عشق مدرسه ای
عشق مدرسه ای
پارت ۱
از زبان لیا
هعی ی روز دیگه در مدرسه سئول. هه واقعا جالبه بخاطر وزنم هیچ دوستی ندارم، پسرای اینجا واقعا رو مخن مخصوصا اون تهیونگ و دار دستش عوضی. حالا میخوین بدونید اونا کین بزارین بگم.
کیم تهیونگ سال دومی و قلدر مدرسه کراش نصف دخترا
پارک جیمین سال دومی و نوچه تهیونگ
و.....
کیم نامجون خرخون کلاس و به نسبت اونا آروم تر
هعی خدا امید وارم امروز کاری باهام نداشته باشن .
سرمو انداخته بودم پایین داشتم راه میرفتم که خوردم به یکی و افتادم. اون ی پسر بودش.
نشست زمین و دستش رو سمت دراز کرد.
جونگکوک:کمک نمیخوای.(لبخند)
لیا:ااا ممنون خودم میتونم .
کوک:ببخشید حواسم نبود،بخاطر همین ...
لیا:مشکلی نداره.
کوک:میتونیم باهم دوست بشیم؟
چی اون میخواد با من دوست بشه؟نه امکان نداره همه منو توی مدرسه به عنوان خوک زشت میشناسن اگه بفهمن ی همچین پسر خوشگلی دوست منه دخترا منو تیکه تیکه میکنن.
لیا:خب باشه. من هوانگ لیا هستم ۱۴ سالمه و ایرانی کره ایم پدرم کره ای و مادر ایرانی.(لبخند)
کوک:منم جئون جونگکوک هستم ۱۷ سالمه و توی مدرسه ی شما درس میخونم(خنده)
لیا:چه خوب ولی ببخشید مت الان باید برم وگرنه از امتحان جا میمونم.
کوک:پس بیا باهم بریم
لیا:نه نه نه(داد)
کوک:(تعجب)
لیا:چیزه ... ینی نمیخوام برات شایعه درست کنم و بهت بی احترامی بشه(خجالت)
کوک:چرا؟مگه قراره چه اتفاقی بیوفته ؟(لبخند)
لیا:خوب توی مدرسه همه منو به عنوان خوک زشت میشناسن و هرکی که با من دوست بشه لقب منو میگیره من نمیخوام همچین اتفاقی برای تو بیوفته(خجالت)
کوک:هعی نگران نباش هیچکس حق اینو نداره دایی من مدیر اینجاست.
لیا:چیییییی تو پسر عمه هه سویی؟
کوک:خوب اره
لیا:نکنه توعم امدی اذیتم کنی بعد جلوی همه ی بچه ها مسخره کنی؟(ناراحت)
کوک:نه بابا من مثل اون نیستم*چون بدتر از اونم*
(هر وقت این علامت*رو میزارم ینی داره توی ذهنش حرف میزنه)
خوب خوشگله لایک کن کامنت بزار بعدم اگه هنو فالو نکردی فالو کن🤍🪐
پارت ۱
از زبان لیا
هعی ی روز دیگه در مدرسه سئول. هه واقعا جالبه بخاطر وزنم هیچ دوستی ندارم، پسرای اینجا واقعا رو مخن مخصوصا اون تهیونگ و دار دستش عوضی. حالا میخوین بدونید اونا کین بزارین بگم.
کیم تهیونگ سال دومی و قلدر مدرسه کراش نصف دخترا
پارک جیمین سال دومی و نوچه تهیونگ
و.....
کیم نامجون خرخون کلاس و به نسبت اونا آروم تر
هعی خدا امید وارم امروز کاری باهام نداشته باشن .
سرمو انداخته بودم پایین داشتم راه میرفتم که خوردم به یکی و افتادم. اون ی پسر بودش.
نشست زمین و دستش رو سمت دراز کرد.
جونگکوک:کمک نمیخوای.(لبخند)
لیا:ااا ممنون خودم میتونم .
کوک:ببخشید حواسم نبود،بخاطر همین ...
لیا:مشکلی نداره.
کوک:میتونیم باهم دوست بشیم؟
چی اون میخواد با من دوست بشه؟نه امکان نداره همه منو توی مدرسه به عنوان خوک زشت میشناسن اگه بفهمن ی همچین پسر خوشگلی دوست منه دخترا منو تیکه تیکه میکنن.
لیا:خب باشه. من هوانگ لیا هستم ۱۴ سالمه و ایرانی کره ایم پدرم کره ای و مادر ایرانی.(لبخند)
کوک:منم جئون جونگکوک هستم ۱۷ سالمه و توی مدرسه ی شما درس میخونم(خنده)
لیا:چه خوب ولی ببخشید مت الان باید برم وگرنه از امتحان جا میمونم.
کوک:پس بیا باهم بریم
لیا:نه نه نه(داد)
کوک:(تعجب)
لیا:چیزه ... ینی نمیخوام برات شایعه درست کنم و بهت بی احترامی بشه(خجالت)
کوک:چرا؟مگه قراره چه اتفاقی بیوفته ؟(لبخند)
لیا:خوب توی مدرسه همه منو به عنوان خوک زشت میشناسن و هرکی که با من دوست بشه لقب منو میگیره من نمیخوام همچین اتفاقی برای تو بیوفته(خجالت)
کوک:هعی نگران نباش هیچکس حق اینو نداره دایی من مدیر اینجاست.
لیا:چیییییی تو پسر عمه هه سویی؟
کوک:خوب اره
لیا:نکنه توعم امدی اذیتم کنی بعد جلوی همه ی بچه ها مسخره کنی؟(ناراحت)
کوک:نه بابا من مثل اون نیستم*چون بدتر از اونم*
(هر وقت این علامت*رو میزارم ینی داره توی ذهنش حرف میزنه)
خوب خوشگله لایک کن کامنت بزار بعدم اگه هنو فالو نکردی فالو کن🤍🪐
۷.۰k
۳۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.