فیک: عـ شـ ق نـ ا تـ مـ ام/ UNFINISHED love
فیک: عـشـق نـا تـمـام/ UNFINISHED love
پـارت [7]
سوجین*
حصلم بدجوری سر رفته بودم
میخواستم برم بیرون یه هوایی بخورم ولی به گفته سوجون که هیچ دلیلی هم نداشت اجازه ندارم آخه چراا....اوم یه فکری به سرم زد برم سر به سر کوک بزارم این بهترین ایده هس..........بدون اینکه در بزنم وارد اتاقش شدم و بدترین یا میتونم بهترین یا اصلا نمیدونم کدوم صحنه زندگیم رو دیدم دهنم وا مونده بود
_آدم یه در میزنه
+عا....
_سوجین؟*دوتا بشکن زد*
+چ..چی..زه من ببخشید
سوجین*
سریع از اتاقش اومدم بیرون و به سوجون پناه بردم و بازوش رو گاز گرفتم....اون لخت بود و فقط یه شورتک تنش بود...حتی بدنشم نقص نداره....وقتی میدیدمش قلبم تند تند میزد و دلم میخواست تا ابد تو اون آغوش گرمش بخوابم...
سوجون:پدصگ چه گوهی میخوری...آ...ببین چیکار کردی بازو به این قشنگی روووو
+اصن من میرم بمیرمممم
.
.
.
*صبح و سه تاشون تو داشنگاهن*
سوجین*
حقیقتا دلم نمیخواست بیام دانشگاه چون اصلا بدردم نمیخوره و از همه بدتر باید یونا رو تحمل کنم راستش خودمم نمیدونم چرا ولی وقتی نزدیک کوک میشد میخوام بزنم بمیره البته یه چندباری سعی در کشتنش به بدترین شکل ممکن بودم ولی سوجون نمیذاشت و نمیزاره...بله بازم این استاده پیداش شد ازش متنفرم
@ خب بچه ها کتاب ریاضیتون رو در بیارید و صفحه ۶۸ رو باز کنید
.
.
.
سوجین*
بلاخره زنگ آخر خورد و میتونم شیرکاکائویی که کوک برام گذاشته تو کیفم رو تو راه خونه بخورم....نمیدونم چرا ولی یونا باید تو هر شرایطی برینه به اعصابم بازم پیداش شد
یونا:اوپاااااا*با لحن لوس*
+آییی دختره ه.ر.ز.ه*یونا صداشو نمیشنید*
یونا:اوپاا چقد خوشتیپ شدی امروز
_*ساکت بود*
+داره میره رو اعصابم
یونا:اوپا میشه شمارتو بدی؟آخه یکی هس اذیتم میکنه میخواستم خودتو دوست پسرم جا بزنی و جلوشو بگیری
_بین این همه پسر چرا من؟
یونا:آخه...بنظرم تو قوی و خوشتیپی اگه تورو ببینه دیگه اذیتم نمیکنه
+مگه ج*ن*د*ه هارو هم اذیت میکنن؟*یونا نمیشنید صداشو*
+جونگ کوک
_هوم؟
+میشه باهام بیای؟
یونا:مگه کوری نمیبینی دارم باهاش حرف میزنم
+آدم نشدی نه؟دفعه قبل فقط کتکت زدم ایندفعه احتمالش زیاده که هنه استخون هاتو خورد کنم
یونا:اینو نگا چه فازیه گرفتی؟
+بدجوری میخاری نه؟
آدم چقد میتونه خوب باشه که روزی دو پارت بزارههه؟☻️👐🏿
پـارت [7]
سوجین*
حصلم بدجوری سر رفته بودم
میخواستم برم بیرون یه هوایی بخورم ولی به گفته سوجون که هیچ دلیلی هم نداشت اجازه ندارم آخه چراا....اوم یه فکری به سرم زد برم سر به سر کوک بزارم این بهترین ایده هس..........بدون اینکه در بزنم وارد اتاقش شدم و بدترین یا میتونم بهترین یا اصلا نمیدونم کدوم صحنه زندگیم رو دیدم دهنم وا مونده بود
_آدم یه در میزنه
+عا....
_سوجین؟*دوتا بشکن زد*
+چ..چی..زه من ببخشید
سوجین*
سریع از اتاقش اومدم بیرون و به سوجون پناه بردم و بازوش رو گاز گرفتم....اون لخت بود و فقط یه شورتک تنش بود...حتی بدنشم نقص نداره....وقتی میدیدمش قلبم تند تند میزد و دلم میخواست تا ابد تو اون آغوش گرمش بخوابم...
سوجون:پدصگ چه گوهی میخوری...آ...ببین چیکار کردی بازو به این قشنگی روووو
+اصن من میرم بمیرمممم
.
.
.
*صبح و سه تاشون تو داشنگاهن*
سوجین*
حقیقتا دلم نمیخواست بیام دانشگاه چون اصلا بدردم نمیخوره و از همه بدتر باید یونا رو تحمل کنم راستش خودمم نمیدونم چرا ولی وقتی نزدیک کوک میشد میخوام بزنم بمیره البته یه چندباری سعی در کشتنش به بدترین شکل ممکن بودم ولی سوجون نمیذاشت و نمیزاره...بله بازم این استاده پیداش شد ازش متنفرم
@ خب بچه ها کتاب ریاضیتون رو در بیارید و صفحه ۶۸ رو باز کنید
.
.
.
سوجین*
بلاخره زنگ آخر خورد و میتونم شیرکاکائویی که کوک برام گذاشته تو کیفم رو تو راه خونه بخورم....نمیدونم چرا ولی یونا باید تو هر شرایطی برینه به اعصابم بازم پیداش شد
یونا:اوپاااااا*با لحن لوس*
+آییی دختره ه.ر.ز.ه*یونا صداشو نمیشنید*
یونا:اوپاا چقد خوشتیپ شدی امروز
_*ساکت بود*
+داره میره رو اعصابم
یونا:اوپا میشه شمارتو بدی؟آخه یکی هس اذیتم میکنه میخواستم خودتو دوست پسرم جا بزنی و جلوشو بگیری
_بین این همه پسر چرا من؟
یونا:آخه...بنظرم تو قوی و خوشتیپی اگه تورو ببینه دیگه اذیتم نمیکنه
+مگه ج*ن*د*ه هارو هم اذیت میکنن؟*یونا نمیشنید صداشو*
+جونگ کوک
_هوم؟
+میشه باهام بیای؟
یونا:مگه کوری نمیبینی دارم باهاش حرف میزنم
+آدم نشدی نه؟دفعه قبل فقط کتکت زدم ایندفعه احتمالش زیاده که هنه استخون هاتو خورد کنم
یونا:اینو نگا چه فازیه گرفتی؟
+بدجوری میخاری نه؟
آدم چقد میتونه خوب باشه که روزی دو پارت بزارههه؟☻️👐🏿
۷.۱k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.