عشق یهویی /اخر/part 40
رفتم واسه ا/ت لباس خریدم و رفتم داخل بیمارستان لباس رو دادم بهش رفت لباسش رو عوض کرد و بعدش رفتیم سوار ماشین و رسیدیم خونه بعد دیدم خواهر ا/ت خونمونه بهش سلام کردم و گفتم:اینجا چیکار میکنی
اونم بهم گفت ا/ت برای اینکه تانیا تنها نداشته باشه و همبازی داشته باشه گفت من بیام باهاش بازی کنم و مواظبش هم باشم
تهیونگ:ا/ت در هر شرایطی حواسش هست
ا/ت:خجالت زدم نکن تهیونگ تو هم خوبی
تهیونگ:من برم بالا لباسم رو عوض کنم
بعد لباسم رو عوض کردم اومدم پایین
*ا/ت ویو*
من خواهر عزیزم رو فرستادم خونه بدبخت خیلی خسته شده گناه داره که یهو دیدم دوتا تیر خورد تو پنجره پنجره شکست تهیونگ سریع اومد پایین و خودش فهمید موضوع رو چون چند سال پیش چند نفر میخواستن منو بدزدن به خونمون حمله کردن تازه تانیا رو خوابونده بودم هنوزم خوابونده بودمش اوردمش پایین رفتیم سوار ماشین تهیونگ
¹ سال بعد
من و تهیونگ بعد از اون موضوع اومدیدم پاریس و توی یه خونه بزرگ زندگی میکنیم و یه خونه بزرگ خالی دیگه هم کنارمون هست که مامان بابام میخوان بیان تو اون خونه
*پایان*
بگین خوب بود یا نه خیلی روش کار کردم
اونم بهم گفت ا/ت برای اینکه تانیا تنها نداشته باشه و همبازی داشته باشه گفت من بیام باهاش بازی کنم و مواظبش هم باشم
تهیونگ:ا/ت در هر شرایطی حواسش هست
ا/ت:خجالت زدم نکن تهیونگ تو هم خوبی
تهیونگ:من برم بالا لباسم رو عوض کنم
بعد لباسم رو عوض کردم اومدم پایین
*ا/ت ویو*
من خواهر عزیزم رو فرستادم خونه بدبخت خیلی خسته شده گناه داره که یهو دیدم دوتا تیر خورد تو پنجره پنجره شکست تهیونگ سریع اومد پایین و خودش فهمید موضوع رو چون چند سال پیش چند نفر میخواستن منو بدزدن به خونمون حمله کردن تازه تانیا رو خوابونده بودم هنوزم خوابونده بودمش اوردمش پایین رفتیم سوار ماشین تهیونگ
¹ سال بعد
من و تهیونگ بعد از اون موضوع اومدیدم پاریس و توی یه خونه بزرگ زندگی میکنیم و یه خونه بزرگ خالی دیگه هم کنارمون هست که مامان بابام میخوان بیان تو اون خونه
*پایان*
بگین خوب بود یا نه خیلی روش کار کردم
۶.۶k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.