سناریو (درخواستی)
وقتیباهاشونقهریولیه.و.ر.ن.ی میشن
متیو:نشسته بود روی مبل،با دیدن که یه کراپ و شلوارک پوشیده بودی قلبش شروع به تپیدن کرد،چندتا از دکمه های لباسش رو باز کرد و گفت(چرا اینجوری پوشیدی؟)جوابدادی:(چون دلم خواست)اومد سمتت و محکم ل.ب.ا.ت و خور.د،بعدشم گفت
(که دلت خواست؟)و رفتین توی اتاق مار پله بازی کنیننننننن
.
.
.
تئودور:باهم سر اینکه چرا با ویزلی حرف میزدی دعوا کرده بودین،میدونستی که وقتی ت.....ح.....ر.....ی.....ک بشه بدجوری میشه...پس چندتا قرص ت.....ح....ر.....ی.....ک کننده ریختی توی شربتش و گذاشتی روی اپن،وقتی خورد دیگه نمیدونی چقدر داغ شده بود و شما رفتین باهم..........
.
.
.
دراکو:از عمد فیلم اهم اهمی گذاشته بودی که دیدی دراکو با تعجب نگاهش بین تو و تلویزیون رد و بدل میشه،گفت(عواقبش و میدونی؟)گفتی(مهم نیست،چی میشه میگه؟)اومد سمتت و خوابوندت روی مبل،روت خیمه زد وگفت(پس مهم نیست؟)مک های محکم و عمیقی به ل.ب.ا.ت میزد که ناله های ریزی میکردی،بردتی توی اتاق و درحالی که دستش و از زیر پیراهنت رد میکرد گفت(عواقبش خیلیییی درد داره دختر کوچولو)
.
.
.
ریگولوس:کاملا سرخ شده بود و نفس نفس میزد،نگرانش شدی اما چون قهر بودی هیچی نگفتی،اومد کنارت نشست و دستش و پشت کمرت گذاشت،با تعجب نگاهش کردی که نگاه خمارش و دیدی،گفت(کمکم میکنی؟)دلت طاقت نیاورد و همراهش رفتی توی اتاق....
.
.
.
لورنزو:اومده بود واسه منت کشی اما چون داشتی لباس عوض میکردی پشمای نداشته ننش ریخت،پیراهن تنت نبود،عرق کرده بود و خیلی گرمش بود،با دیدنش فوری پیراهنت و پوشیدی و میخواشتی بری که بازوت و گرفت و گفت(میدونم تند رفتم..ببخشید.)لبخندی زدی و نتونستی دووم بیاری و گفتی(عیبی نداره)دستت و کشید سمت تخت و نشستید،صورتت و گرفت و گفت(خیلی امشب خواستنی شدی...)
.
.
.
تام:روی تخت دراز کشیده بودی و داشتی فیلم میدی که به صحنه 💋رسیدی،دستات و گذاشتی زیر چونش که داغی ای رو روی پهلوت حس کردی،چرخیدی که تام و کنار خودت دیدی.دستش و یواشکی از زیر پیراهنت رد کرده بود،با دیدنت که خیره شده بودی به صورتش گفت(نظرت چیه با یه شب خوب قهر امروزو فراموش کنیم؟)تا اومدی جوابش و بدی سرش و جلو اورد و ل.ب.ا.ت و محکم بوسید که از درد ابروهات و جمع کردی و تونستی با یه شب دلش و باز به دست بیاری...
متیو:نشسته بود روی مبل،با دیدن که یه کراپ و شلوارک پوشیده بودی قلبش شروع به تپیدن کرد،چندتا از دکمه های لباسش رو باز کرد و گفت(چرا اینجوری پوشیدی؟)جوابدادی:(چون دلم خواست)اومد سمتت و محکم ل.ب.ا.ت و خور.د،بعدشم گفت
(که دلت خواست؟)و رفتین توی اتاق مار پله بازی کنیننننننن
.
.
.
تئودور:باهم سر اینکه چرا با ویزلی حرف میزدی دعوا کرده بودین،میدونستی که وقتی ت.....ح.....ر.....ی.....ک بشه بدجوری میشه...پس چندتا قرص ت.....ح....ر.....ی.....ک کننده ریختی توی شربتش و گذاشتی روی اپن،وقتی خورد دیگه نمیدونی چقدر داغ شده بود و شما رفتین باهم..........
.
.
.
دراکو:از عمد فیلم اهم اهمی گذاشته بودی که دیدی دراکو با تعجب نگاهش بین تو و تلویزیون رد و بدل میشه،گفت(عواقبش و میدونی؟)گفتی(مهم نیست،چی میشه میگه؟)اومد سمتت و خوابوندت روی مبل،روت خیمه زد وگفت(پس مهم نیست؟)مک های محکم و عمیقی به ل.ب.ا.ت میزد که ناله های ریزی میکردی،بردتی توی اتاق و درحالی که دستش و از زیر پیراهنت رد میکرد گفت(عواقبش خیلیییی درد داره دختر کوچولو)
.
.
.
ریگولوس:کاملا سرخ شده بود و نفس نفس میزد،نگرانش شدی اما چون قهر بودی هیچی نگفتی،اومد کنارت نشست و دستش و پشت کمرت گذاشت،با تعجب نگاهش کردی که نگاه خمارش و دیدی،گفت(کمکم میکنی؟)دلت طاقت نیاورد و همراهش رفتی توی اتاق....
.
.
.
لورنزو:اومده بود واسه منت کشی اما چون داشتی لباس عوض میکردی پشمای نداشته ننش ریخت،پیراهن تنت نبود،عرق کرده بود و خیلی گرمش بود،با دیدنش فوری پیراهنت و پوشیدی و میخواشتی بری که بازوت و گرفت و گفت(میدونم تند رفتم..ببخشید.)لبخندی زدی و نتونستی دووم بیاری و گفتی(عیبی نداره)دستت و کشید سمت تخت و نشستید،صورتت و گرفت و گفت(خیلی امشب خواستنی شدی...)
.
.
.
تام:روی تخت دراز کشیده بودی و داشتی فیلم میدی که به صحنه 💋رسیدی،دستات و گذاشتی زیر چونش که داغی ای رو روی پهلوت حس کردی،چرخیدی که تام و کنار خودت دیدی.دستش و یواشکی از زیر پیراهنت رد کرده بود،با دیدنت که خیره شده بودی به صورتش گفت(نظرت چیه با یه شب خوب قهر امروزو فراموش کنیم؟)تا اومدی جوابش و بدی سرش و جلو اورد و ل.ب.ا.ت و محکم بوسید که از درد ابروهات و جمع کردی و تونستی با یه شب دلش و باز به دست بیاری...
۵۱۴
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.