Part 21
Part 21
بازم هیچی نشد کرم داشتم
ویو ات
رفتیم پایین بچه ها داشتن با چشم های علامت تعجب مارو نگا میکردن خندیدم و نشستم و قضیه رو گفتم
همه:برگامممممممم
یونگی:پس اینهمه دنبال خواهرت گشتی بلاخره پیداش کردی
تهیونگ:آره
ات:دنبالم گشتی؟
تهیونگ:آره از موقعی که شما تصادف کردین من تو تصادف نبودم تو فقط فراموشی گرفتی و باعث شد که من از شما جدا بشم کلا من از قبل اعضا رو میشناختم پس وارد باندشون شدم بابا خونه رو عوض کرد و من هیچ آدرسی ازتون نداشتم
ات:اومم
تهیونگ:توهم اعضا رو از یه بار دیدی ولی بابا نمیدونست که جیمین دوست من و دوست پسر توعه خ ب نونا حالا بگو تو این چن وقت بابا چیا بهت یاد داد؟
ات:اوم خوب بابا اممم آها هک کردن،رزمی،تیر اندازی اینا رو یاد اگه چیزای دیگه هم بلدم یادم رفت هی هی*خنده*
همه:برگاممم
جیمین:خوب هممون تیر اندازی و رزمی رو میدونستیم ولی هکری رو نه
همه:آره
ات:حالا ولش اینا رو جیمین شرکت و چیکار میکنی؟
جیمین:اینجا گفتم شرکت دارم داخلش وسایل هم هست فقط مونده که ما بریم شرکت و ببینیم خوبب بچه ها اینجا کسی فرانسوی یا انگلیسی بلده یا هر چیز دیگه ای
همه:آره
جیمین:خوب بگین هرکی چی بلده من که هردو
ات:من هردو و تایلندی هم بلدم
تهیونگ:منم همینطور با تایلندی
همه:ماها هم هردو
جیمین:خوب راحت تر شد خوب بچه ها کیا حال دارن؟
همه:هممون
جیمین:خوب بریم شرکت و بهتون نشون بدم این شرکت مثل همون شرکت هست ینی اتاق تمرین جدا داره کلا هرچی جدا دیگه
همه:اوکی
جیمین:خوب برین آماده شین دیگه
ات:جیمین همه آماده فقط من باید آماده بشم تو این مدت اتاق بچه ها رو نشونشون بده
جیمین:باشه زوج های محترم بیاین اتاقتون و نشونتون بدم
همه:باشه
ات:خوب من میرم آماده بشم
جیمین:باشه عزیزم تو آماده شو من نشون دادم میام
ات:فقط حداقل دو تق بزن بدونم تویی که بگم بیای تو شاید اصلا درحال لباس عوض کردن باشم اوکی؟
جیمین:چرا زر میزنی من که لختت رو دی....
ات:خاک تو سرت اوشکول داداشم اینجاست*آروم*
ب گشتم تهیونگ و نگا کردم که یه زره قرمز شده بود
ات:دا.داداشی خو
خوبی؟*با لکنت*
همونطور که سرش پایین بود گفت
تهیونگ:رابطه داشتین
به جیمین گفتم اصلا حرف نزنه
ات:خو.خوب ن.نه؟
تهیونگ:رابطه داشتین*داد*
سرش و اورد بالا از موقعی که فهمیدیم خواهر و برادریم من ازش میترسم نمیدونم چرا ولی اون دادش
خیلی ترسناک بود
ات:ن.نه*با لکنت*
تهیونگ اومد سمت من و بازوم رو گرفت
تهیونگ:جواب منو بده رابطه داشتین
ات:..ادامه دارد
لایک:۱۰ تا ۱۵
کامنت:۲۰
دوستون دارم بابای
بازم هیچی نشد کرم داشتم
ویو ات
رفتیم پایین بچه ها داشتن با چشم های علامت تعجب مارو نگا میکردن خندیدم و نشستم و قضیه رو گفتم
همه:برگامممممممم
یونگی:پس اینهمه دنبال خواهرت گشتی بلاخره پیداش کردی
تهیونگ:آره
ات:دنبالم گشتی؟
تهیونگ:آره از موقعی که شما تصادف کردین من تو تصادف نبودم تو فقط فراموشی گرفتی و باعث شد که من از شما جدا بشم کلا من از قبل اعضا رو میشناختم پس وارد باندشون شدم بابا خونه رو عوض کرد و من هیچ آدرسی ازتون نداشتم
ات:اومم
تهیونگ:توهم اعضا رو از یه بار دیدی ولی بابا نمیدونست که جیمین دوست من و دوست پسر توعه خ ب نونا حالا بگو تو این چن وقت بابا چیا بهت یاد داد؟
ات:اوم خوب بابا اممم آها هک کردن،رزمی،تیر اندازی اینا رو یاد اگه چیزای دیگه هم بلدم یادم رفت هی هی*خنده*
همه:برگاممم
جیمین:خوب هممون تیر اندازی و رزمی رو میدونستیم ولی هکری رو نه
همه:آره
ات:حالا ولش اینا رو جیمین شرکت و چیکار میکنی؟
جیمین:اینجا گفتم شرکت دارم داخلش وسایل هم هست فقط مونده که ما بریم شرکت و ببینیم خوبب بچه ها اینجا کسی فرانسوی یا انگلیسی بلده یا هر چیز دیگه ای
همه:آره
جیمین:خوب بگین هرکی چی بلده من که هردو
ات:من هردو و تایلندی هم بلدم
تهیونگ:منم همینطور با تایلندی
همه:ماها هم هردو
جیمین:خوب راحت تر شد خوب بچه ها کیا حال دارن؟
همه:هممون
جیمین:خوب بریم شرکت و بهتون نشون بدم این شرکت مثل همون شرکت هست ینی اتاق تمرین جدا داره کلا هرچی جدا دیگه
همه:اوکی
جیمین:خوب برین آماده شین دیگه
ات:جیمین همه آماده فقط من باید آماده بشم تو این مدت اتاق بچه ها رو نشونشون بده
جیمین:باشه زوج های محترم بیاین اتاقتون و نشونتون بدم
همه:باشه
ات:خوب من میرم آماده بشم
جیمین:باشه عزیزم تو آماده شو من نشون دادم میام
ات:فقط حداقل دو تق بزن بدونم تویی که بگم بیای تو شاید اصلا درحال لباس عوض کردن باشم اوکی؟
جیمین:چرا زر میزنی من که لختت رو دی....
ات:خاک تو سرت اوشکول داداشم اینجاست*آروم*
ب گشتم تهیونگ و نگا کردم که یه زره قرمز شده بود
ات:دا.داداشی خو
خوبی؟*با لکنت*
همونطور که سرش پایین بود گفت
تهیونگ:رابطه داشتین
به جیمین گفتم اصلا حرف نزنه
ات:خو.خوب ن.نه؟
تهیونگ:رابطه داشتین*داد*
سرش و اورد بالا از موقعی که فهمیدیم خواهر و برادریم من ازش میترسم نمیدونم چرا ولی اون دادش
خیلی ترسناک بود
ات:ن.نه*با لکنت*
تهیونگ اومد سمت من و بازوم رو گرفت
تهیونگ:جواب منو بده رابطه داشتین
ات:..ادامه دارد
لایک:۱۰ تا ۱۵
کامنت:۲۰
دوستون دارم بابای
۱۱.۴k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.