کسی که خانوادم شد p20
(ات ویو )
گریم گرفت....نمیتونستم....این حجم از درد زیادی بود برام.....دیگه دردی رو احساس نکردم....نفس هایی رو توی گردنم حس کردم....چشمامو باز کردم.....داشت گردنم رو لیس میزد.....
+ ار...باب
انگار اصلا نمی شنید......فقط حصار دستشو دور کمرم تنگ تر میکرد.....مک های محکمی به گردنم میزد طوری که مطمئنم گردنم بنفش شده......بعد از چند مین ولم کرد....توی چشمام نگاه میکرد
( کوک ویو )
بوش دیوونم میکرد.....زیادی خوردنی بود.....به چشم هاش نگاه کردم به خاطر گریه هاش خیس شده بود....دستاشو که توی دستم بود ول کردم و دو دستمو رو کمرش گزاشتم.....لباسشو کشیدم پایین....سرشو گذاشتم روی سینه هام و آروم سرشو نوازش میکردم......باید متوجه این میشد که کنار من جاش امنه......
( ۱ ساعت بعد)
رسیدیم.....خلبان اومد و روبه روی صندلی ای که نشسته بودم ایستاد و تعظیم کرد....متوجه شدم عروسکم خجالت کشیده که توی اون حالته چون خودشو بیشتر به سینم فشار داد....تک خنده ای به این بانمکیش زدم......آروم رفتم کنار گوشش و گفتم
_ کوچولو اگه می خوای الان میتونی بلند شی
بهم نگاه کرد با اون چشم های گرد و خوشگلش....آروم بلند شد....از سر جام بلند شدم و به سمت در خروجی رفتم اونم پشت سرم میومد.....سوار ماشینم شدم و عروسکم پ کنار خودم گذاشتم......استرسو از توی چشماش می خوندم......داشتیم از جنگل رد میشدیم....جنگل ممنوعه....چون بعد از اون جنگل می رسیدیم به دنیای خون اشام ها......
رسیدیم.....جلوی عمارتم وایستادیم.....از ماشین پیاده شدم که عروسکم هم پیاده شد.....به سمت ویلا حرکت کردم.....وارد شدیم.....رفتم سر مبل نشستم اومد جلوم و وایستاد....بهش نگاه کردم
_ قبل از اینکه بری اتاقت باید ی قوانینی رو بهت بگم البته بعضی هاشو قبلا بهت گفتم
۱ فضولی نمیکنی چون اینجا برات خطرناکه
۲ بی چون و چرا هرچیزی یا هرکاری که گفتم اطاعت میکنی
۳ با اسمم صدام نمیکنی
۴ حق بیرون رفتن از خونه رو نداری
۵ با هیچ مردی گرم نمیگیری
۶ خونت متعلق به منه حق نداری به کسه دیگه ای واگذارش کنی
۷ من هر وقت و هرکجا که باشیم میتونم هرکاری باهات بکنم چون تو مال منی
و اگه یکی از این قوانین رو زیر پا بذاری تنبیه میشی
الان هم خدمتکار ها اتاقت رو نشون میدن برو استراحت کن
+ چیزه....
_ چیه؟
+ من...هنوز دانش اموزم......میتونم مدرسه برم
_ راجبش فکر میکنم
+ممنونم
یکی از خدمتکار هارو صدا زدم تا اتاقش رو بهش نشون بدن......بعد از اینکه رفت ساعدم و روی سرم گذاشتم تا یکم استراحت کنم که....گوشیم زنگ خورد با دیدن اسم روش ابرو هام تو هم رفت و پوزخندی زدم....هه حتما کلاغاش براش خبر برده بودن من اومدم....جواب دادم
_ چیه
........
_ کارتو بگو
..........
_ الان نمیتونم
..........
_ ایشششش خیله خب الان میام
گوشی رو قطع کردم اوف اصلا دلم نمی خواد به اون خراب شده برم....
گریم گرفت....نمیتونستم....این حجم از درد زیادی بود برام.....دیگه دردی رو احساس نکردم....نفس هایی رو توی گردنم حس کردم....چشمامو باز کردم.....داشت گردنم رو لیس میزد.....
+ ار...باب
انگار اصلا نمی شنید......فقط حصار دستشو دور کمرم تنگ تر میکرد.....مک های محکمی به گردنم میزد طوری که مطمئنم گردنم بنفش شده......بعد از چند مین ولم کرد....توی چشمام نگاه میکرد
( کوک ویو )
بوش دیوونم میکرد.....زیادی خوردنی بود.....به چشم هاش نگاه کردم به خاطر گریه هاش خیس شده بود....دستاشو که توی دستم بود ول کردم و دو دستمو رو کمرش گزاشتم.....لباسشو کشیدم پایین....سرشو گذاشتم روی سینه هام و آروم سرشو نوازش میکردم......باید متوجه این میشد که کنار من جاش امنه......
( ۱ ساعت بعد)
رسیدیم.....خلبان اومد و روبه روی صندلی ای که نشسته بودم ایستاد و تعظیم کرد....متوجه شدم عروسکم خجالت کشیده که توی اون حالته چون خودشو بیشتر به سینم فشار داد....تک خنده ای به این بانمکیش زدم......آروم رفتم کنار گوشش و گفتم
_ کوچولو اگه می خوای الان میتونی بلند شی
بهم نگاه کرد با اون چشم های گرد و خوشگلش....آروم بلند شد....از سر جام بلند شدم و به سمت در خروجی رفتم اونم پشت سرم میومد.....سوار ماشینم شدم و عروسکم پ کنار خودم گذاشتم......استرسو از توی چشماش می خوندم......داشتیم از جنگل رد میشدیم....جنگل ممنوعه....چون بعد از اون جنگل می رسیدیم به دنیای خون اشام ها......
رسیدیم.....جلوی عمارتم وایستادیم.....از ماشین پیاده شدم که عروسکم هم پیاده شد.....به سمت ویلا حرکت کردم.....وارد شدیم.....رفتم سر مبل نشستم اومد جلوم و وایستاد....بهش نگاه کردم
_ قبل از اینکه بری اتاقت باید ی قوانینی رو بهت بگم البته بعضی هاشو قبلا بهت گفتم
۱ فضولی نمیکنی چون اینجا برات خطرناکه
۲ بی چون و چرا هرچیزی یا هرکاری که گفتم اطاعت میکنی
۳ با اسمم صدام نمیکنی
۴ حق بیرون رفتن از خونه رو نداری
۵ با هیچ مردی گرم نمیگیری
۶ خونت متعلق به منه حق نداری به کسه دیگه ای واگذارش کنی
۷ من هر وقت و هرکجا که باشیم میتونم هرکاری باهات بکنم چون تو مال منی
و اگه یکی از این قوانین رو زیر پا بذاری تنبیه میشی
الان هم خدمتکار ها اتاقت رو نشون میدن برو استراحت کن
+ چیزه....
_ چیه؟
+ من...هنوز دانش اموزم......میتونم مدرسه برم
_ راجبش فکر میکنم
+ممنونم
یکی از خدمتکار هارو صدا زدم تا اتاقش رو بهش نشون بدن......بعد از اینکه رفت ساعدم و روی سرم گذاشتم تا یکم استراحت کنم که....گوشیم زنگ خورد با دیدن اسم روش ابرو هام تو هم رفت و پوزخندی زدم....هه حتما کلاغاش براش خبر برده بودن من اومدم....جواب دادم
_ چیه
........
_ کارتو بگو
..........
_ الان نمیتونم
..........
_ ایشششش خیله خب الان میام
گوشی رو قطع کردم اوف اصلا دلم نمی خواد به اون خراب شده برم....
۹۵.۸k
۰۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.