خونه
پارت دوم ( لطفاً گزارش نکنید)
از زبان راوی: چند روزی گذشت یه شب که چویا کارش تموم شده بود آتسو اومد تو طویله
= چویا
چویا نگاهش کرد
= آکو با دازای سان رفته چند روزی خارج از کشور میخوای بیای خونه ی ما
چویا به همراه آتسو رفت به خونه ی آکو و آتسو بعد از شام خوردن آتسو نشست روبهروی چویا و گفت
= چویا تو نمیخوای با کسی حرف بزنی اگه میشه با من حرف بزن
چویا جوابی نداد آتسو ناامیدانه رفت و پتو برای چویا اورد
+ آتسوشی
آتسو با شوک به چویا نگاه کرد
= الان با من حرف زدی؟!
بعد لبخندی زد و گفت
= بله چویا
+ من دوست ندارم با کسایی که اینجا هستن حرف بزنم ولی میخوام با تو و آکو حرف بزنم
= باشه هرچی دوست داری بگو
شروع کردن به حرف زدن باهم
+ آتسو تو چند سالته؟
= من ۱۹ سالمه
+ از من کوچکتری پس آکو چی
=آکو ۲۱ سالشه
+ من از هردوتون بزرگترم
= مگه چند سالته؟!
+ من ۲۴
= جانننممم!!۲۴ پس چرا مثل بچههای ۱۵ ساله ای
+ قد منو مسخره نکننننننننننن بچههههههههههه
=باشه ببخشید 🤭🤭🤭 پس تو یه سال از دازای سان کوچیکتری
+ یه سوال این دازای سان شما ارباب این عمارته آکو براش چیکار میکنه
= آره دازای سان ارباب عمارته آکو هم دستیار شخصی دازای سانه ... حالا من یه سوال داشتم تو از اینکه دازای سان مادرت رو کشت ناراحت نیستی؟البته ببخشید کنجکاو شدم بدونم
+ یکم ناراحتم ولی اون مادرم نبود
= پس چی
+ پدرم بعد از مادرم اون زن و گرفت ولی زنه خیلی اذیتم می کرد اون زنم اینکارا ازش بعید نبود
= حالا بیخیالش شیم حرف بزنیم یا بریم بخوابیم
+ نه حرف بزنیم
= باشه
و اونا کلی حرف زدن تا صبح......
از زبان راوی: چند روزی گذشت یه شب که چویا کارش تموم شده بود آتسو اومد تو طویله
= چویا
چویا نگاهش کرد
= آکو با دازای سان رفته چند روزی خارج از کشور میخوای بیای خونه ی ما
چویا به همراه آتسو رفت به خونه ی آکو و آتسو بعد از شام خوردن آتسو نشست روبهروی چویا و گفت
= چویا تو نمیخوای با کسی حرف بزنی اگه میشه با من حرف بزن
چویا جوابی نداد آتسو ناامیدانه رفت و پتو برای چویا اورد
+ آتسوشی
آتسو با شوک به چویا نگاه کرد
= الان با من حرف زدی؟!
بعد لبخندی زد و گفت
= بله چویا
+ من دوست ندارم با کسایی که اینجا هستن حرف بزنم ولی میخوام با تو و آکو حرف بزنم
= باشه هرچی دوست داری بگو
شروع کردن به حرف زدن باهم
+ آتسو تو چند سالته؟
= من ۱۹ سالمه
+ از من کوچکتری پس آکو چی
=آکو ۲۱ سالشه
+ من از هردوتون بزرگترم
= مگه چند سالته؟!
+ من ۲۴
= جانننممم!!۲۴ پس چرا مثل بچههای ۱۵ ساله ای
+ قد منو مسخره نکننننننننننن بچههههههههههه
=باشه ببخشید 🤭🤭🤭 پس تو یه سال از دازای سان کوچیکتری
+ یه سوال این دازای سان شما ارباب این عمارته آکو براش چیکار میکنه
= آره دازای سان ارباب عمارته آکو هم دستیار شخصی دازای سانه ... حالا من یه سوال داشتم تو از اینکه دازای سان مادرت رو کشت ناراحت نیستی؟البته ببخشید کنجکاو شدم بدونم
+ یکم ناراحتم ولی اون مادرم نبود
= پس چی
+ پدرم بعد از مادرم اون زن و گرفت ولی زنه خیلی اذیتم می کرد اون زنم اینکارا ازش بعید نبود
= حالا بیخیالش شیم حرف بزنیم یا بریم بخوابیم
+ نه حرف بزنیم
= باشه
و اونا کلی حرف زدن تا صبح......
۲.۹k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.