در آن بعدازظهر عطرهای بهارنارنج در بستر ما خواب بودند. دی
در آن بعدازظهر عطرهای بهارنارنج در بستر ما خواب بودند. دیروز سرانجام امروز شده بود. زنده بودیم که بوتههای بنفشه روبهروی ما گل میدادند. برای تو میگویم، به یاد آور، نیستی در یک لیوان خانه کرده بود و ما چه با لذت آب آن لیوان را مینوشیدیم. بیا فقط کبریتهای مانده را در خانه روشن کنیم. ما چه سادهایم. ما چه عریانیم.
- توسکا [درماندگی مملوء از اشتیاق]
- توسکا [درماندگی مملوء از اشتیاق]
۷۱.۶k
۲۰ بهمن ۱۴۰۰