p20
یونجین: باشه پس ساعت پنج میریم پاساژ ***
ات: اوک
(پرش زمانی به ساعت سه و نیم)
ساعت سه و نیمه رفتم یه دوش سی مینی گرفتمو موهامو خشک کردم لباس پوشیدم و موهامو بستم رفتم پایین
جیمین: کجا؟
ات: یادم رفته بود بگم... قراره یه جشن تو دانشگاهمون برگزار شه با بچه ها داریم میریم لباس بخریم
جیمین: اها... لباس باز نخریا
ات: باااشه... یجوزی میکنی انگار دوست پسرمی
جیمین: خنده
رفتم بیرون سوجون اومد دنبالمو رفتیم سمت پاساژ بچه ها چند دقیقه بعد رسیدن باهم رفتیم تو
ات: باید لباسم مجلسی باسه؟ من اسپرت میخوام
لیسا: اااتتت همه بچه ها لباس مجلسی میپوشن ایندفعه رو بخواطر من اسپرت نپووش
ات: بااوووشهه
همه: خنده
ات: به چی میخندین
سوجون: هیج
ات: هووم
رفتیم تو مغازه
لیسا: من اینو میحوام
ات: به این زودی انتخاب کردی
لیسا: اوهوم
جه مین: ما میریم اونیکی مغازه، برای پسرا لباسای بیشتری داره
ات و لیسا: اوک
پسرا رفتن و منم رفتم مغازه رو گشتم که یه لباس مشکی خوشگل دیدم رفتم پروف کردم خیلی بهم میومد رفتیم حساب کردیم رفتیم پیش پسرا اونام کارشون تموم شده بود باهم رفتیم بیرون و برگشتیم خونه
رفتم تو و خودمو پرت کردم رو مبل، جیمین خونه نبود فکر کنم رفته انبارشون چون بارشون رسیده
همونجور داشتم به چیزای الکی فکر می کردم که گوشیم زنگ خورد
ات: الو
شوگا: الو... کجایی؟
ات: خونه
شوگا: میای بریم بیرون
ات: ارهه، کجا؟
شوگا: کافه
ات: اره بریم
شوگا: باشه پس بیا به کافه ی ***
ات: باشه
رفتم لباس پوشیدم (عکسشو میزارم) موهامو گوجه ای بستمو رفتم تاکسی گرفتم رفتم به کافهای که گلته بود... یونگی یه میز گوشه ی کافه نشسته بود، وقتی منو دید دست تکون داد
رفتم پیشش
ات: سلام
شوگا: سلام عزیزم... خیلی خوشگل شدی، البته بودی
سلام: لبخند
گارسون اومد*
@چی میل دارین
شوگا: ایس کافی
ات: هات چاکلت
@الان براتون میارم
گارسون رفتو با سفارشامون برگشت ـ
شوگا:میدونی از وقتی باهمیم زیاد خرف نمیزنی
ات: چی؟ کی؟ من؟
شوگا: اولش سر ادمو منفجر می کردی
ات: یاا یونگیااا
زدم به بازوش
شوگا: خنده... ببخشید
ات: خنده... دو روز دیگه تو دانشگاهمون جشن داریم
شوگا: واقعا... چه جشنی
ات: همینجوری
شوگا:لباس باز نپوشیاا
ات: بااشه
(روز جشن)
امروز بمواطر جشن کلاسا تعطیل شده بود و بعضی از بچه ها برای تزیینات رفته بودن کمک ولی من نرفتم سوجون از صبحه اینجاست... یا حرف میزنیم یا گیم میزدیم، یا فیلم نگاه می کردیم.... دیگه کمکم وقتشه حاظر شیم رفتم دوش گرفتمو موهامو خشک کردم و لباس پوشیدم (میزارم) و موهامو گوجه ای ببتم ادکلن زدمو و رفتم پایین تا سوجون لباسشو عوض کنه
ادامه. دارد
سرط نداره هر وقت تونستم میزلرم 😁
ات: اوک
(پرش زمانی به ساعت سه و نیم)
ساعت سه و نیمه رفتم یه دوش سی مینی گرفتمو موهامو خشک کردم لباس پوشیدم و موهامو بستم رفتم پایین
جیمین: کجا؟
ات: یادم رفته بود بگم... قراره یه جشن تو دانشگاهمون برگزار شه با بچه ها داریم میریم لباس بخریم
جیمین: اها... لباس باز نخریا
ات: باااشه... یجوزی میکنی انگار دوست پسرمی
جیمین: خنده
رفتم بیرون سوجون اومد دنبالمو رفتیم سمت پاساژ بچه ها چند دقیقه بعد رسیدن باهم رفتیم تو
ات: باید لباسم مجلسی باسه؟ من اسپرت میخوام
لیسا: اااتتت همه بچه ها لباس مجلسی میپوشن ایندفعه رو بخواطر من اسپرت نپووش
ات: بااوووشهه
همه: خنده
ات: به چی میخندین
سوجون: هیج
ات: هووم
رفتیم تو مغازه
لیسا: من اینو میحوام
ات: به این زودی انتخاب کردی
لیسا: اوهوم
جه مین: ما میریم اونیکی مغازه، برای پسرا لباسای بیشتری داره
ات و لیسا: اوک
پسرا رفتن و منم رفتم مغازه رو گشتم که یه لباس مشکی خوشگل دیدم رفتم پروف کردم خیلی بهم میومد رفتیم حساب کردیم رفتیم پیش پسرا اونام کارشون تموم شده بود باهم رفتیم بیرون و برگشتیم خونه
رفتم تو و خودمو پرت کردم رو مبل، جیمین خونه نبود فکر کنم رفته انبارشون چون بارشون رسیده
همونجور داشتم به چیزای الکی فکر می کردم که گوشیم زنگ خورد
ات: الو
شوگا: الو... کجایی؟
ات: خونه
شوگا: میای بریم بیرون
ات: ارهه، کجا؟
شوگا: کافه
ات: اره بریم
شوگا: باشه پس بیا به کافه ی ***
ات: باشه
رفتم لباس پوشیدم (عکسشو میزارم) موهامو گوجه ای بستمو رفتم تاکسی گرفتم رفتم به کافهای که گلته بود... یونگی یه میز گوشه ی کافه نشسته بود، وقتی منو دید دست تکون داد
رفتم پیشش
ات: سلام
شوگا: سلام عزیزم... خیلی خوشگل شدی، البته بودی
سلام: لبخند
گارسون اومد*
@چی میل دارین
شوگا: ایس کافی
ات: هات چاکلت
@الان براتون میارم
گارسون رفتو با سفارشامون برگشت ـ
شوگا:میدونی از وقتی باهمیم زیاد خرف نمیزنی
ات: چی؟ کی؟ من؟
شوگا: اولش سر ادمو منفجر می کردی
ات: یاا یونگیااا
زدم به بازوش
شوگا: خنده... ببخشید
ات: خنده... دو روز دیگه تو دانشگاهمون جشن داریم
شوگا: واقعا... چه جشنی
ات: همینجوری
شوگا:لباس باز نپوشیاا
ات: بااشه
(روز جشن)
امروز بمواطر جشن کلاسا تعطیل شده بود و بعضی از بچه ها برای تزیینات رفته بودن کمک ولی من نرفتم سوجون از صبحه اینجاست... یا حرف میزنیم یا گیم میزدیم، یا فیلم نگاه می کردیم.... دیگه کمکم وقتشه حاظر شیم رفتم دوش گرفتمو موهامو خشک کردم و لباس پوشیدم (میزارم) و موهامو گوجه ای ببتم ادکلن زدمو و رفتم پایین تا سوجون لباسشو عوض کنه
ادامه. دارد
سرط نداره هر وقت تونستم میزلرم 😁
۱۸.۷k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.