چهارپارتی..پارت¹

۱/۴
ویو هانا
بعد از اینک یکم با انگشتام ور رفتم سرمو بالا اوردم و ب مدیر نگاه کردم
+ولی اقای مدیر من...
=دخترم ولی نداره...زدی دختر مردم رو ناکار کردی خا
+اقای مدیر!...داشت از قصد تحریکم میکرد تا دعوا درست کنم!!
=مطمئنی؟..اخه ت همیشه دعوا درست میکنی
+عاره مطمئنم!
خبببب بزارین خودمو معرفی کنم
هانا عم کیم هانا‌..سال اخریم و قلدر مدرسم...همه مث صگ ازم میترسن و اینم بگم پسرای مدرسه روم کراشن..البته بایدم باشن اخه از من خوشگل تر •-•
ی پسری توی مدرسه هست تهیونگ..اونم قلدر مدرسس همیشه هم باهم دعوا داریم ولی خب دروغ چرا پسرم انقد ژاذاب لنتیه ک نگم...عاره دوصش دارم ولی خب نمدونم اونم اینطوره یا نه...خب امروزم ک بله ی دختر دیگه رو ب فنا دادم بعد از اونجا رفتم کلاس و نشستم ک تهیونگ با دوستاش اومدن ته پیش من میشینه...
ویو تهیونگ
راستش من هانا رو دوص دارم از سال اول دبیرستان ک اومد تا الان همش دعوا داشتیم ولی راستشو بگم دوصش دارم...
*پایان ویو تهیونگ*
# خب بچه ها متوجه شدین
همه:بله
# خب کلاس تمومه من میرم خدافس
بلند شدم و کتابام رو توی کیفم گذاشتم ک تهیونگ گفت..
شرط برای پارت بعد :
لایک۳۰
کامنت۳۰