دوست پسر روانی فصل دوم پارت ۶
ویو تهیونگ
صبح با خوردن نور خورشید به صورتم بیدار شدم و یوری رو تو بغلم دیدم که مثل فرشته ها خوابیده بود چقدر دلم واسه بغل کردنش تنگ شده بود
من چجوری تونستم همچین کاری باهاش بکنم
من واقعا عاشق اون دختر بودم حتی بدون اون نمیتونم نفس بکشم و حتی اینکه بخوام اشکشم در بیارم منو دیوونه میکنه
ولی من بدون اینکه بدونم باعث شدم آنقدری از من متنفر بشه که بخواد فرار کنه
البته که حقم داره با اینکه دیشب اولین بارش بود بهش آنقدر سخت گرفتم و یا اونو کتک زدم
و حتی میخوام اونو از خودم بیشتر متنفر کنم با کارام
میخوام که از امروز پِلَنَم رو عوض کنم به جای اذیت کردنش اونو عاشق خودم کنم
شاید اینجوری بهتر باشه تا عذاب دادنش چون نمیتونم ببینم که درد میکشه
تو فکر بودم که با تکون خوردن یوری فهمیدم بیدار شده
ویو یوری
با درد زیادی در ناحیه شکمم از خواب بیدار شدم خیلی درد داشت با یادآوری اتفاقات دیشب گریم گرفت من دخترونگیم رو از دست داده بودم داشتم گریه میکردم که تهیونگ با حالت نگران گفت
ته:چیشده پرنسسم چرا داری گریه میکنی ببینم درد داری (نگران)
با شنیدن صداش گریم اوج گرفت اون باعث اینکه دخترونگیم رو از دست بدم شده بود با گریه داد زدم
یوری: اینا همش تقصیر توعه ...هق..ازت متنفرم تهیونگ..متنفر...هق...چرا اینکارو کردی هااااا...هق..مگه من چیکارت کردم ...درد دارم ..هق..و تو باعثش شدی ..تو دخترونگیم رو ازم گرفتی .....هق..(گریه ..عصبانیت)
که با قرار گرفتن لب های تهیونگ رو لبم دیگه ساکت شدم نمیدانم چرا ولی بهم حس خوبی میداد ...
لبش رو از رو روی لبم برداشت و گفت
ته: عزیزم اشکال ندارد درکت میکنم که ناراحت باشی ولی دیگه گریه نکن دلم نمیخواد اشکتو ببینم ...این یک تنبیه بود برای فرار کردنت و تو مقصرش بودی ..ولی الان این چیزیو عوض نمیکنه ..
راست میگفت الان گریه کردم چیزی رو عوض نمیکرد من دخترونگیم رو از دست دادم و اینا همش تقصیر خودمه ..چرا آخه من آنقدر بدبختم ...میدونی از این ناراحت نیستم که دخترونگیم رو از دست دادم از این ناراحتم که با تجاوز اون رو از دست دادم همیشه دلم میخواست که توی یک شب رومانتیک باشه ولی بجاش با کتک و زور از دستش دادم ..خب شاید این تقدیرمه که همیشه باید آنقدر بدبخت باشم(بیا برو تو کو... دختره قدر نشناس و اسکل چس ناله)
(اصلا هم من خود درگیری ندارم خب بریم ادامه)
ته : دیگه نبینم گریه کنی هااا الانم برو دست و صورتتو بشور بیا پایین باهم صبحوانه بخوریم.
و پاشد تا لباس بپوشه
منم سعی کردم از روی تخت بلند بشم ولی اولین قدمی که برداشتم زیر دلم تیر کشید و افتادم زمین
صدای خندیدن تهیونگ بلند شد خیلی رو مخم بود آمد سمتم که با اخم نگاش کردم
شرط:۱۰لایک🍷✨
صبح با خوردن نور خورشید به صورتم بیدار شدم و یوری رو تو بغلم دیدم که مثل فرشته ها خوابیده بود چقدر دلم واسه بغل کردنش تنگ شده بود
من چجوری تونستم همچین کاری باهاش بکنم
من واقعا عاشق اون دختر بودم حتی بدون اون نمیتونم نفس بکشم و حتی اینکه بخوام اشکشم در بیارم منو دیوونه میکنه
ولی من بدون اینکه بدونم باعث شدم آنقدری از من متنفر بشه که بخواد فرار کنه
البته که حقم داره با اینکه دیشب اولین بارش بود بهش آنقدر سخت گرفتم و یا اونو کتک زدم
و حتی میخوام اونو از خودم بیشتر متنفر کنم با کارام
میخوام که از امروز پِلَنَم رو عوض کنم به جای اذیت کردنش اونو عاشق خودم کنم
شاید اینجوری بهتر باشه تا عذاب دادنش چون نمیتونم ببینم که درد میکشه
تو فکر بودم که با تکون خوردن یوری فهمیدم بیدار شده
ویو یوری
با درد زیادی در ناحیه شکمم از خواب بیدار شدم خیلی درد داشت با یادآوری اتفاقات دیشب گریم گرفت من دخترونگیم رو از دست داده بودم داشتم گریه میکردم که تهیونگ با حالت نگران گفت
ته:چیشده پرنسسم چرا داری گریه میکنی ببینم درد داری (نگران)
با شنیدن صداش گریم اوج گرفت اون باعث اینکه دخترونگیم رو از دست بدم شده بود با گریه داد زدم
یوری: اینا همش تقصیر توعه ...هق..ازت متنفرم تهیونگ..متنفر...هق...چرا اینکارو کردی هااااا...هق..مگه من چیکارت کردم ...درد دارم ..هق..و تو باعثش شدی ..تو دخترونگیم رو ازم گرفتی .....هق..(گریه ..عصبانیت)
که با قرار گرفتن لب های تهیونگ رو لبم دیگه ساکت شدم نمیدانم چرا ولی بهم حس خوبی میداد ...
لبش رو از رو روی لبم برداشت و گفت
ته: عزیزم اشکال ندارد درکت میکنم که ناراحت باشی ولی دیگه گریه نکن دلم نمیخواد اشکتو ببینم ...این یک تنبیه بود برای فرار کردنت و تو مقصرش بودی ..ولی الان این چیزیو عوض نمیکنه ..
راست میگفت الان گریه کردم چیزی رو عوض نمیکرد من دخترونگیم رو از دست دادم و اینا همش تقصیر خودمه ..چرا آخه من آنقدر بدبختم ...میدونی از این ناراحت نیستم که دخترونگیم رو از دست دادم از این ناراحتم که با تجاوز اون رو از دست دادم همیشه دلم میخواست که توی یک شب رومانتیک باشه ولی بجاش با کتک و زور از دستش دادم ..خب شاید این تقدیرمه که همیشه باید آنقدر بدبخت باشم(بیا برو تو کو... دختره قدر نشناس و اسکل چس ناله)
(اصلا هم من خود درگیری ندارم خب بریم ادامه)
ته : دیگه نبینم گریه کنی هااا الانم برو دست و صورتتو بشور بیا پایین باهم صبحوانه بخوریم.
و پاشد تا لباس بپوشه
منم سعی کردم از روی تخت بلند بشم ولی اولین قدمی که برداشتم زیر دلم تیر کشید و افتادم زمین
صدای خندیدن تهیونگ بلند شد خیلی رو مخم بود آمد سمتم که با اخم نگاش کردم
شرط:۱۰لایک🍷✨
۱.۳k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.