ندیمه عمارت p:⁷¹
سرفه ای کرد...پلک ارومی زد.. انگار مشروب اثر خودشو گذاشته بود..
تهیونگ:بیدارت.. کردم؟..ببخشید
تعجب کردم اما تغییری توی ظاهرم ایجاد نکردم..نفسم و عصبی بیرون فرستادم و دوباره بهش نگاه کردم...
ا/ت: اگه واقعا میخوای بمیری...من برات انجامش میدم لازم نیست با الکل خودت و خفه کنی!
چند مینی سکوت کرد...لبخند کجی زد و لیوان خالیشو پر کرد...:میتونی...
تای ابروم بالا رفت و بی حرف بهش نگاه کردم که دوباره گفت:میتونی برام.. انجامش بدی؟
نیش خندی زدم و شدم ادم بده قصه ..کسی که اینبار تا میتونست نیش میزد...دست خودم نبود...این روی بد ذات تازه مهمون روحم شده بود...
ا/ت: متاسفم....من تو نیستم..یه ادم کش!...کسی که خورد کردن قلب براش اب خوردنه!
سر بالا گرفت و اینبار من رومو گرفتم...نمیزارم با نگاه کردن به چشماش ازحرفی که زدم پشیمون بشم...
سرفه کرد..چند بار... اما حرفشو زد حتی با وجود لرزشش..
تهیونگ: نگام کن....به من نگاه کن...
نکردم...غرورم نزاشت..این همه سال عذابی که کشیدم... عذاب وجدان و قلبم و خفه کرد...
تهیونگ:اد..م کش...من...ادم کشم؟
میلرزید صداش میلرزید..همنطور که تن من میلرزید...صدای بلند شدنش از جاشم باعث نشد سمتش برگردم...صدای قدم هاش که دور میشد و از بین رفت روی زمین اوار شدم....اشکی که چکید و سریع پاک کردم...
ا/ت:اروم باش دختر...این درصدی از ظلمی که بهت کردم نبود...این بغض گلوش و صد ها بار داشت تو رو خفه میکرد...این تازه اولشه....بخششی درکار نیست.. اونم برای بار دوم!!
(صبح ۸:۳۰)(تهیونگ)
با سر درد بدی از خواب بیدار شدم...دستم محکم روی گیجگاهم کشیدم و یه دفعه رو تخت نشستم.. که قفسه سینم درد گرفت..لعنتی...من کی اومدم روی تخت..نگاهم به ساعت افتاد..کم پیش میومد این وقت از صبح و ببینم..اینم اثرات الکله دیگه..هر وقت مستیش بپره از خواب بیدارت میکنه!...با انگشت سرمو فشار میدادم تا دردش کم بشه اما دریق از ذره ای کاهش!...دیشب باز خواب ا/ت رو دیدم..زیادی واقعی بود...مثل یه رویا...اما قلبم چرا سنگینه...هر وقت خوابشو میدیم..کل روز اروم میزدی!..چرا امروز انقد کندی..اروم ..انقدری که حس میکنم مردی..
به سختی از جام پاشدم و سمت سرویس رفتم...مشتی اب سرد روی صورتم ریختم..انگار برق بهم وصل کردن و در عرض چند ثانیه دیشب برام زنده شد...
:نصف شبی هوس مشروب کردی؟...
:واقعا میخوای بمیری..
:متاسفم
:من تو نیستم..یه ادم کش!
چشم بستمو سرمو محکم تکون دادم...پس خواب نبود!..یه رویای دیگ!...اما واقعیت از هر چیزی بیشتر برام درد داشت..کلمه ادم کش مغزم پر کرد...صداش قلبم خش مینداخت...از سرویس بیرون زدم و با فاصله دوری از تخت زمین خوردم...بغض ته گلوم خفم میکرد...ولی من ادم گریه کردن نبودم..چنگی توی موهام زدمو..از جام بلند شدم..با قدم های نامیزون.. روی تخت نشستم....خستم..خسته.. یکی از سیگار ها رو از پاکت بیرون کشیدم و روشنش کردم.... میدونستم برام سمه...میکشیدم تا ارومم کنه..توی سینم حبسش میکردم حتی با وجود سرفه های پی در پیم...
(ا/ت)(۹:۲۰)
کمک خدمتکارا میز صبحونه و جمع کردم...عادت به خوردن خوابیدن نداشتم..خیلی ازشون تازه کار بودن و رفتار من براشون عجیب بود!...کارا که تموم شد کنار یونجی رو کاناپه نشستم...
یونجی:خسته نباشی..
لبخندی زدم و گفتم:کار سختی نبود...جین کجاست؟
همنطور که قهوشو مزه میکرد گفت:رفته دنبال کارای تصادف..
تهیونگ:بیدارت.. کردم؟..ببخشید
تعجب کردم اما تغییری توی ظاهرم ایجاد نکردم..نفسم و عصبی بیرون فرستادم و دوباره بهش نگاه کردم...
ا/ت: اگه واقعا میخوای بمیری...من برات انجامش میدم لازم نیست با الکل خودت و خفه کنی!
چند مینی سکوت کرد...لبخند کجی زد و لیوان خالیشو پر کرد...:میتونی...
تای ابروم بالا رفت و بی حرف بهش نگاه کردم که دوباره گفت:میتونی برام.. انجامش بدی؟
نیش خندی زدم و شدم ادم بده قصه ..کسی که اینبار تا میتونست نیش میزد...دست خودم نبود...این روی بد ذات تازه مهمون روحم شده بود...
ا/ت: متاسفم....من تو نیستم..یه ادم کش!...کسی که خورد کردن قلب براش اب خوردنه!
سر بالا گرفت و اینبار من رومو گرفتم...نمیزارم با نگاه کردن به چشماش ازحرفی که زدم پشیمون بشم...
سرفه کرد..چند بار... اما حرفشو زد حتی با وجود لرزشش..
تهیونگ: نگام کن....به من نگاه کن...
نکردم...غرورم نزاشت..این همه سال عذابی که کشیدم... عذاب وجدان و قلبم و خفه کرد...
تهیونگ:اد..م کش...من...ادم کشم؟
میلرزید صداش میلرزید..همنطور که تن من میلرزید...صدای بلند شدنش از جاشم باعث نشد سمتش برگردم...صدای قدم هاش که دور میشد و از بین رفت روی زمین اوار شدم....اشکی که چکید و سریع پاک کردم...
ا/ت:اروم باش دختر...این درصدی از ظلمی که بهت کردم نبود...این بغض گلوش و صد ها بار داشت تو رو خفه میکرد...این تازه اولشه....بخششی درکار نیست.. اونم برای بار دوم!!
(صبح ۸:۳۰)(تهیونگ)
با سر درد بدی از خواب بیدار شدم...دستم محکم روی گیجگاهم کشیدم و یه دفعه رو تخت نشستم.. که قفسه سینم درد گرفت..لعنتی...من کی اومدم روی تخت..نگاهم به ساعت افتاد..کم پیش میومد این وقت از صبح و ببینم..اینم اثرات الکله دیگه..هر وقت مستیش بپره از خواب بیدارت میکنه!...با انگشت سرمو فشار میدادم تا دردش کم بشه اما دریق از ذره ای کاهش!...دیشب باز خواب ا/ت رو دیدم..زیادی واقعی بود...مثل یه رویا...اما قلبم چرا سنگینه...هر وقت خوابشو میدیم..کل روز اروم میزدی!..چرا امروز انقد کندی..اروم ..انقدری که حس میکنم مردی..
به سختی از جام پاشدم و سمت سرویس رفتم...مشتی اب سرد روی صورتم ریختم..انگار برق بهم وصل کردن و در عرض چند ثانیه دیشب برام زنده شد...
:نصف شبی هوس مشروب کردی؟...
:واقعا میخوای بمیری..
:متاسفم
:من تو نیستم..یه ادم کش!
چشم بستمو سرمو محکم تکون دادم...پس خواب نبود!..یه رویای دیگ!...اما واقعیت از هر چیزی بیشتر برام درد داشت..کلمه ادم کش مغزم پر کرد...صداش قلبم خش مینداخت...از سرویس بیرون زدم و با فاصله دوری از تخت زمین خوردم...بغض ته گلوم خفم میکرد...ولی من ادم گریه کردن نبودم..چنگی توی موهام زدمو..از جام بلند شدم..با قدم های نامیزون.. روی تخت نشستم....خستم..خسته.. یکی از سیگار ها رو از پاکت بیرون کشیدم و روشنش کردم.... میدونستم برام سمه...میکشیدم تا ارومم کنه..توی سینم حبسش میکردم حتی با وجود سرفه های پی در پیم...
(ا/ت)(۹:۲۰)
کمک خدمتکارا میز صبحونه و جمع کردم...عادت به خوردن خوابیدن نداشتم..خیلی ازشون تازه کار بودن و رفتار من براشون عجیب بود!...کارا که تموم شد کنار یونجی رو کاناپه نشستم...
یونجی:خسته نباشی..
لبخندی زدم و گفتم:کار سختی نبود...جین کجاست؟
همنطور که قهوشو مزه میکرد گفت:رفته دنبال کارای تصادف..
۱۱۱.۰k
۰۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.