SCARY LIFE🖤
SCARY LIFE🖤
PART||30
نامجو:آره...ولی به هم نمیان...
جین:آره بابا...اما فکر کن یعنی...بوممم..خیلی باحال میشه..یکیشون کیوت اون یکی مافیا...(ذوق)
نامجو:نمیدونم والا...بریم...
نامجو و جین خوراکی هارو آماده کردن و به سالن رفتن...چند دقیقه بعد زنگ خورد و آلیس وارد خونه شد...
آلیس:سلام به همگی...(ذوق)
اعضا:سلام..(لبخند)
کلارا:علیک..(سرد)
اعضا:..(تعجب)
آلیس:آم...خوب...نمیخوایم بشینیم؟..
جیهوپ:آم...چرا...چرا..بشین راحت باش...(لبخند)
جونگکوک:یعنی کلارا چش شده؟..(تو ذهنش)
جیمین:خوب آلیس تو این مدت چیکارا کردی؟..
آلیس:کار خاصی که نه...دانشگاه رو تموم کردم...الانم شغل مورد علاقم رو دارم و...
کلارا:و دخالت تو زندگی بقیه...خیانت و عاشق شدن...خوب داشتی میگفتی...
جمع ساکت شد...شوگا از این برخورد کلارا ناراحت شد...
شوگا:کلارا میشه تو ضیح بدی اینجا چخبره؟...دوستت بعد چند سال اومده و تو این جوری باهاش برخورد میکنی؟...
کلارا:بابا...من در تمام مدت زندگیم فقط یک نفر خانواده داشتم اون هم آلیس بود الان هم...از طرف اون یک نفر خیانت دیدم...باید خوشحال باشم؟...
شوگا:من این جوری نمیفهمم دقیق توضیح بده....الکی میخواد ارتباط رو با رفیق صمیمیت قطع کنی...
کلارا:من...دلیلش مگه مهمه؟...
شوگا:وات؟..بدون دلیل با یک نفر قهر میکنی؟...
کلارا:ببخشید...(بعد گفتن این حرف به اتاقش رفت.)
شوگا:آلیس واقعا معذرت...نمیدونم چش شده..
آلیس:نه بابا..اشکال نداره..(نیشخند)
جونگکوک:تهیونگ؟..(آروم)
تهیونگ:بله...(آروم)
جونگکوک:میگم چرا تو و کلارا سرد رفتار میکنین؟...
تهیونگ:کلارا گفت..اون آلیس به هممون خیانت کرده...چون عاشق پسر رقیبمون شده..
جونگکوک:ها؟..خوب چرا همین رو...
تهیونگ:چمی دونم..اونم این شکلیه دیگه...
جونگکوک:تو از کجا میدونی؟..
تهیونگ:تحقیق کردم...
جونگکوک:آلیس..
آلیس:بله؟..
جونگکوک:گمشو برو بیرون...
آلیس:چی؟..چرا؟..
تهیونگ:نشنیدی؟..گمشو برو بیرون..(کلمه به کلمه گفت)
اعضا:...
آلیس از عمارت بیرون رفت...خودش میدونست چیکار کرده...و چون میدونست کلارا چیزی نمیگه رفت بود عمارت...
شوگا:شما سه تا...
جونگکوک:ببخشید که وسط حرفت میپرم...ولی از دخترت بپرس..
شوگا:میدونی چقدر بدم میاد وسط حرفم بپری...بعدا بهت نشون میدم...
شوگا رفت تا قضیه رو از کلارا بپرسه و تهیونگ هم برای بقیه تعریف کرد...
سلام بعد یک هفته..😅 این هفته پشت سرهم امتحان داشتم...برا همین وقت نشد ...اما پنجشنبه پارت های آخر رو میزارم و تمومش میکنم...تا پنجشنبه هم اگه ایده ای برای فیک جدید داشتید بگید...لایک و کامنت یادتون نره❤
PART||30
نامجو:آره...ولی به هم نمیان...
جین:آره بابا...اما فکر کن یعنی...بوممم..خیلی باحال میشه..یکیشون کیوت اون یکی مافیا...(ذوق)
نامجو:نمیدونم والا...بریم...
نامجو و جین خوراکی هارو آماده کردن و به سالن رفتن...چند دقیقه بعد زنگ خورد و آلیس وارد خونه شد...
آلیس:سلام به همگی...(ذوق)
اعضا:سلام..(لبخند)
کلارا:علیک..(سرد)
اعضا:..(تعجب)
آلیس:آم...خوب...نمیخوایم بشینیم؟..
جیهوپ:آم...چرا...چرا..بشین راحت باش...(لبخند)
جونگکوک:یعنی کلارا چش شده؟..(تو ذهنش)
جیمین:خوب آلیس تو این مدت چیکارا کردی؟..
آلیس:کار خاصی که نه...دانشگاه رو تموم کردم...الانم شغل مورد علاقم رو دارم و...
کلارا:و دخالت تو زندگی بقیه...خیانت و عاشق شدن...خوب داشتی میگفتی...
جمع ساکت شد...شوگا از این برخورد کلارا ناراحت شد...
شوگا:کلارا میشه تو ضیح بدی اینجا چخبره؟...دوستت بعد چند سال اومده و تو این جوری باهاش برخورد میکنی؟...
کلارا:بابا...من در تمام مدت زندگیم فقط یک نفر خانواده داشتم اون هم آلیس بود الان هم...از طرف اون یک نفر خیانت دیدم...باید خوشحال باشم؟...
شوگا:من این جوری نمیفهمم دقیق توضیح بده....الکی میخواد ارتباط رو با رفیق صمیمیت قطع کنی...
کلارا:من...دلیلش مگه مهمه؟...
شوگا:وات؟..بدون دلیل با یک نفر قهر میکنی؟...
کلارا:ببخشید...(بعد گفتن این حرف به اتاقش رفت.)
شوگا:آلیس واقعا معذرت...نمیدونم چش شده..
آلیس:نه بابا..اشکال نداره..(نیشخند)
جونگکوک:تهیونگ؟..(آروم)
تهیونگ:بله...(آروم)
جونگکوک:میگم چرا تو و کلارا سرد رفتار میکنین؟...
تهیونگ:کلارا گفت..اون آلیس به هممون خیانت کرده...چون عاشق پسر رقیبمون شده..
جونگکوک:ها؟..خوب چرا همین رو...
تهیونگ:چمی دونم..اونم این شکلیه دیگه...
جونگکوک:تو از کجا میدونی؟..
تهیونگ:تحقیق کردم...
جونگکوک:آلیس..
آلیس:بله؟..
جونگکوک:گمشو برو بیرون...
آلیس:چی؟..چرا؟..
تهیونگ:نشنیدی؟..گمشو برو بیرون..(کلمه به کلمه گفت)
اعضا:...
آلیس از عمارت بیرون رفت...خودش میدونست چیکار کرده...و چون میدونست کلارا چیزی نمیگه رفت بود عمارت...
شوگا:شما سه تا...
جونگکوک:ببخشید که وسط حرفت میپرم...ولی از دخترت بپرس..
شوگا:میدونی چقدر بدم میاد وسط حرفم بپری...بعدا بهت نشون میدم...
شوگا رفت تا قضیه رو از کلارا بپرسه و تهیونگ هم برای بقیه تعریف کرد...
سلام بعد یک هفته..😅 این هفته پشت سرهم امتحان داشتم...برا همین وقت نشد ...اما پنجشنبه پارت های آخر رو میزارم و تمومش میکنم...تا پنجشنبه هم اگه ایده ای برای فیک جدید داشتید بگید...لایک و کامنت یادتون نره❤
۲.۹k
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.