یین و یانگ (پارت ۳۱)
=تبریک میگم!تو اولین کارآموز ایرانی ما هستی ، باعث افتخاره . اگه همه ی دخترای ایرانی انقدر با استعداد و زیبا باشن ، پس باید بشتر کارآموز ایرانی بگیریم!
لبخند زدم و چیزی نگفتم . مدیر بلند شد و باهام دست داد .
=امیدوارم همکاری خوبی داشته باشیم و باهم به موفقیت های بزرگی برسیم .
+امیدوارم .
مدیر نشست و گفت : دوست داری کی کارآموزیتو شروع کنی؟
+معمولا کی باید شروع کرد؟
=ما زمان مشخصی نداریم ولی هرچه زودتر بهتر .
+میشه از یه هفته دیگه شروع کنم؟
=حتما ولی تا قبلش برنامه ی کلاس هات رو بگیر و به خوابگاه نقل مکان کن .
+چشم .
خداحافظی کردم و اومدم بیرون . صورتم گر گرفته بود . حالا مسیر مشخصی پیش روم داشتم . طبق گفته ی مدیر رفتم پیش یکی از مربی ها و برنامه ی کلاس هارو گرفتم و یکم از فضا رو دیدم . از مربی پرسیدم میدونه من قراره سولو فعالیت کنم یا گروهی، ولی نمیدونست. مربی گفت : اوایل کارآموزی نیازی به دونستنش نیست ولی در ادامه اگه قرار باشه گروهی ادامه بدی باید تمریناتت رو با گروهت انجام بدی . احتمال اینکه با هم اتاقی هات توی یه گروه بیفتی زیاده پس با هم کنار بیاید . تشکر کردم و برگشتم خونه . هاه...فقط یه هفته...بعدش زندگیم قراره خیلی سخت بشه و تلاش برای رویام رسمی شروع میشه . هوا خیلی خوب بود ، با اینکه خسته بودم زدم به سویون تا بیاد باهم بریم پیاده روی . شبا هوا خیلی سرد میشه پس کلاهم رو گذاشتم سرم و از خونه زدم بیرون***ا/ت + سویون _
+چه پارک قشنگیه تا حالا اینجا رو ندیده بودم .
_آره خیلی قشنگه . راستی ملاقاتت چطور پیش رفت؟
+قرارداد رو امضا کردم . محض اطلاعت قبلش کامل خوندمش مشکلی نداشت . هیچی دیگه ، از یه هفته دیگه کارآموزیم شروع میشه . باید وسایلم رو ببرم خوابگاه .
وای باورم نمیشه ! میدونی وقتی کارآموز میشی ، یه جورایی دیگه نمیتونم زیاد باهات وقت بگذرونم .
+نگران نباش . من که ترک تحصیل نکردم ، توی مدرسه همو میبینیم. فقط دیگه نمی تونم این شکلی باهات بیام بیرون...
#فیک_بی_تی_اس
لبخند زدم و چیزی نگفتم . مدیر بلند شد و باهام دست داد .
=امیدوارم همکاری خوبی داشته باشیم و باهم به موفقیت های بزرگی برسیم .
+امیدوارم .
مدیر نشست و گفت : دوست داری کی کارآموزیتو شروع کنی؟
+معمولا کی باید شروع کرد؟
=ما زمان مشخصی نداریم ولی هرچه زودتر بهتر .
+میشه از یه هفته دیگه شروع کنم؟
=حتما ولی تا قبلش برنامه ی کلاس هات رو بگیر و به خوابگاه نقل مکان کن .
+چشم .
خداحافظی کردم و اومدم بیرون . صورتم گر گرفته بود . حالا مسیر مشخصی پیش روم داشتم . طبق گفته ی مدیر رفتم پیش یکی از مربی ها و برنامه ی کلاس هارو گرفتم و یکم از فضا رو دیدم . از مربی پرسیدم میدونه من قراره سولو فعالیت کنم یا گروهی، ولی نمیدونست. مربی گفت : اوایل کارآموزی نیازی به دونستنش نیست ولی در ادامه اگه قرار باشه گروهی ادامه بدی باید تمریناتت رو با گروهت انجام بدی . احتمال اینکه با هم اتاقی هات توی یه گروه بیفتی زیاده پس با هم کنار بیاید . تشکر کردم و برگشتم خونه . هاه...فقط یه هفته...بعدش زندگیم قراره خیلی سخت بشه و تلاش برای رویام رسمی شروع میشه . هوا خیلی خوب بود ، با اینکه خسته بودم زدم به سویون تا بیاد باهم بریم پیاده روی . شبا هوا خیلی سرد میشه پس کلاهم رو گذاشتم سرم و از خونه زدم بیرون***ا/ت + سویون _
+چه پارک قشنگیه تا حالا اینجا رو ندیده بودم .
_آره خیلی قشنگه . راستی ملاقاتت چطور پیش رفت؟
+قرارداد رو امضا کردم . محض اطلاعت قبلش کامل خوندمش مشکلی نداشت . هیچی دیگه ، از یه هفته دیگه کارآموزیم شروع میشه . باید وسایلم رو ببرم خوابگاه .
وای باورم نمیشه ! میدونی وقتی کارآموز میشی ، یه جورایی دیگه نمیتونم زیاد باهات وقت بگذرونم .
+نگران نباش . من که ترک تحصیل نکردم ، توی مدرسه همو میبینیم. فقط دیگه نمی تونم این شکلی باهات بیام بیرون...
#فیک_بی_تی_اس
۶.۶k
۱۲ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.