چیکارم داری
ات: ساکت
جیا: نمیخوام
ات: جیا بیا یچیزی میخوام بهت بگم
جیا: چیه
ات: بهت گفته بودم بابات رفته یه جا دیگه
جیا: آره آره
ات: خب بابای برگشته
جیا: هورااااا.... بریم پیشش
ات: خب... راستش عمو جونگکوک باباته
جیا: ها؟
ات: ببین این میشه بابای تو تمام
جیا: وایییییییی
رفت و پرید بغلش
جیا: تو خیلی شبیه خرگوشی...... باباییی
جونگکوک: یااااا... چرا، همه این و میگن
جیا: چون واقعا هستی
جونگکوک: ای دختر کوچولو
جونگکوک ویو
وقتی بغلم کرد منم بعدش بغلش کردم حالا میتونستیم به خوبی و خوشی زندگی کنیم
یهو بادیگار اومد پایین
بادیگارد: قربان
جونگکوک: بله(سرد)
بادیگارد: کار ما تمام شد
خب حقیقت دلم برا تهیونگ سوخت
جونگکوک: دکتر شخصی رو خبر کن(سرد)
بادیگارد: چشم
بادیگارد رفت
جونگکوک: آجوما
آجوما: بله
جونگکوک: به خدمتکارا بگو اتاق جیا رو درست کنن کلی عرسوک بزارن داخل اتاقش کتاب داستان و....
اجوما: چشم پسرم
جیا:(خنده)
جونگکوک: قربون خنده هات بشم... بیا بریم ببرمت بیرون
ات: یاااااااا(داد) من قهرم باید ناز من و بکشی (آروم)
جیا: بابا مامانی چشه
جونگکوک: حسودیش میشه
جیا:(خنده)
جونگکوک: من قهرم
ات: خب حالا که تو قهری حیف شد آخه من میخوتستم شب یه کاری انجام بدیم ولی تو قهری(منحرف نشوید😐)
نویسنده
جونگکوک جیا رو گذاشت زمین و رتت سمت ات و بغلش کرد
جونگکوک: عزیزم مگه میشه من باتو قهر باشم تازه پیدات کردم بیا باهم دیگه بریم بیرون جیا رو هم ببریم سه نفره بریم شبم بیایم به کارمون برسیم... هوم چطوره
ات: باش
جونگکوک: بریم آماده شیم
ات: من لباسم مناسبه... جیا هم خوبه... تو بزو آماده شو
جونگکوک: اوکی
جونگکوک رفت بالا لباسش و عوض کرد و اومد
ات: وایی خیلی خوشتیپ شده بود... ولی شب براش دارم حرکت کردی سوار ماشین شدیم نشستیم من و جیا جلو
جیا: بابا
جونگکوک: جانم
جیا:بریم شهربازی
ات: جیااا
جیا: چیه همش جیا جیا..... دوست دارم تو چیکار داری
ات: چییی... واسه من زبون درازی میکنی
جونگکوک: ات ولش کن.... بچه منه دیگه... بعدشم از این به بعد هرچی بخواد براش میگیرم
ات:دوتا تون شبیه همین
جونگکوک:.....
خب پارت جدید
بچه ها ببخشید دیر به دیر میزارم فشار درس ها زیاده
🙂
‹☆part_¹¹☆›
ات ویو
باهم داشتیم میرفتیم پایین و بهم محل نمیدادیم..... رفتیم پایین جیا داشت میدویید و آجوما دنبالش اومد جفتم گرفتمش
ات: شیطونی
جیا: چیکارم داری
ات: ساکت
جیا: نمیخوام
ات: جیا بیا یچیزی میخوام بهت بگم
جیا: چیه
ات: بهت گفته بودم بابات رفته یه جا دیگه
جیا: آره آره
ات: خب بابای برگشته
جیا: هورااااا.... بریم پیشش
ات: خب... راستش عمو جونگکوک باباته
جیا: ها؟
ات: ببین این میشه بابای تو تمام
جیا: وایییییییی
رفت و پرید بغلش
جیا: تو خیلی شبیه خرگوشی...... باباییی
جونگکوک: یااااا... چرا، همه این و میگن
جیا: چون واقعا هستی
جونگکوک: ای دختر کوچولو
جونگکوک ویو
وقتی بغلم کرد منم بعدش بغلش کردم حالا میتونستیم به خوبی و خوشی زندگی کنیم
یهو بادیگار اومد پایین
بادیگارد: قربان
جونگکوک: بله(سرد)
بادیگارد: کار ما تمام شد
خب حقیقت دلم برا تهیونگ سوخت
جونگکوک: دکتر شخصی رو خبر کن(سرد)
بادیگارد: چشم
بادیگارد رفت
جونگکوک: آجوما
آجوما: بله
جونگکوک: به خدمتکارا بگو اتاق جیا رو درست کنن کلی عرسوک بزارن داخل اتاقش کتاب داستان و....
اجوما: چشم پسرم
جیا:(خنده)
جونگکوک: قربون خنده هات بشم... بیا بریم ببرمت بیرون
ات: یاااااااا(داد) من قهرم باید ناز من و بکشی (آروم)
جیا: بابا مامانی چشه
جونگکوک: حسودیش میشه
جیا:(خنده)
جونگکوک: من قهرم
ات: خب حالا که تو قهری حیف شد آخه من میخوتستم شب یه کاری انجام بدیم ولی تو قهری(منحرف نشوید😐)
نویسنده
جونگکوک جیا رو گذاشت زمین و رتت سمت ات و بغلش کرد
جونگکوک: عزیزم مگه میشه من باتو قهر باشم تازه پیدات کردم بیا باهم دیگه بریم بیرون جیا رو هم ببریم سه نفره بریم شبم بیایم به کارمون برسیم... هوم چطوره
ات: باش
جونگکوک: بریم آماده شیم
ات: من لباسم مناسبه... جیا هم خوبه... تو بزو آماده شو
جونگکوک: اوکی
جونگکوک رفت بالا لباسش و عوض کرد و اومد
ات: وایی خیلی خوشتیپ شده بود... ولی شب براش دارم حرکت کردی سوار ماشین شدیم نشستیم من و جیا جلو
جیا: بابا
جونگکوک: جانم
جیا:بریم شهربازی
ات: جیااا
جیا: چیه همش جیا جیا..... دوست دارم تو چیکار داری
ات: چییی... واسه من زبون درازی میکنی
جونگکوک: ات ولش کن.... بچه منه دیگه... بعدشم از این به بعد هرچی بخواد براش میگیرم
ات:دوتا تون شبیه همین
جونگکوک:.....
خب پارت جدید
بچه ها ببخشید دیر به دیر میزارم فشار درس ها زیاده
🙂
۲۰.۳k
۱۰ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.