My attractive vampire🩸🖤 (P16)
My attractive vampire🩸🖤 (P16)
از زبان تهیونگ :
سوار ماشینم شدم همش حس بدی بهم وارد میشد نمیدونم این حس چیه که میاد سراغم حرکت کردم به سمت عمارت رفتم سمت اتاق ا.ت وقتی در وا کردم با...چ...چی..زی..که...دی..دم...آتیشی تو قلبم حس کردم...سریع به سمت ا.ت رفتم...
تهیونگ : ا.ت...ا.ت؟...لعنتی بیدار شو*داد،بغض*
تهیونگ : ا.ت...لطفا..ب..بی..دار شو*گریه* آخه چه اتفاقی واست افتاده..هقق..کی..اینکارو..ب.اهات کرد*گریه*
از زبان نویسنده : همون موقع تهیونگ داد زد که با صدای تهیونگ همه برگشتن...همه..تعجب کردن و همشون تو شوکه بودن..که چه اتفاقی برا ا.ت افتاد...
چند ماه بعد :
تهیونگ نه تا الان با کسی صحبت کرد نه نمیتونه لب به غذا بزاره..همش به فکر ا.ت بود..عشق زندگیش که با قتل جونشو از دست داد...
پ تهیونگ : تهیونگ!
تهیونگ نگاهی به پدرش داد...
تهیونگ : ..بله..
پ تهیونگ : تهیونگ..من خیلی برا مرگ ا.ت متاسفم..میدونم..میدونم که تو خیلی ا.ت رو دوست داشتی..ولی نمیشه که همیشه خودت تو همین حالت بی روح خسته بمونی..تو باید ادامه بدی...سعی کن اونو فراموش کنی اون دوباره متولد میشه..ولی...
تهیونگ : نمیخواد چیزی بگی*سرد*..ولی... اون شخصی که به فرشته کوچولوم آسیب زده رو با دستای خودم میکشم..*جدی*..ولی هرچقدر هم باشه تقصیر خودت هو بوده*داد،عصبی*
تهیونگ بلند شد...
تهیونگ : بهم بگو پدر...چرا...چرا سعی میکردی من با لیا باشم؟...جواب بده پدر*عربده*
پ تهیونگ : م..متا...س..فم...پسرم..
تهیونگ : به من نگو پسرم*داد*..اگه میخوای درستش کنی...پس لیا رو از زندگیم بکش بیرون*عصبی*
پایان فلش بک :
از زبان تهیونگ : الان به ا.ت چی بگم ها؟..بهش بگم تو زندگی قبلیت مرگت قتل بوده...
(گیج نشید فلش بک توضیح من بوده تهیونگ نمیدونه قاتل ا.ت لیا بوده)
ا.ت : تهیونگ...ازم عصبانی هستی*کیوت*
با صداش به خودم اومدم...بهش نگاه کردم که...چطور میتونه تو حالت کیوت بودنش آدم رو زنده نگه داره...آروم لبخندی زدم به پیشونیش بوسه ای گذاشتم گفتم...
تهیونگ : چرا باید از پرنسسم عصبانی بشم ها؟*لبخند*
یهو ا.ت رو تو...ادامه داره
ادمین : خیلی ببخشید که شمارو منتظر گذاشتم میدونم چقدر منتظر موندین دلیلش هم تو هایلایت (مهم) گذاشتم.
از زبان تهیونگ :
سوار ماشینم شدم همش حس بدی بهم وارد میشد نمیدونم این حس چیه که میاد سراغم حرکت کردم به سمت عمارت رفتم سمت اتاق ا.ت وقتی در وا کردم با...چ...چی..زی..که...دی..دم...آتیشی تو قلبم حس کردم...سریع به سمت ا.ت رفتم...
تهیونگ : ا.ت...ا.ت؟...لعنتی بیدار شو*داد،بغض*
تهیونگ : ا.ت...لطفا..ب..بی..دار شو*گریه* آخه چه اتفاقی واست افتاده..هقق..کی..اینکارو..ب.اهات کرد*گریه*
از زبان نویسنده : همون موقع تهیونگ داد زد که با صدای تهیونگ همه برگشتن...همه..تعجب کردن و همشون تو شوکه بودن..که چه اتفاقی برا ا.ت افتاد...
چند ماه بعد :
تهیونگ نه تا الان با کسی صحبت کرد نه نمیتونه لب به غذا بزاره..همش به فکر ا.ت بود..عشق زندگیش که با قتل جونشو از دست داد...
پ تهیونگ : تهیونگ!
تهیونگ نگاهی به پدرش داد...
تهیونگ : ..بله..
پ تهیونگ : تهیونگ..من خیلی برا مرگ ا.ت متاسفم..میدونم..میدونم که تو خیلی ا.ت رو دوست داشتی..ولی نمیشه که همیشه خودت تو همین حالت بی روح خسته بمونی..تو باید ادامه بدی...سعی کن اونو فراموش کنی اون دوباره متولد میشه..ولی...
تهیونگ : نمیخواد چیزی بگی*سرد*..ولی... اون شخصی که به فرشته کوچولوم آسیب زده رو با دستای خودم میکشم..*جدی*..ولی هرچقدر هم باشه تقصیر خودت هو بوده*داد،عصبی*
تهیونگ بلند شد...
تهیونگ : بهم بگو پدر...چرا...چرا سعی میکردی من با لیا باشم؟...جواب بده پدر*عربده*
پ تهیونگ : م..متا...س..فم...پسرم..
تهیونگ : به من نگو پسرم*داد*..اگه میخوای درستش کنی...پس لیا رو از زندگیم بکش بیرون*عصبی*
پایان فلش بک :
از زبان تهیونگ : الان به ا.ت چی بگم ها؟..بهش بگم تو زندگی قبلیت مرگت قتل بوده...
(گیج نشید فلش بک توضیح من بوده تهیونگ نمیدونه قاتل ا.ت لیا بوده)
ا.ت : تهیونگ...ازم عصبانی هستی*کیوت*
با صداش به خودم اومدم...بهش نگاه کردم که...چطور میتونه تو حالت کیوت بودنش آدم رو زنده نگه داره...آروم لبخندی زدم به پیشونیش بوسه ای گذاشتم گفتم...
تهیونگ : چرا باید از پرنسسم عصبانی بشم ها؟*لبخند*
یهو ا.ت رو تو...ادامه داره
ادمین : خیلی ببخشید که شمارو منتظر گذاشتم میدونم چقدر منتظر موندین دلیلش هم تو هایلایت (مهم) گذاشتم.
۴۱.۰k
۱۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.