عاشق خدمتکارم شدم پارت ۷ فصل دوم
ا/ت : خب بیاید بشینید......باید باهاتون مشورت کنم درضمن نمیخواد نگران باشید بخشیدمتون......
با خوشحالی سرشون رو آوردن بالاو بهم نگاه کردن یه لبخند بهشون زدمو گفتم.....
ا/ت : خب آقای جئون بهم ........پیشنهاد داد ( خودتون یه قیمت بزارید)
نظر شما چیه
مینا و جین وو : واقعا
ا/ت : آره
جین وو : نمیدونم ولی به نظرم قبول کنیم چون سوری که به شرکت میده خیلی زیاد میشه و باعث میشه کارامون خیلی راحت تر پیش بره
مینا : نظر منم همینه
ا/ت : خیله خوب پس مینا تو زنگ بزن و بگو قبول کردم
تا خواست حرف بزنه گفتم
ا/ت : اعتراض هم وارد نیست حالا هم برین سر کارا.....
قبل از اینکه جملم رو تمام کنم صدای در زدن اومد صدام رو صاف کردمو گفتم.....
ا/ت : بفرمایید
یه مرد اومد تو وگفت
مرده : سلام من کیم یونگ جه هستم از طرف شرکت ....... اومدم تا این دعوت نامه رو به شما بدم.....
ا/ت : بله خوشبختم منم پارک ا/ت هستم و میشه به پرسم که این دعوت نامه چیه...
یونگ جه : به مناسبت سالگرد ۴ سالگی شرکت جدیدی که تاسیس کردن تمام شرکت ها رو دعوت کردن.....
ا/ت : آها خیلی ممنونم از طرف من به خاطر دعوتشون از ایشون تشکر کنید
یونگ جه : حتما خدانگهدار ( رفت)
ا/ت : خداحافظ
مینا : ببینم واقعا میخوای بری
ا/ت : آره خودش شخصا دعوت کرده بی ادبی میشه که نرم....
مینا : خُ....خب یعنی....
ا/ت : میخوای بگی که همسرش هم حضور داره درسته
مینا : آره
ا/ت : نگران نباش من میرم چون میخوام به خودم ثابت کنم که اون دوتا دیگه برام هیچ ارزشی ندارن.....
مینا دیگه چیزی نمیگفت به جین وو نگاه کردم .....انگار مثل همیشه تونست از توی چشمام بخونه که چی میخوام به خاطر همین گفت......
جین وو : بهت باور دارم که درست ترین کار رو انجام میدی......
ومن چقدر ازش ممنونم که جمله ای که بهش نیاز داشتمو به زبون آورد......
به صدای مینا به خودم اومدم که گفت.....
زود باش باید بریم برات یه لباس بگیرم علاوه بر اون کیف و کفشتم مونده میکاپتم که باید بکنم....زود باش بریم بازار دیر میشه کارا هم به جین وو بسپار
ا/ت : چه خبررررره مگه میخوام برم جنگ
مینا : معلومهکه میخوای بری جنگ چی فک کردی....
تا اینو گفت یهو دستمو گرفتو به جین وو گفت کارا با تو تا من اینو ببرم آماده کنم
جین وو : برو مراقب باشین خدافظ
منو سریع کشوند به طرف ماشین گفت : درو باز کن سویچ هم رد کن بیاد....
ا/ت : نمی....
مینا : زر نزن سویچو بده زود باش
سویچ رو بهش دادمونشستم توی ماشین اونم سوار شدو راه افتادیم.....
*۲۰ دقیقه بعد*
بعد از ۲۰ دقیقه به یا پاساژ بزرگ رسیدیم.....
هر لباسی که میگفتم میگفت نه و یه ایرادی ازش می گرفت دوساعت بود که همینجور منو توی پاساژ میچرخوند که......
الان پارت بعد رو آپ میکنم
با خوشحالی سرشون رو آوردن بالاو بهم نگاه کردن یه لبخند بهشون زدمو گفتم.....
ا/ت : خب آقای جئون بهم ........پیشنهاد داد ( خودتون یه قیمت بزارید)
نظر شما چیه
مینا و جین وو : واقعا
ا/ت : آره
جین وو : نمیدونم ولی به نظرم قبول کنیم چون سوری که به شرکت میده خیلی زیاد میشه و باعث میشه کارامون خیلی راحت تر پیش بره
مینا : نظر منم همینه
ا/ت : خیله خوب پس مینا تو زنگ بزن و بگو قبول کردم
تا خواست حرف بزنه گفتم
ا/ت : اعتراض هم وارد نیست حالا هم برین سر کارا.....
قبل از اینکه جملم رو تمام کنم صدای در زدن اومد صدام رو صاف کردمو گفتم.....
ا/ت : بفرمایید
یه مرد اومد تو وگفت
مرده : سلام من کیم یونگ جه هستم از طرف شرکت ....... اومدم تا این دعوت نامه رو به شما بدم.....
ا/ت : بله خوشبختم منم پارک ا/ت هستم و میشه به پرسم که این دعوت نامه چیه...
یونگ جه : به مناسبت سالگرد ۴ سالگی شرکت جدیدی که تاسیس کردن تمام شرکت ها رو دعوت کردن.....
ا/ت : آها خیلی ممنونم از طرف من به خاطر دعوتشون از ایشون تشکر کنید
یونگ جه : حتما خدانگهدار ( رفت)
ا/ت : خداحافظ
مینا : ببینم واقعا میخوای بری
ا/ت : آره خودش شخصا دعوت کرده بی ادبی میشه که نرم....
مینا : خُ....خب یعنی....
ا/ت : میخوای بگی که همسرش هم حضور داره درسته
مینا : آره
ا/ت : نگران نباش من میرم چون میخوام به خودم ثابت کنم که اون دوتا دیگه برام هیچ ارزشی ندارن.....
مینا دیگه چیزی نمیگفت به جین وو نگاه کردم .....انگار مثل همیشه تونست از توی چشمام بخونه که چی میخوام به خاطر همین گفت......
جین وو : بهت باور دارم که درست ترین کار رو انجام میدی......
ومن چقدر ازش ممنونم که جمله ای که بهش نیاز داشتمو به زبون آورد......
به صدای مینا به خودم اومدم که گفت.....
زود باش باید بریم برات یه لباس بگیرم علاوه بر اون کیف و کفشتم مونده میکاپتم که باید بکنم....زود باش بریم بازار دیر میشه کارا هم به جین وو بسپار
ا/ت : چه خبررررره مگه میخوام برم جنگ
مینا : معلومهکه میخوای بری جنگ چی فک کردی....
تا اینو گفت یهو دستمو گرفتو به جین وو گفت کارا با تو تا من اینو ببرم آماده کنم
جین وو : برو مراقب باشین خدافظ
منو سریع کشوند به طرف ماشین گفت : درو باز کن سویچ هم رد کن بیاد....
ا/ت : نمی....
مینا : زر نزن سویچو بده زود باش
سویچ رو بهش دادمونشستم توی ماشین اونم سوار شدو راه افتادیم.....
*۲۰ دقیقه بعد*
بعد از ۲۰ دقیقه به یا پاساژ بزرگ رسیدیم.....
هر لباسی که میگفتم میگفت نه و یه ایرادی ازش می گرفت دوساعت بود که همینجور منو توی پاساژ میچرخوند که......
الان پارت بعد رو آپ میکنم
۱۲۱.۲k
۰۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.