تو تنها تنهاییه غریبانه ی منی ...
هبوط عشق ...
چه آرامش غریبی ...
آن سان که خورشید در هیاهوی هبوط جان می دهد ...
آن سان که کودکانه هایم به گوشه ای کز می کند ...
و من در آغوش تنها تنهاییه خودم آرام می گیرم ...
آه ای تنهاییه غریبانه ام ...
هیاهوی وجودم را چاشنی دلتنگی هایم می کنم، فنجان دلتنگی را سر می کشم ...
آه ...
آه که میدانم بالاخره روزی سرانجام سرنوشت جدایی را برایمان رقم خواهد زد ...
آه ای تنهاییه غریبانه ام، مرا سخت در آغوش بگیر ...
نگذار ناله های یخ زده ام وسوسه ی عشق را از ریشه بخشکاند ...
آه ای تنهاییه غریبانه ام، مرا سخت در آغوش بگیر ...
و به تماشا ننشین تا هبوط عشق این چنین شکستم دهد ...
چون میترسم ...
میترسم از روزی که سرانجام فنجان دلتنگی هایم بشکند و من چون زمستانی سرد و خاموش پایان می گیرم ...
چه آرامش غریبی ...
آن سان که خورشید در هیاهوی هبوط جان می دهد ...
آن سان که کودکانه هایم به گوشه ای کز می کند ...
و من در آغوش تنها تنهاییه خودم آرام می گیرم ...
آه ای تنهاییه غریبانه ام ...
هیاهوی وجودم را چاشنی دلتنگی هایم می کنم، فنجان دلتنگی را سر می کشم ...
آه ...
آه که میدانم بالاخره روزی سرانجام سرنوشت جدایی را برایمان رقم خواهد زد ...
آه ای تنهاییه غریبانه ام، مرا سخت در آغوش بگیر ...
نگذار ناله های یخ زده ام وسوسه ی عشق را از ریشه بخشکاند ...
آه ای تنهاییه غریبانه ام، مرا سخت در آغوش بگیر ...
و به تماشا ننشین تا هبوط عشق این چنین شکستم دهد ...
چون میترسم ...
میترسم از روزی که سرانجام فنجان دلتنگی هایم بشکند و من چون زمستانی سرد و خاموش پایان می گیرم ...
۳.۱k
۰۹ اردیبهشت ۱۴۰۳