رمان عشق ممنوعه پارت ۶
شب دعوتیم خونه محراب همه بچه هام اونجان
دیا. ایول پس بریم
راه افتادیم سمت خونه ی محراب
دیا. راسی اری از مهرا بیشتر برام بگو
ارس. باشه
ارسی از محراب برام گفت تا اینکه رسیدیم از ماشین پیاده شدیم دوییدم سمت در خونه زنگ و زدم خیلی خوشحال بودم البته دلم واسه نیکا تنک شده بود(نیکا دوست صمیمی دیااناست که رفته بوده ترکیه) در زدم محراب درو وارد همه نشسته بودن ارس هم اومد تو بعد چند دیقه گفت سوپرایز
دیا. وات
ارس. پشتتو نیگا
برگشتم دیدم نیکاعه
دوییدم بغلش دلم واسش تنک شده بود
ارس خب کبوترای عاشق بسه بشینید
نشستیم ارسلانم اومد نشست پشم دست انداخت دور گردنم و صورتشو اورد نزدیک صورتم
امیر رل نیکا گفت اه چندتا بس کنید این چیزارو
ارس. ای بابا تا میام
دیا. پرید وسط حرف ارسلان
دیا. بچه ها
یه دفعه آیفون زنگ خورد
دوییدم سمت آیفون درو باز کردم
ارس. دیا کیه
دیا........
بریدتو خماری
تاپارت بعدی
دیا. ایول پس بریم
راه افتادیم سمت خونه ی محراب
دیا. راسی اری از مهرا بیشتر برام بگو
ارس. باشه
ارسی از محراب برام گفت تا اینکه رسیدیم از ماشین پیاده شدیم دوییدم سمت در خونه زنگ و زدم خیلی خوشحال بودم البته دلم واسه نیکا تنک شده بود(نیکا دوست صمیمی دیااناست که رفته بوده ترکیه) در زدم محراب درو وارد همه نشسته بودن ارس هم اومد تو بعد چند دیقه گفت سوپرایز
دیا. وات
ارس. پشتتو نیگا
برگشتم دیدم نیکاعه
دوییدم بغلش دلم واسش تنک شده بود
ارس خب کبوترای عاشق بسه بشینید
نشستیم ارسلانم اومد نشست پشم دست انداخت دور گردنم و صورتشو اورد نزدیک صورتم
امیر رل نیکا گفت اه چندتا بس کنید این چیزارو
ارس. ای بابا تا میام
دیا. پرید وسط حرف ارسلان
دیا. بچه ها
یه دفعه آیفون زنگ خورد
دوییدم سمت آیفون درو باز کردم
ارس. دیا کیه
دیا........
بریدتو خماری
تاپارت بعدی
۱۸.۴k
۰۸ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.