✅ فراموش نکنیم!
✅ فراموش نکنیم!
🔹«من سفید میپوشم تا تو سیاه نپوشی»؛ این جمله کوتاه با خطی کج و معوج روی دستان یک پرستار در ایام کرونا، قاب کوچکی از یک اتفاق بزرگ بود.
🔹خیابان، خیلی زود یادش رفت روزهایی که کل شهر زیر ماسکهای پارچهای پناه گرفته بود و همه از واهمه مرگ از نزدیکشدن به عزیزترین و آشناترینهایشان هم میگریختند.
🔹خیابان خیلی زود یادش رفت روزهایی که مردم برای فرار از ویروس تاجداری که دنیا را تسخیر کرده بود، بست در خانهها نشسته بودند. عزا و عروسی تعطیل شد. آدمها نه از دیگری، بلکه از خودشان هم فرار میکردند.
🔹گورستان خیلی زود یادش رفت که دو قسمت شده بود، کروناییها و طبیعیها. سر خاک کسانی که بر اثر این بیماری جان خود را از دست داده بودند، جز چند نفر از اعضای درجه یک خانواده کسی نبود، البته اگر آنها هم مبتلا نشده بودند.
🔹بیمارستان خیلی زود یادش رفت بخشهایی که تعطیل شده بود تا بخش کروناییها بزرگتر شود، روزهایی که کادر درمان نه تنها مرخصی نداشت، بلکه از فرط مراجعه بیماران هیچکس حتی نمیتوانست یکلحظه خودش و خستگیاش را روی یک صندلی رها کند.
🔹موج اول، دوم، سوم، چهارم، پنجم و ... برای بقیه شهروندان یک عدد بود، اما برای کادر درمان، برای پزشکان و برای پرستاران، روزهای آخرالزمانی بود که هر ساعتش با صدها بیمار و صدها هزار ویروس میگذشت.
🔹روزنامهها خیلی زود یادشان رفت تصویر پرستارانی که بیمار شدند و بهبود نیافتند و نفسهای آخرشان را زیر ونتیلاتور کشیدند، فرشتههای زمینی که همیشه هم خانوادههای همراهی نداشتند و از آنان میخواستند اگر به جان خود رحم نمیکند، حداقل به جان آنها رحم کند و دیگر نرود، خانوادههای ترسان و هراسانی که میپرسیدند مگر چقدر حقوق میگیری؟!
🖇 اولین و جامعترین کانال دشمـن شناسـے در ویسگون
🔹«من سفید میپوشم تا تو سیاه نپوشی»؛ این جمله کوتاه با خطی کج و معوج روی دستان یک پرستار در ایام کرونا، قاب کوچکی از یک اتفاق بزرگ بود.
🔹خیابان، خیلی زود یادش رفت روزهایی که کل شهر زیر ماسکهای پارچهای پناه گرفته بود و همه از واهمه مرگ از نزدیکشدن به عزیزترین و آشناترینهایشان هم میگریختند.
🔹خیابان خیلی زود یادش رفت روزهایی که مردم برای فرار از ویروس تاجداری که دنیا را تسخیر کرده بود، بست در خانهها نشسته بودند. عزا و عروسی تعطیل شد. آدمها نه از دیگری، بلکه از خودشان هم فرار میکردند.
🔹گورستان خیلی زود یادش رفت که دو قسمت شده بود، کروناییها و طبیعیها. سر خاک کسانی که بر اثر این بیماری جان خود را از دست داده بودند، جز چند نفر از اعضای درجه یک خانواده کسی نبود، البته اگر آنها هم مبتلا نشده بودند.
🔹بیمارستان خیلی زود یادش رفت بخشهایی که تعطیل شده بود تا بخش کروناییها بزرگتر شود، روزهایی که کادر درمان نه تنها مرخصی نداشت، بلکه از فرط مراجعه بیماران هیچکس حتی نمیتوانست یکلحظه خودش و خستگیاش را روی یک صندلی رها کند.
🔹موج اول، دوم، سوم، چهارم، پنجم و ... برای بقیه شهروندان یک عدد بود، اما برای کادر درمان، برای پزشکان و برای پرستاران، روزهای آخرالزمانی بود که هر ساعتش با صدها بیمار و صدها هزار ویروس میگذشت.
🔹روزنامهها خیلی زود یادشان رفت تصویر پرستارانی که بیمار شدند و بهبود نیافتند و نفسهای آخرشان را زیر ونتیلاتور کشیدند، فرشتههای زمینی که همیشه هم خانوادههای همراهی نداشتند و از آنان میخواستند اگر به جان خود رحم نمیکند، حداقل به جان آنها رحم کند و دیگر نرود، خانوادههای ترسان و هراسانی که میپرسیدند مگر چقدر حقوق میگیری؟!
🖇 اولین و جامعترین کانال دشمـن شناسـے در ویسگون
۵۷۳
۲۸ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.