part13
part13
ویو ا/ت
جونگ کوک دستم رو گرفت و بردم سر میز عقد
کوک:بالاخره وقتشه
ا/ت:درسته
عاقد:خانم پارک ا/ت آیا وکیل هستم شمارا به عقد آقای جئون جونگ کوک در بیاورم؟ *حالا شما فکر کنید اسم مادر پدرش رو گفت*
لیا:عروس رفته گل بچینه
عاقد:خانم پارک ا/ت آیا وکیلم؟
لیا:عروس رفته گلاب بیاره
عاقد:خانم پارک ا/ت آیا وگلیم
ا/ت:با اجازه بزرگتر ها بلههه
ویو ا/ت
بله رو گفتم حالا نوبت کوکی شد
عاقد:آقای جئون جونگ کوک آیا وکلیم شمارا به عقد رسمی خانم پارک ا/ت در بیاورم؟
کوک:بلههه
ا/ت:هوووو بالاخرههه
ویو ا/ت
کوکی دستش رو دور کمرم حلقه کرد و لبام رو بوسید همون لحظه همه شروع کردن به فریاد زدن بعد از ۲ مین ول کرد
کوکی:خوب دیگه ما بریم خداحافظ همگی
ا/ت:هیییی شلمغز کجااا
کوکی:خونمون دیه
ا/ت:باید با مهمون ها سلام ملیک کنیم
کوکی:هوفففف باشه بابا
ا/ت:افرین ددی *اینو گفت و رفت*
کوکی:امشب ددی حالت رو جا میاره
ا/ت:سلام مامان سلام بابا
م/ت:چقدر خوشگل شدی تووو مبارک باشه
ا/ت:مرسییی مامان
م/ت:الهی قربون دخترم برم
ا/ت:مامان راستی بابا کو؟
م/ت:آآآآ ایناهاش
ب/ت:هییی دختر قشنگ منو بببببییین
ا/ت:خوشگل شدم بابا؟
ب/ت:مثل فرشته ها شدی
ا/ت:خوب بابا شما با دامادتون صحبت کنید تا من برگردم
ویو ا/ت
کوک رو بردم پیش مامان و بابام و خودم هم رفتم و با مهمون ها سلام و علیک کردن
ا/ت:سلام خوش اومدید
*پرش زمانی به ساعت ۱۰*
ویو ا/ت
بعد از کلیی گشتن بالاخره مهمون ها تموم و نوبت این بود که بریم خونه
ا/ت:اهم اهم خیلی ممنونم که امروز تشریف آوردید قدم سر چشم ما گذاشتید ما الان دیگه طبق آداب و رسوم باید بریم خونه و شماها تا هروقت که خواستید میتونید اینجا بمونید
*جیغ هوراااا*
کوکی:بیبی بریم؟
ا/ت:بریم ددی
کوکی:این هی به من میگه ددی من یه ددی بهش نشون بدم حال کنه *داخل ذهن*
ا/ت:هوففف بالاخره رسیدیم خونههه
کوکی:اون ددی ددی گفتن ها چی بود؟؟؟
ا/ت:...
کوکی:میخواهی ددی شم برات؟
ا/ت:نهههه هنوززز....
کوکی:هنوز چی؟ میخواهی بگی هنوز عقد نکردیم؟؟
ا/ت:باشه بابا تسلیممم
کوکی:افرین دختر خوب حالا بریم بچه سازی؟؟
ا/ت:باشه ولی بچه نهههه
کوکی:باشه
ویو ا/ت
خیلی ترسیده بودم چشمام رو بستم که دیدم روی تختم و لباسام هم درومده
ا/ت:کوککک
کوک:چیههه خوب باید همین کار رو کنم دیه
ا/ت:من... من خجالت میکشم
کوکی:براچیی خووو الان دیه تو زنمی
ا/ت:اما...
کوکی:اما نداریم
ا/ت:....
کوکی:کاری میکنم امشب اسمم رو فریاد بزنی
ویو ا/ت
جونگ کوک دستم رو گرفت و بردم سر میز عقد
کوک:بالاخره وقتشه
ا/ت:درسته
عاقد:خانم پارک ا/ت آیا وکیل هستم شمارا به عقد آقای جئون جونگ کوک در بیاورم؟ *حالا شما فکر کنید اسم مادر پدرش رو گفت*
لیا:عروس رفته گل بچینه
عاقد:خانم پارک ا/ت آیا وکیلم؟
لیا:عروس رفته گلاب بیاره
عاقد:خانم پارک ا/ت آیا وگلیم
ا/ت:با اجازه بزرگتر ها بلههه
ویو ا/ت
بله رو گفتم حالا نوبت کوکی شد
عاقد:آقای جئون جونگ کوک آیا وکلیم شمارا به عقد رسمی خانم پارک ا/ت در بیاورم؟
کوک:بلههه
ا/ت:هوووو بالاخرههه
ویو ا/ت
کوکی دستش رو دور کمرم حلقه کرد و لبام رو بوسید همون لحظه همه شروع کردن به فریاد زدن بعد از ۲ مین ول کرد
کوکی:خوب دیگه ما بریم خداحافظ همگی
ا/ت:هیییی شلمغز کجااا
کوکی:خونمون دیه
ا/ت:باید با مهمون ها سلام ملیک کنیم
کوکی:هوفففف باشه بابا
ا/ت:افرین ددی *اینو گفت و رفت*
کوکی:امشب ددی حالت رو جا میاره
ا/ت:سلام مامان سلام بابا
م/ت:چقدر خوشگل شدی تووو مبارک باشه
ا/ت:مرسییی مامان
م/ت:الهی قربون دخترم برم
ا/ت:مامان راستی بابا کو؟
م/ت:آآآآ ایناهاش
ب/ت:هییی دختر قشنگ منو بببببییین
ا/ت:خوشگل شدم بابا؟
ب/ت:مثل فرشته ها شدی
ا/ت:خوب بابا شما با دامادتون صحبت کنید تا من برگردم
ویو ا/ت
کوک رو بردم پیش مامان و بابام و خودم هم رفتم و با مهمون ها سلام و علیک کردن
ا/ت:سلام خوش اومدید
*پرش زمانی به ساعت ۱۰*
ویو ا/ت
بعد از کلیی گشتن بالاخره مهمون ها تموم و نوبت این بود که بریم خونه
ا/ت:اهم اهم خیلی ممنونم که امروز تشریف آوردید قدم سر چشم ما گذاشتید ما الان دیگه طبق آداب و رسوم باید بریم خونه و شماها تا هروقت که خواستید میتونید اینجا بمونید
*جیغ هوراااا*
کوکی:بیبی بریم؟
ا/ت:بریم ددی
کوکی:این هی به من میگه ددی من یه ددی بهش نشون بدم حال کنه *داخل ذهن*
ا/ت:هوففف بالاخره رسیدیم خونههه
کوکی:اون ددی ددی گفتن ها چی بود؟؟؟
ا/ت:...
کوکی:میخواهی ددی شم برات؟
ا/ت:نهههه هنوززز....
کوکی:هنوز چی؟ میخواهی بگی هنوز عقد نکردیم؟؟
ا/ت:باشه بابا تسلیممم
کوکی:افرین دختر خوب حالا بریم بچه سازی؟؟
ا/ت:باشه ولی بچه نهههه
کوکی:باشه
ویو ا/ت
خیلی ترسیده بودم چشمام رو بستم که دیدم روی تختم و لباسام هم درومده
ا/ت:کوککک
کوک:چیههه خوب باید همین کار رو کنم دیه
ا/ت:من... من خجالت میکشم
کوکی:براچیی خووو الان دیه تو زنمی
ا/ت:اما...
کوکی:اما نداریم
ا/ت:....
کوکی:کاری میکنم امشب اسمم رو فریاد بزنی
۱۲.۳k
۱۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.