فیک : اون شب واقعا پارت ⁹

*رسیدن به فروشگاه دارن انتخاب میکنن*
_ اوم این چطوره؟!
+ خیلی ساده هست قشنگم
_ باشه این چی برم امتحان کنم ؟
+ اره برو کیوتم
• پوشید اومد •
_ چطوره ؟!
+ نوچ خوب نیست
= چرا که خوبه
_ مامان من به حرف شوهرم گوش میدم‌
+ لبخند
= (خنده بر اثر ضایع شدن فکر کنم درک میکنید حال این بدبختو 😂😐)اوم باشه هر جور راحتی من بخاطر پولش میگم
+ نه مادر نگران نباشید
×لباس دوم×
+ زیادی کوتاه هست
~ اره دخترم راست میگه
∆لباس سوم∆
_ این دیگه خوبه خدایی
+ اره بهتره اینو میگیریم
(عکسی که ا.ت جلوی اینه رو گرفت براتون توی اسلاید دوم میذارم )
_ {از هیجان زیاد کوک رو بوسید}
+ عزیزم جلوی خانوادت ؟!
_ اره مشکلی نیست چند مدت دیگه شوهرم میشی !!
( دیدن که کوک خجالت کشیده گفتن )
= مهم نیست پیش میاد شما زن و شوهرید
~ اره راست میگه
•چند دقیقه بعد فروشگاه لباس•
_ عزیزم فکر کنم خیلی کار داریم برای انرژی گرفتنمون من میرم چهار تا مولتی کافه میگیرم
+ اهوم باشه
تو راه با یک کافه بدست *
= مقصد بعدی کجاست
_ انتخاب تالار
= اهوم بریم
(بعد چند تا تالار رفتن یکیو انتخاب کردید پدر منم در اوردید عکس رو میذارم اسلاید سوم )(دسته گلم اسلاید چهارم گذاشتم )
_ وای من دیگه نمیتونم
+ منم دیگه نمیکشم
~ ماهم خسته شدیم
= اره
+ پس من میرم ماشین رو بیارم
(ماشین لامبرگینی مشکی جلو اینا پارک شد )
_ بریم سوار شیم
[ رسیدن خونه ]
.
.
.
.
.
خب دوستان پاره شدم اینم از این قسمت فکر کنم دو پارت بعد عروسی هست به هر حال مبارکتون باشه من که دارم با این فیک زندگی میکنم🙂💙✨
سریع حمایت کنید