پارت پنجم:
پارت پنجم:
ا.ت: (که فهمیدم اینجا خونه خودمونه حتما کار کوکه بلند شدم اتاق خودم بود پنجره رو نرده زده بود و در هم قفل بود به در کوبیدم) کوک میدونم اونجایی منو بیار بیرون!!
کوک: (صدای در رو شنیدم فهمیدم بهوش اومده رفتم دم در) شرمنده ولی الان مغزت کار نمیکنه
ا.ت: منو بیار بیرون وگرنه....
کوک: وگرنه چی ببخشید اما اونجا پنجره نداره
ا.ت: نخواستم از پنجره برم فقط اگه منو نیاری بیرون دیگه خواهری به اسم ا.ت نداری
کوک: یعنی چی؟!
ا.ت: تا سه میشمرم یک..
کوک: ا.ت...
ا،ت: دو
کوک: ا.ت بس کن
ا.ت: سه باشه همینو میخواستی ( هرچی از قبل که منو کوک باهم درست کردیم یعنی همه نقاشی هایی که از کوک و من باهم کشیدیم رد از دیوار کندم و از زیر در ریختم بیرون) نه تو دیگه خواهری به اسم من داری نه من داداشی مثل تو!
کوک: ا.ت این چه کاریه
ا.ت: هیچی نگفتم و سکوت کردم
کوک: (نقاشی هارو از روی زمین برشون داشتم) خوبه سکوت کن
ا.ت: (داشتم گریه میکردم)
کوک: (نمیخواستم ا.ت رو تا ابد تو اتاق بزارم نمیخوام آسیب ببینه تنها راهی که میتونستم باهاش راه بیام دو تا راه دارم یکی اینکه باهاش حرف بزنم یکی اینکه براش بادیگارد بگیرم رفتم دم در) ا.ت
ا.ت: (اشکامو پاک کردم کل صورتم سیاه شده بود) (بچم ریملش ریخته😄) چته چی میخوای؟!
کوک: (درو باز کردم) میخوام باهات حرف بزنم
ا.ت: (روم رو کردم اونور) من که گفتم نه من دیگه داداشی به اسم تو دارم نه تو خواهری به اسم من
کوک: واییییییییییی بس کن دیگه ببین نمیخوام اینو بگم ولی اگه بس نکنی نمیخوای که مامان و بابا بفهمن بزرگترین خلافکار شهر بچشو گرفته بود بعد تو تعقيبش کردی و ناشناس پیام داده و هکت کرده با این حالی که پیش مامان بزرگن حالشون بدتر بشه
ا.ت: تو که نمیکی بهشون
کوک: اگه تو بس کنی
ا.ت: خوب
دوستان پارت به خیلی جالبه برای پارت بعد لطفا
لایک ها ۷ تا
کامنت ها ۳ تا
🩷🩷
ا.ت: (که فهمیدم اینجا خونه خودمونه حتما کار کوکه بلند شدم اتاق خودم بود پنجره رو نرده زده بود و در هم قفل بود به در کوبیدم) کوک میدونم اونجایی منو بیار بیرون!!
کوک: (صدای در رو شنیدم فهمیدم بهوش اومده رفتم دم در) شرمنده ولی الان مغزت کار نمیکنه
ا.ت: منو بیار بیرون وگرنه....
کوک: وگرنه چی ببخشید اما اونجا پنجره نداره
ا.ت: نخواستم از پنجره برم فقط اگه منو نیاری بیرون دیگه خواهری به اسم ا.ت نداری
کوک: یعنی چی؟!
ا.ت: تا سه میشمرم یک..
کوک: ا.ت...
ا،ت: دو
کوک: ا.ت بس کن
ا.ت: سه باشه همینو میخواستی ( هرچی از قبل که منو کوک باهم درست کردیم یعنی همه نقاشی هایی که از کوک و من باهم کشیدیم رد از دیوار کندم و از زیر در ریختم بیرون) نه تو دیگه خواهری به اسم من داری نه من داداشی مثل تو!
کوک: ا.ت این چه کاریه
ا.ت: هیچی نگفتم و سکوت کردم
کوک: (نقاشی هارو از روی زمین برشون داشتم) خوبه سکوت کن
ا.ت: (داشتم گریه میکردم)
کوک: (نمیخواستم ا.ت رو تا ابد تو اتاق بزارم نمیخوام آسیب ببینه تنها راهی که میتونستم باهاش راه بیام دو تا راه دارم یکی اینکه باهاش حرف بزنم یکی اینکه براش بادیگارد بگیرم رفتم دم در) ا.ت
ا.ت: (اشکامو پاک کردم کل صورتم سیاه شده بود) (بچم ریملش ریخته😄) چته چی میخوای؟!
کوک: (درو باز کردم) میخوام باهات حرف بزنم
ا.ت: (روم رو کردم اونور) من که گفتم نه من دیگه داداشی به اسم تو دارم نه تو خواهری به اسم من
کوک: واییییییییییی بس کن دیگه ببین نمیخوام اینو بگم ولی اگه بس نکنی نمیخوای که مامان و بابا بفهمن بزرگترین خلافکار شهر بچشو گرفته بود بعد تو تعقيبش کردی و ناشناس پیام داده و هکت کرده با این حالی که پیش مامان بزرگن حالشون بدتر بشه
ا.ت: تو که نمیکی بهشون
کوک: اگه تو بس کنی
ا.ت: خوب
دوستان پارت به خیلی جالبه برای پارت بعد لطفا
لایک ها ۷ تا
کامنت ها ۳ تا
🩷🩷
۲.۰k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.